integrity
integrity یک ویژگی است که خیلی سازمانها (در سراسر جهان) در مدل شایستگی خود به آن توجه میکنند. در واژگان فارسی بسیار به دنبال معادل مناسبی که تمام معنای این لغت را نشان دهد گشتم. معادلهائی پیشنهاد شده، مثلاً درستی، امانت، راستی، صداقت و …. که همه درست هستند اما هیچیک تمام معنی مورد نظر از این واژه را منتقل نمیکنند (به نظر نگارنده). اشکال از آنجا ناشی میشود (چنانکه در چند منبع هم بدان اشاره شده) که این واژه یک واژه مفهومی است، لذا این کاستی زبان فارسی (چنانکه برخی دوستان اظهار مینمایند) نیست، بلکه معنای این واژه چنان وسیع است که حتی در زبان انگلیسی هم یک معادل مشخص که تمام معنای آن را برساند، نیست.
همه میدانیم که این ویژگی یک ویژگی برجسته است که مدیران را از رهبران سازمانی جدا میکند، اما نکته مهم این است که حتی در سازمانهایی هم که این ویژگی را میپسندند، معمولاً درک مشترکی از مفهوم واقعی این ویژگی حاکم نیست و میدانیم که وقتی درک مشترکی از یک ویژگی در سازمان نباشد، هر کسی از ظن خود یار سازمان میشود.
از این رو موضوع این نوشته را به پرداختن و کمی کنکاش در معنی این ویژگی اختصاص دادم، امیدم این است که با یاری شما به درک مناسبی از این واژه در سازمان برسیم و بدانیم که وقتی این ویژگی را مطلوب میدانیم (معمولاً برگرفته از متون و مدلهای خارجی) واقعاً در پی چه هستیم؟
بگذارید همینجا بهترین نوشته ای که در این مورد بارها دیده و احتمالاً شما هم دیده اید، باز نویسی کنم: Integrity یعنی کارِ درست را انجام دهیم، حتی وقتی کسی ناظر اعمال ما نیست. و از این کارهای درست باید تعریف دقیقی داشته باشیم. نتیجه یا کیفیت؟ فروش یا رشوه؟ و ….نکته مهم این است که وقتی این ویژگی را مد نظر قرار میدهیم و میخواهیم (مثلاً در گپ با مدیر هم همین ویژگی عمدتاً مورد درخواست به نظرم رسید)، در پی راهی برای سنجش آن هم هستیم. با این نگاه یادم به آزمون سنجشی Giotto افتاد. این یک سنجش (Assessment) مورد تائید انجمن روانشناسی انگلستان (BPS) برای کاربرد در محیطهای کاری به منظور سنجش این ویژگی است.
یکی از ارائه دهندگان این ابزار سنجش در بررسیهایی که برای اثبات اعتبار این ابزار انجام داده، دو گروه را مورد مطالعه قرار داده، گروه اول مشتمل بر کسانی بوده که در زندانها به علت ارتکاب جرائم، زندانی بوده اند و گروه دیگر مردم عادی خیابانهای شهر که به صورت تصادفی انتخاب شده اند. نتیجه برررسی آنها توانسته با دقت 94% این دو گروه را از هم تفکیک کند که این دقت بسیار بالائی است.
نکته جالب دیگر، گفتار پروفسور John Rust بنیانگذار این سنجش و مدیر گروه روانشناسی دانشگاه کمبریج است که ریشه مشکلات ناشی از عدم وجود این ویژگی را به عدم وجود خود کنترلی نسبت میدهد که از کودکی در فرد شکل گرفته و به آزمون اجازه ندادن به یک کودک برای استفاده از یک شیرینی خوش مزه اشاره میکند (Marshmallow Test). این یک هشدار است برای ما والدینی که همه نیازهای فرزندانمان را به سرعت برایشان تامین میکنیم. او همچنین به باورهای مذهبی و نقش خود کنترلی مورد توصیه در این آموزه ها نیز اشاره میکند. او میگوید خود کنترلی در کودکی به انسانها کمک میکند که بعدها غرایض حیوانی خود را تحت کنترل درآورند، همان غرایزی که بعدها تبدیل به جرم و جنایت میشوند.
