کمال طلبی در کسب و کار
این روزها چند بار با یک مشکل مشابه در چند سازمان تولید کننده مواجه بوده ام، آنهم شکاف تعاملی میان بخشهای تولید و فروش بوده است. این شکاف را همه میشناسیم و احتمالاً هر یک از ما برداشت و قضاوتی در مورد آن داریم.
به طور خلاصه و تیپ، بخش تحقیق و توسعه یا تولید، معمولاً در پی آن است که محصولی با کیفیت خوب تهیه کند، محصولی که آبروی سازمان و منافع مشتریان به طور مناسبی در آن رعایت و دیده شده باشد، که این فرایند زمان بر است. در مقابل بخش فروش در پی آن است که محصول جدید را هر چه زودتر وارد بازار کند و تا تازه است، از منافع و سهم بازار آن، سازمان را برخوردار کند. بدیهی است که آن دقت و این سرعت گاهی آنطور که هر دو طرف راضی باشند، تامین شدنی نیست. در نبود یک مجرای تعاملی مناسب و موثر میان این بخش، احتمال بروز تقابل میان اعضای آنها بالا میرود. شاید این نوشته به ایجاد این مجرا کمک کند.به نظرم کلید حل این معما، در تعریف حداقل مشخصات یک محصول برای ورود به بازار است. دوستان بخش تحقیق و توسعه یا بخش تولید ممکن است فکر کنند که همکارانشان در بخش فروش در پی محصولی هستند که ناتمام و ناقص باشد، از این رو برای حفظ آنچه به آن پایبند هستند، و احتمالاً فکر میکنند که این بخش از نظر همکاران فروش چندان مهم نیست، دوست دارند که با فراغ بال به طی مراحلی که در بالا نشان داده شده است، بپردازند.
اگر بتوانیم نگاه کمال طلبی را که در وضعیت فوق ممکن است به نظر همکاران فروش برسد، اینطور تعریف کنیم که زودترین زمان ارائه یک محصول، نه وقتی است که تمام عملکردهای قابل انتظار را به طور کامل داشته باشد، نه زمانی است که نتواند به برخی عملکردهای مورد انتظار پاسخ دهد. بلکه زمانی است که بتواند برخی از (برجسته ترین) انتظارات را به نحو عالی برآورده کند.
این همیشه ممکن نیست، اما نگرشی این چنین ممکن است به همکاران نشان دهد که هر کدام از آنها باید تا مقطع مناسبی یا صبر کنند (بخش فروش) یا با سرعت بیشتر تلاش کنند (بخش تولید یا تحقیق و توسعه). بگذارید یک مثال بزنیم:
فرض کنید که میخواهیم ساختمانی بسازیم. مهندس طراح میتواند تا روشن شدن تمام جزئیات برای تمام اجزای طرحش، سازنده را معطل کند و بگوید که من میخواهم همه چیز را بدانم. در حالیکه او میتواند نقشه تیرها و ستونها را بدهد و زمانی که آنها ساخته میشوند، سایر جزئیات را تکمیل کند.
یا در مورد ساخت یک گوشی (در حاشیه: نخستین گوشی هوشمند دنیا که چند روز پیش 21 ساله شد، 500 گرم وزن داشت!!) تلفن همراه، ممکن است نسخه نخست این گوشی، به 80درصد از نیازهای بازار، به نحو عالی پاسخ دهد و تامین بقیه نیازهای بازار که ممکن است در مورد آنها وعده هایی هم داده شده باشد، را به نسخه های آتی موکول کند.
شاید یکی از بهترین مثالها در این حوزه، تولید نرم افزار باشد. میتوان قابلیتهای اصلی که محصول را متمایز و مشتری را خوشحال خواهند کرد را تعریف و آنها را در فاز نخست تامین نمود و پس از ارائه نسخه نخست، که تاکید میکنم در قابلیتهای توافق شده، کاملاً درست و عالی کار میکند، بقیه موارد را به آینده ای نه چندان دور موکول نمود.
تصویر فوق این موضوع را به خوبی نشان میدهد. نباید در پشت مطالعات و بررسیهایی که لازم هم هستند تا به یک محصول ایده آل برسیم، گیر کنیم، بلکه باید راهی پیدا کنید که در بررسی تا ساخت و ارائه محصول، تمام مراحل را اما در حوزه ای محدود تر از حالت ایده آل طی کنیم و محصول را به موقع به بازار عرضه کنیم.
