رنج در توسعه فردی
چند روز قبل مطلبی در شبکه های اجتماعی منتشر کردم، در مورد رنجهایی که حاضریم تحمل کنیم. بازخوردها جالب بود و البته مقداری ابهام در پرسش و پاسخها. به نظرم رسید که مطلب را کمی بیشتر توضیح دهم. این نوشته به رنج در توسعه فردی اختصاص دارد. امیدوارم کمک کننده باشد.
همینجا باید توضیح بدهم که مفهوم اصلی این نوشته را از کتابهای “هنر ظریف رهائی از دغدغه ها” و “خرده عادتها” برداشت کرده ام، اما مفهوم کلی در واقع تلفیق چند برداشت از چندین کتاب است که امیدوارم بپسندید.
هر تغییری مترادف با رنجی است که بخشی از آن را در نوشته ای که در مورد مدل SCARF تقدیم کردم، اشاره کرده ام. ذات تغییر رنج دارد. چون از ناحیه ای امن و گرم و نرم باید خارج شویم و تازه نمیدانیم که پاداشی بر این رنج هست یا خیر؟
در این کتاب توضحی میدهد که زندگی ما سراسر با رنجهایی مواجه است که برای رسیدن به دستاوردها باید متحمل شویم. اگر میخواهیم لاغر شویم، باید رنج ورزش یا رنج رژیم و پرهیز را تحمل کنیم. اما نکته این است که بدانیم کدام رنجها را باید بپذیریم و کدام رنجها را باید گذر کنیم؟ این انتخاب دائمی است که برآیند را برایمان لذت بخش میکند یا خیر؟
در عین حال با مفهوم تغییرات کوچک و اثربخشی آنها هم همه تقریباً آشنا هستیم که دستاوردها کم کم حاصل میشوند. شما بدون آنکه متوجه شوید، چاق میشوید اما برای لاغر شدن باید ماهها ورزش کنید. ممارست در این ورزش و پرهیز است که شما را لاغر خواهد کرد. آنچه رخ میدهد این است که شنیده ایم که اگر فقط روزی 10 دقیقه راه بروید، به مرور به تناسب اندام میرسید. با این امید کار را شروع میکنیم و بعد از مدتی که کار آن طور که میخواهیم پیش نرفت، ناامید میشویم و کار را احتمالاً رها میکنیم.
همه هم داستان افرادی را که با پایمردی به موفقیتهایی که خواسته اند رسیده اند، شنیده ایم، اما شاید فکر کنیم که آنها کارهای دیگری هم میکنند ولی نگفته اند.
داستان این نوشته همین کارهای دیگر است. آنها فقط دو کار مهم کرده اند که شاید خودشان هم نمیدانسته اند:
- آنها سطح توقع مناسبی را تصویرکرده اند. میدانسته اند که چقدر حاضرند برای رسیدن به آن هدف رنج را تحمل کنند؟
- آنها میزان تحمل خود را درست برآورد کرده اند. به عبارت دیگر آنها میدانسته اند یا دریافته اند که چقدر میتوانند رنج را تحمل کنند، قبل از آنکه به نخستین موفقیتهای کوچک برسند.
حالا میخواهم از تصویر این نوشته استفاده کنم. این تصویر را از ترکیب چندین تصویر ساخته ام. خوب است بدانید که ابتدا تصویری دستی ترسیم کردم ولی راضی نشدم، با صرف کمی وقت، این تصویر را در اکسل ساختم تا بتوانم بهتر توضیح دهم. به تصویر فوق دقت کنید. میدانیم که پیشرفتهای یک درصدی در هر روز، در یک سال منجر به پیشرفتی 37 درصدی خواهند شد. (قبلا هم در مورد پیشرفتهای یک درصدی نوشته ام، میتوانید آن را هم مطالعه کنید). اما هر روز، هر یک از روزهای یک سال، یعنی 365 روز به صورت مداوم رشد دادن، کار ساده ای نیست. و این 37 درصد پیشرفت هم دور است و برای انگیزه دادن به ما در هر یک از آن روزهای سخت، به اندازه کافی اثربخش نیست. حالا چه میشود؟
اگر به تصویر دقت کنید، شکل خطی که پیشرفتهای یک درصدی را نشان میدهد، یک منحنی است که با گذشت زمان به مرور و با شیبی فزاینده رو به بالا میرود. اما نکته این است که ما انتظار پیشرفتهایی متناسب و متناظر با زحمتمان را داریم (کم و بیش خطی)، که این حاصل نمیشود. بنابراین در روزهای نخست، آنچه واقعا در حال رخ دادن است، یا آنچه انتظارش را داریم (پاداشی که انتظار داریم) تناسب ندارد و این همان چیزی است که ما را ناامید میکند. به همین دلیل هم هست که این ناحیه را ناحیه “دره ناامیدی” نامیده اند.
