باز غم
باز هم زمين لرزيد و غم آمد. چقدر سخت است، به خصوص اگر آن انسانها را از نزديك بشناسي و نان و نمكشان را خورده باشي.
در سالهاي دهه ۷۰ چندين سال در آن منطقه رفت و آمدي داشته ام، كه يادش هميشه خير است. از آبگوشت و كباب اهر تا حاشيه ي اهر چاي و آن باغها، تا روستاهاي ديزبين و افيل و تازه كند و برميس و …
وقتي زلزله را شنيدم، دلم رفت به ياد آنها، به دوستان زنگ زدم، خدا را شكر همه خوبند و اما دلشان گرفته از اين بلا. اينكه ما به يادشان هستيم، غمشان را تسكيني خواهد بود، اما نيازهاي ديگري هم هست. بايد كمك كنيم.
خوشحالم كه سد اهر (ستارخان) و خطوط انتقال آب، سالم هستند، زلزله فقط ۱۹ كيلومتر با محل سد فاصله داشته، اما خوشبختانه سد مانده و خرابي اي رخ نداده است. خرابي اين سد ميتوانست فاجعه را چند برابر كند، كه به خير گذشت.
يادم هست، در زمان زلزله بم، ما سايت bamhelpline را چند ساعته ساختيم و چقدر قشنگ بود كه فوري هم پيامهاي كمك ميرسيد. حالا هم دوستان سايت http://helptabriz.com را ساخته اند. دستشان درد نكند.
به يادشان باشيم و براي تكرار نشدن اين غمها، كاري بكنيم. همه كمك كنيم.
سربلند باشيد.
زلزله رودبار کودک بودم، یکی دو سالی بعد از زلزله با پدر آنجا رفتیم، خرابی ها هنوز بود… زلزله بم اما خوب یادم هست، باز هم یکی دو سالی بعد از زلزله یکی دو باری آنجا رفتم، هنوز قدم زدنم در گورستان شهر یادم هست، هنوز کسانی را که خانه آنها خراب شده بود یادم هست، هنوز کسان دیگری را که مهمتر از خانه، خانواده شان ویران شده بود یادم هست…
اینبار که خبر زلزله آمد… دوباره رفتم به آن روزها، که آیا باید اینبار هم یکی دوسال دیگر اهر و زرقان و … بروم و ببینم هنوز درد مردمانمان التیام نیافته است…؟ نمی دانم.
زلزله دست ما نیست، می دانم، اما کاهش خسارت آن قبل از وقوع کاری است شدنی که به عادت همیشگی فراموشش می کنیم و بعد از آن مداوای دردهای بازماندگانش سخت اما شدنی است که شاید در آن کوتاهی کنیم، تا روزی که خودمان گرفتار شویم… نمی دانم.
همین!
آن مردم را ميشناسم، در روستاهايشان هزاران بار راه رفته بودم، نذري خورده بودم، كار كرده بودم، سخت كوش اند و مهربان. ميتوانم تصور كنم كه چقدر آزرده اند اين روزها، اما چاره اي امروز نيست.
سخت است.. خيلي
سربلند باشيد