فایده خوب بودن
چند روز پیش با دوست جوانی در مورد توسعه فردی صحبت میکردم. طبق معمول، اولین سوالم این بود: چه چیزی در شما برق میزند؟” باز هم طبق معمول به فکر رفت، به نظرم قبلاً به این موضوع فکر نکرده بود. گفتم کمک کنم؟ استقبال کرد. گفتم شما آدم خوبی هستی. لبخندی زد و گفت، درست است، اما این به چه دردی میخورد؟
دلم گرفت، از اینکه یک جوان چرا فکر میکند که خوب بودن فایده ندارد. برایش توضیح دادم که او فقط خوب نیست، خیلی مزایا، و البته محدودیتهای دیگر هم دارد. اما در مورد خوب بودن برایش خیلی خوب توضیح ندادم، خیلی فکرم را مشغول کرد که اگر من فکر کنم که خوب بودن، خوب نیست، خیلی روح و روانم به هم میریزد.
دیدم خیلی جوانها در جوانی فکر میکنند که تنها هنر آنها این است که فقط خوب هستند و شاید به مرور به این نتیجه میرسند که خوب بودن نشان از (دور از جان همه) حماقت است، که قطعاً اینطور نیست.
اما راستی خوب بودن چه حسنی دارد؟
این روزها همه در فکر توسعه مهارتهای رهبری هستند، سازمانها دریافته اند که باید رهبر سازمانی تربیت کنند. وقتی شاخصه های رهبری را مطالعه کنید، میبینید که رهبر باید پیرو داشته باشد، یعنی باید کسانی باشند که بدون فکر، و بدون گارد گرفتن از او پیروی کنند، تا او بتواند سازمان را جلو ببرد. اما این چطور رخ میدهد؟
یکی از شاخصه ها و شایستگیهای رهبران سازمانی، خوب بودن و صادق بودن است. آنها باید کسانی باشند که دیگران روی آنها حساب کنند، بدانند که به آنها خنجر نخواهند زد، باور داشته بانشد که آنها منافع خود را بر منافع دیگران ترجیح نخواهند داد، حتی اگر کاری میکنند که امروز به ضرر عده ای است، باید مطمئن بانشد که راه دیگری نبوده است.
این شاخصه، اتفاقاً از آنهایی است که تغییرش اگر ناممکن نباشد، خیلی خیلی سخت است. خیلی دشوار است که شما کسی را که یک مدیر خوب بوده، کارهارا انجام داده، اما در مسیرش، خیلی ها را آزار داده، خیلی اوقات، آدمها را نادیده گرفته، حالا به سازمان و کارکنان بگوئید که او یک رهبر سازمان است و باید به او اعتماد کنند. این تقریباً نشدنی است.
دوستان عزیز و عمدتاً جوان، چون هنوز مهارت شغلی ندارند، خود را با مدیران همه کاره و بزن بهادری مقایسه میکنند که از پس هر کاری بر میآیند و در همان سالها خیلی موفق ترند، و ممکن است دچار یاس یا این باور غلط بشوند که خوب بودن فایده ای ندارد!
اصلاً اینطور نیست. خوب بودن سنگ بنای رشد و موفقیت است. هیچکس نمیتواند خوب بودن را نمایش دهد و خوب نباشد، و شما واقعاً خوب هستید و قدرش را بدانید.
اما در ادامه با همین دوست عزیز صحبت کردم از محدودیتهایی که دارد و باید به فکر آنها باشد. خودش میگیفت که نمیتواند “نه” بگوید. میگفت هر کس هر کاری دارد، به من مراجعه میکند و من از کارهایم باز میمانم. خوب این محدودیتی جدی است و باید به آن فکر کرد. راهش هم ساده است. باید بگوئیم که من میتوانم این کار را دو ساعت یا دو روز دیگر برایت انجام دهم. “نه” گفتن را باید یاد بگیریم.
اما یادتان باشد که فرد خوبی بودن، خیلی مهم است، به تمام نتیجه گیریهای به هر قیمتی می ارزد، قدرش را بدانید و از اینکه خوب هستید، شاکر باشید. روی این شایستگی اصلی و محوری تاکید و تکیه کنید و به آینده ای که با هدفگذاری خواهید ساخت، فکر کنید.