این کمال طلبی یک گروه، در مقابل بی قراری و شوق شدید گروه دیگر، شکافی طبیعی و آزارنده است، مثل همیشه، نباید در پی حذف تقابلها باشیم، این تقابل سازنده است، اگر مجرای گفتگوئی برای طرح و پاسخگوئی به نیازهای هر دو گروه بیابیم.
بسیار بدیهی است که میزان و عرض راهی که در این مسیر انتخاب میکنیم، برای محصولات مختلف، فرق دارد. مثلاً یک دارو باید بیشتر بررسی شود، در حالیکه یک محصول صنعتی، مثلاً دستگیره یک در، میتواند با سرعت بیشتر و تعداد نسخه های بیشتر تولید شود. اگر این گفتگو شکل بگیرد، این دو گروه خواهند توانست با کمک هم و اطلاع از دغدغه های هم، بهترین محصول قابل ارائه را در بهترین زمان تولید کنند، در غیر اینصورت است که یا قهر و یا تحکم میکنند و نهایتاً هیچکس حاضر نیست نسبت به نتایج کاری که شده، پاسخگو باشد.
در سازمان شما از این تیپ شکافها هست؟ فکری برای آنها دارید؟
سربلند باشید
با سلام
من در حوزه کارم که نرم افزار هست و در یک سازمان هم مشغول کار هستم با این موضوع که “باید در ابتدای تولید سیستم در فاز ۱ قسمت هایی که برای مشتری جذاب هست رو پیاده سازی کرد” مخالفم.
چون در خیلی از سیستم ها پیاده سازی های زیرساختی که پایه کل سیستم هستن، شاید زمان زیادی ببره و یه مقداری مشتری دیرتر به محصول مورد علاقش برسه، ولی اگه اینکار انجام نشه، تو فازهای بعدی بازگشت به عقب زیادی خواهیم داشت تا مشکلات زیرساختی رو حل کنیم. حتی در مواردی پیاده سازی فاز های بعدی، نیازمند شروع کار از نقطه صفر خواهد بود.
@حسین
سلام
این موضوعی که مطرح کردم، در صنعت نرم افزار بیشترین کاربرد را دارد. فرمایش شما هم در کل صحیح است، اما نگاهی که اینجا مطرح شده، کمی با برداشت شما فرق دارد. امیدوارم بتوانم توضیح بدهم:
نگاه در اینجا این نیست که چیز ناقص یا فکر نشده ای به مشتری بدهیم، بلکه دوری از این است که محصول را زمانی (البته کامل و بی نقص) به مشتری ندهیم که دیگردیر شده باشد. در واقع تعادل بین نتیجه گرائی و تحلیل گری است.
ما باید طراحی تونل را یاد بگیریم، باید یک سری امکانات را انتخاب کنیم که در محصول آن امکانات خوب تحلیل و طراحی شده باشند، و امکانات دیگری را پیدا کنیم که آنها را ببینیم اما اجرا نکنیم و دانسته بگذاریم برای مرحله بعدی توسعه.
در واقع باید یک سری کارهای اساسی را که ما و مشتری (یا بازار) انتخاب میکنیم، خیلی خوب و کامل انجام دهد و ما هم بدانیم که چه کارهایی را نمیتواند انجام دهد و آنها را از کار در مقطع فعلی حذف کنیم.
اینکه بتوانیم همه محصول را کامل و در عین حال به موقع عرضه کنیم، در فضای پویای این روزها در تمام دنیا، تقریبا ًمحال است.
اگر این روش را انجام دهیم، امکان موفقیت ما بالا میرود.اگر نتوانستیم آن وقت باید به فکر خرد کردن محصول بزرگ به چند محصول مستقل کوچکتر باشیم.
با شما موافقم که آفت این روش افزایش احتمال دوباره کاری است، اما هر قدر طراحی تونل ما بهتر باشد، دوباره کاری کمتر خواهد شد.
نکته مهم این است که ما به جای جذابیت برای مشتری میتوانیم به کارآئی های اصلی و فرعی فکر کنیم. به عبارتی باید مسئله بزرگ را به چچند مسئله کوچک بشکنیم. سخت است، اما شدنی به نظر میرسد.
سربلند باشید