طبقه بندی تصمیم
تصمیم و تصمیم گیری، یکی از شاخصه های مهم در ارزیابی شغلی است. اینکه یک فرد در سطح کارکنان عادی سازمان چطور تصمیم میگیرد، معیاری است که حتما در ارتقای شغلی او مورد توجه قرار میگیرد. به همین ترتیب وقتی مدیری برای سمتهای بالاتر در نظر گرفته میشود، حتما به تصمیماتی که گرفته، از زوایای مختلف نگاه میشود. و برای ارزیابی منزلت و جایگاه مدیران ارشد در میان هم قطارانشان، تصمیماتی که گرفته اند، یکی از معیارهای ارزیابی است. خلاصه تصمیمها تا ابد همراه کسانی که آنها را گرفته اند، یا نگرفته اند، هستند.
باز هم تاکید میکنم: گرفتن یک تصمیم بد، با نگرفتن یک تصمیم خوب، هم تراز هستند. اینکه هیچ تصمیمی نگیریم که مورد بازخواست قرار نگیریم، باور غلطی است.
آقای پیتر دراکر در نشریه ای از HBR مطلبی در مورد تصمیم گیری دارد که خیلی ساده و در عین حال جذاب است.
او در این نوشته 7 شرط را برای یک تصمصم موثر و خوب، مطرح میکند که حتما خوانده اید. شرط اولش خیلی برایم جالب است و به نظرم لازم است هر وقت با تصمیمی مواجه میشویم، یاد این شرط و کنترل آن بیفتیم:
در این شرط میگوید که تصمیم گیرنده ابتدا باید درک کند که موضوعی که با آن مواجه است، در کدام دسته از موضوعات است؟ معتقد است که کلاً دو دسته موضوعات (مسائل) هستند که با آنها مواجه میشویم:
- مسائل استثنائی و به کلی تازه
- مسائل تیپ و دارای سابقه
اما تشخیص اینها به این سادگی نیست. هر مسئله ای که من و شما با آن مواجه میشویم، معمولاً برای ما تازه و بدیع است. اما این برداشت ما معمولاً صحیح نیست. یادش به خیر، مرحوم پدرم وقتی با هم بحث میکردیم، وقتی من از سر جوانی طوری حرف میزدم که یعنی “شما که نمیدانید من چه میگویم” لبخندی میزد و میگفت : “تو فکر میکنی من با همین سن به این دنیا آمده ام؟” یعنی مسئله برای من بدیع و تازه بود و فکر میکردم من اولین نفری هستم که با آن مواجه میشوم و او میخواست بگوید که چنین نیست. یادش به خیر… بگذریم…
آقای دراکر میگوید گاهی مسئله برای شما تازه است، اما بارها در جهان اتفاق افتاده و برای آن راه حل تیپ و آزموده شده وجود دارد. این جمله مرا یاد راههای عجیب و غریبی انداخت که در سازمانها برای مسائل حل شده جهانی طرح میشود. دراکر معتقد است که مدیران باید ببینند که این مسئله قبلاً جائی اگر حل شده از آن حل استفاده کنند.
گاهی مسئله واقعاً جدید و خطرناک است، اما کسی که با آن مواجه است، آن قدر در روتینها و روشهای جاری غرق شده که این تفاوت را تشخیص نمیدهد، راه حلهای عمومی و معمول را پیش میگیرد و فاجعه به وجود میآورد. مثل وقایع و بلایای طبیعی که خوب درک نمیشوند. سیلهایی که به علائم هشدار اولیه آنها درست توجه نمیشود.
گاهی مسئله واقعاً جدید هست، اما اولین نمونه از یک سری وقایع تکرار شونده در آینده است که باید برای آن راه حلی مناسب و تیپ پیدا کرد. حل آن و تمام نمونه های آینده اش، عقلانی نیست. مدیر باید دید بزرگ داشته باشد. مثل بیماریهایی که در اثر مصرف داروهای جدید پیش می آیند. باید برای عوارض جانبی داروهای جدید، فکر عمومی کرد.
گاهی هم ما آن قدر در مسائل دیگر غرق شده ایم که توجه نمیکنیم که مسئله امروز با مسئله دیروز یکی است و کافیست همان فرضیات و روشها را به این هم اعمال کنیم. به این ترتیب برای یک نوع مسئله، چند نوع راه حل ارائه میدهیم و چند نوع تصمیم میگیریم.
درک من از فرمایشات آقای دراکر این است که تصمیم گیرنده اول باید چند قدم عقب برود، مسئله را درست نگاه کند و بعد تصمیم را بگیرد. گامهای بعدی که آقای دراکر به بحث در مورد آنها پرداخته هم به جای خود زیبا هستند. راستی بیهوده نیست که کسی اسطوره در زمینه ای میشود. نگاهش، بیانش، رویکردش، چیز دیگری باید باشد.
یک نکته کلیدی دیگر در این بحث آن است که آموزش نقش مهمی در توسعه فرد دارد. بسیارند افرادی که تصمیم نمیگیرند، چون نمیتوانند تصمیم را در طبقه بندی و دسته بندی مناسبی قرار دهند. اگر این افراد با مبانی تصمیم گیری آشنا شوند و بتوانند گامهای فرمول واری که برای موفقیت در این امر وجود دارد را درست طی و تمرین کنند، میتوانند تصمیمهای خوب بگیرند. این همان اصل مهم است که مهارتهای نرم، قابل یادگیری هستند.
دوست دارم باز هم تاکید کنم، که فکر نکنید تصمیم نگرفتن خوب است، به تعویق انداختن برخی تصمیم ها متعاقبات بزرگ و سنگینی دارد.
سربلند باشید