در این حوزه حرف بسیار است، که ار عمری بود، خواهم نوشت. اما خودتان هم چرخی بزنید و مزیتهای خوب بودن را بیابید و بخوانید و اصلاً فکر نکنید که خوب بودن فایده ای ندارد. اصلاً.
سربلند باشید
خوب بودن نسبی نیست. مصرف نمی شود پس تمام نمیشود. خوب بودن توان جذب امواج مثبت از دیگران را افزایش می دهد. جلب اعتماد می کند. انسانها را خارج از چارچوب شغلی به هم نزدیک می کند و مهمتر از همه به خودمان بازمی گردد. ” این جهان کوه است و فعل ما ندا”
من چند هفته پیش که مدیرمان یکی از همکاران را در کمال نالایقی و ناباوری به جای من ارتقا داد به این نتیجه رسیدم که خوب بودن حداقل در سازمان های دولتی اهمیت ندارد. در ایران شما اگر سرتان به کار خودتان باشد متاسفانه حقتان خورده می شود و در عوض اشخاصی که همیشه ناراحت هستند، گلایه دارند و نق میزنند معمولا ترفیع میگیرند. شاید برای اینکه مدیران با این روش می خواهند طرف را ساکت کنند. به نظر میاد خوب بودن در ایران فقط به درد آخرت میخورد.
سلام .
من از بسیاری از مطالب شما لذت میبرم و دانستنیهای زیادی یاد میگیرم . اما یک جمله شما من را آزار میدهد .
” اگر عمری باقی بود ، …….” . چرا جمله ای که این همه بار منفی دارد را به کار میبرید ؟
واضح است که فقط اگر عمری باقی باشد ، این آموزشها ، برنامه ریزی ها ، آینده نگری ها ، دوستی ها ، ازدواج ها ، طلاق ها و …..خیلی چیز های دیگر معنی دارد . اگر عمری باقی نباشد هیچکدام از این ها معنی ندارد . حالا باید این موضوع بدیهی را مرتبا” یاد آوری کرد ؟ آیا بالای هر برنامه ای باید بنویسیم ” اگر عمری باقی بود ” ؟
در ادبیات ما استفاده از برخی عبارات با بار منفی رایج است . مثلا” سر صبح میروی سر کار . همکارت به تو میگوید ” خسته نباشی ” ! . چرا باید بعد از یک استراحت طولانی خسته باشم ؟
آیا ادبیات ما هم میتواند مثبت و امید بخش بشود ؟
سپاس .
مهدی .
@مهدی .
سلام
تذکر زیبائی بود. حتما مستحضرید که تمام رفتار و گفتار ما تابع نظارم ارزشها و باورهایمان است. این جمله هم همان است، اما اعتراف میکنم که اکنون شاید بیشتر یک عادت است.
تلاش میکنم بار منفی را کم کنم،از ریزبینی شما ممنونم و لذت بردم
سربلند باشید
@علی آقا
سلام
تمام عرض من این است که خوب بودن برای خودم هم اهمیت دارد. آن را مورد توجه قرار دهیم و نقش خودمان را در تحمل و مظلوم واقع شدن، دست کم نگیریم.
سربلند باشید
اهمیت دادن به خوب بودن یه فایده دیگه ام داره.
اگر شما آدم اخلاقی و صادقی باشین و به علت اینکه این رو مفید و به دردنخور ندونین سعی کنین طور دیگه ای باشین، حالتون خیلی خراب میشه.
یعنی فشاری که یک آدم برای حذف ویژگی قوی شخصیتیش تحمل می کنه خیلی زیاده. نتیجه اینکه کاراییش پایین می یاد.
با سلام
کاملا موافق هستم ” چون تمام تلاشها در بهبود منابع انسانی و فرایندهای سازمانی این است که شایسته تر باشیم و قطعا بدون توجه به خوب بودن درونی ” شایسته بودن فرد و سازمان بی معنا خواهد بود. چنین فرد و سازمانی که احساس خوب بودن نداشته باشند از عزت نفس بی بهره خواهند بود و مستعد ابتلا به هر ویروسی می باشند.
سپاس بابت مقالات زیباتون. موضوع جالبی هست، منتظر دیگر نوشته هاتون در این باب هستم :)