ایشان همچنین به تفاوت آزمونهای متکی به نرمها و آزمونهای IPSATIVE اشاره میکند. در آزمونهای نوع اول، سوالها از نوع تعیین میزان شباهت یک رفتار با خود و مقایسه آن با یک جامعه مبناست. عبور از این سوالات معمولاً چندان دشوار نیست. همه ما پاسخهای درست را میدانیم، لذا اتکا تنها به این نوع پرسشها چندان مناسب نیست. در مقابل در آزمونهای IPSATIVE دو صفت در مقابل هم قرار داده میشوند و از فرد خواسته میشود که آنها را با هم مقایسه نموده و موردی که بیشتر شبیه خودش است را انتخاب کند (مشابه کاری که در پرسشنامه DISC و بسیاری پرسشنامه های دیگر انجام میشود) این دونوع پرسش هر یک مزایا و معایب و کاربردهایی دارند، که اینجا، جای پرداختن به آنها نیست، اما نکته پروفسور Rust این است که در آزمون Giotto از هر دوی این روشها در ترکیب با هم استفاده شده است.
نکته مهم در کاربرد این سنجش است. اینجا نمیتوان و قرار نیست انسانها را به بد و خوب تقسیم نمود، و نباید چنین کرد، بلکه نتایج این آزمون به ما نشان میدهد که ریسک به کارگیری این فرد در یک سمت، از دیدگاه این ویژگی چقدر است؟
ترکیب های مختلف در مقیاسهای مورد استفاده در این سنجش میتواند ریسک به کار گماری این فرد در حوزه های نیازمند امنیت اطلاعات یا مالی را بسیار بالا و یا تناسب فرد برای تصدی سمتهای نیازمند نوآوریهای بزرگ را بسیار بالا نشان دهد. حالا این تحلیل خوب از شغل و مقتضیات موفقیت در آن است که نشان میدهد این فرد برای آن شغل چه درجه تناسبی خواهد داشت.
این تنها شناخت فرد نیست که کافیست، بلکه باید هم فرد و هم شغل درست و کافی شناخته شوند تا تناسب واقعی قابل برآورد کردن (دقت دارید که برآورد میکنیم نه اینکه حکم قطعی صادر کنیم) میشود.
نتایج این سنجش میتواند در برنامه ریزی توسعه مدیران سازمان هم کاربردهای وسیع داشته باشد، جائی که روی رهبران آتی سازمان سرمایه گذاری میشود.
در نوشته بعدی به معرفی 7 مقیاسی که در این آزمون برای سنجش ویژگی Integrity مورد استفاده قرار میگیرند، خواهم پرداخت.
تا منتشر شدن نوشته بعدی، بسیار خوشحال میشوم که نظر و دیدگاه شما در خصوص این ویژگی و اهمیت امکان پیش بینی آن در افراد بدانم. اگر لطف کنید…
سربلند باشید
درود،
من همیشه واژه Integrity رو “وقار شخصیتی” معنی می کردم. در واقع همان عکس العملی که همه آدمها در شرایطی که ناظری ندارند، نسبت به مسائل خوب و بد نشان می دهند.
سپاس از مطلبتون
سلام – خداقوت
برعکس نظر خانم مریم ، من برداشتم از تعریف این واژه ( Integrity ) “سلامت رفتاری” است .
اما توصیف شما هم ( با عباراتی مثل درستی، امانتداری ، راستی، صداقت ) بیشتر کنایه به شخصیت دارد ، بالاخره به رفتار برمیگردد یا شخصیت ؟
سلام و سپاس بابت پرداختن به موضوعی بسیار مهم. یکی از ترجمه های پیشنهاد شده، واژه “تمامیت” است بدین معنا که فکر، قول و فعل انسان با هم هماهنگ باشد به عبارت دیگر “یکپارچگی در فکر و گفتار و رفتار فرد” مشاهده شود که ما را به یاد ” پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک” می اندازد. به نظر می رسد تمامیت فقط در حوزه اخلاقی (بویژه سلامت رفتاری) خلاصه نمی شود و فراتر از آن را در بر می گیرد لذا واقعا ویژگی بسیار مهمی است.
سلام خدمت استاد کمالیان
وقت بخیر،
Integrity مفهوم پیچیده “فرهنگی” پیدا کرده است به این علت که سعی شده تعریف آن از دل ویژگی های یک “کارمند آرمانی” در سازمان بیرون بیاید، بعضی از ویژگی های آرمانی در همه سازمان ها ثابت هستند اما گاهی به اقتضای صنف شغلی، درجه شغلی و مهم تر از همه “فرهنگ سازمان”، ویژگی های آرمانی تغییر پیدا می کنند.
به نظر بنده، شناسایی فرهنگ سازمانی “واقعی” (فعلی) و “آرمانی”، تبیین فاصله این دو و برنامه ریزی برای کاهش این فاصله، و سپس گنجاندن نتیجه آن در نظام سنجش و ارزیابی شایستگی ها، می تواند به بهبود کمی و کیفی Integrity در سازمان ها کمک کند.
سپاسگذارم.
@مریم
سلام و ممنون
کلمه قشنگی است، در مراجع ترجمه این معادل را نیافتم.
سربلند باشید
@آرمین خوشوقتی
سلام
همانطور که در متن نوشته ام، این واژه مفهومی است و به نظرم اولا مفهوم را باید از کل متن و موضوع دریافت، ثانیا باید من و شما بدانیم که وقتی از این شاخصه صحبت میکنیم، منظورمان دقیقاً چیست.
در پست بعدی به یک نگاه به این موضوع پرداخته ام. اگر موافق باشید این بحث را در نوشته بعدی دنبال کنیم.
سربلند باشید
@محسن
سلام
توضیحات و مشابه سازی شما خیلی خوب بود. در نوشته بعدی به یک کار آکادمیک که روی تعریف و تبیین و اندازه گیری این ویژگی شده پرداخته ام. به نظرم آنجا روشن میشود که این ویژگی چه اجزائی دارد و ما میتوانیم دقیقاً بدانیم که در پی کدام هستیم.
اما سخت موافقم که ویژگی مهمی است و گاهی هم بر سر آن اختلاف نظر و برداشت هست.
سربلند باشید
@اعتضاد
سلام
نگاه شما خیلی عمیق بود، به خوب نکته ای اشاره کردید، به گمانم بیش از آنکه مهم باشد که چه لغتی را جایگزین میکنید، مهم است که بدانیم در پی چه هستیم و چگونه میخواهیم به آن برسیم.
سربلند باشید
با سلام حضور استاد کمالیان عزیز,
بنده ضمن سپاسگزاری از ارایه مطالب و نکات ارزنده شما میخواستم درک خود را از واژه مورد بحث در قالل همبستگی یا cohesion مطرح کنم تا ببینم نظر شما و سایر عزیزان چه باشد.
@اسماعیلی
سلام
از همراهی شما متشکرم.
صادقانه باید عرض کنم که ارتباط روشنی با برداشت شما نتوانستم برقرار کنم، قبلاً نشنیده بودم. به نظرم این برداشت به یکپارچگی، ثبات رفتاری و مفاهیمی از این دست اشاره دارد که بخشی از این معناست.
نکته مهم این است که این کلمه یک مفهوم است، نه یک لغت که یک معنای معادل و مستقیم و یکتا داشته باشد، بنابراین معانی مختلفی را میتوان در نظر گرفت.
اما نکته مهم این است که همه آنها که با این لغت در یک محیط سر و کار دارند، درک مشترکی از آن داشته باشند.
سربلند باشید