در دره ناامیدی، ما باید تلاش کنیم و خسته نشویم بدون آنکه انتظار پاداشی متناسب با زحمتها را داشته باشیم. تا برسیم به جائی که توقع و واقعیت با هم تلاقی میکنند و دستاوردها کم کم (نه یکباره) نمایان میشوند. اگر سطح توقع ما زیاد و تحمل ما کم باشد، این دره آن قدر گود میشود که نمیتوانیم از آن خارج شویم و احتمالاً کار را رها میکنیم. اما اگر برآورد اولبه ما خوب باشد، میدانیم که آینده روشن است و به تلاش ادامه میدهیم. اینجاست که انگیزش درونی کاربرد دارد، باید راههایی برای زنده نگه داشتن امید و حتی برای اغراق (گول زدن خودمان) در دستاوردهای حتی کوچک پیدا کرده باشیم. باید نگذاریم که این موتور خاموش شود و به تلاش یک درصدی ادامه دهیم.
بگذارید مثال بزنم.
فرض کنید که در آزمون HPTI به شما بازخورد داده شده که کنجکاوی شما در ناحیه زیادی است. یعنی شما خیلی کنجکاو هستید و این شما از تمرکز بر یک هدف دور میکند. شما به عنوان یک رهبر سازمانی باید این نیاز به کنجکاوی را مدیریت کنید. این مدیریت، احتمالاً برای شما رنج آور است. حالا شما هر بار که با یک مسئله جدید مواجه میشوید، برای حفظ تمرکز، به اندازه سابق به آن توجه نمیکنید، یعنی بخشی از نیازتان را برآورده نمیکنید. بارهای اول و دوم، شوق دارید و دره ناامیدی عمق کمی دارد، پس تحمل میکنید. اما دفعات بعدی فاصله زیاد میشود و شما انتظار دارید که با چند بار مدیریت کردن این نیاز، به چیز بزرگی برسید، و نمیرسید!
شما هم اگر مثالی دارید، به اشتراک بگذارید.
حالا شما باید بدانید که در دره ناامیدی هستید. باید به خود نهیب بزنید که دلسرد نشو، اما این تا انگیزش درونی نداشته باشید، جواب نمیدهد.
دوباره به نمودار نگاه کنید.
کسی که میخواهد در پایان سال به یک پیشرفت حدوداً 12 درصدی برسد، باید بدانند که تا حدود 200 روز اول اتفاق مهمی را تجربه نمیکند، اما عمق دره ناامیدی اش به مراتب کمتر از کسی است که توقع اولیه اش را در حدود 20درصد در نظر گرفته است. حالا این فرد وقتی به محل تلاقی رسید میتواند دو کار کند.
اگر به تغییراتی که از این پس، بر اساس رنجهایی که تحمل کرده، قانع باشد، روی خط توقعاتش پیش میرود، اگر این موفقیت و بازدهی به او انگیزه کافی بدهد که تغییرات را با همان آهنگ ادامه دهد، یا اگر راهنمائی داشته باشد که او را متوجه این دو گزینه و مزایای تداوم بکند، او روی منحنی پیشرفتهای یک درصدیپیش خواهد رفت. اگر این حاصلِ میان راهی او را ارضا کند و فکر کند که همین کافیست، از آنجا به بعد چیزی در حدود مسیر خطی را پیش میرود و به همان توقعی که داشت خواهد رسید (12 یا 20 درصد).
نکته دیگر در انتخاب برای درجا زدن است. خطی که به صورت زرد رنگ و افقی نشان داده شده است. این خط در عمل ممکن نیست. چون درست است که شما کاری نمیکنید، اما محیط و شرایط دائم در تغییر هستند و در واقع ساکن ماندنِ شما و تغییرات محیطی برایندش این خواهد شد که شما عقب خواهید رفت و جا خواهید ماند.
نکته مهم و پایانی هم این است که شیب منحنی پس رفت کند تر است. در واقع شما تغییرات منفی را حس نمیکنید (مثل همان چاق شدن) و زمانی میرسد که متوجه میشوید که عقب رفته اید و این شرایط مطلوبی نخواهد بود. پس اگر همه چیز آرام است، همه چیز وفق مراد است، صندلی تان گرم و راحت است، نگران شوید. چون ممکن است روی منحنی پس رفت قرار داشته باشید!
به عنوان جمع بندی:
- همیشه باید بدانیم که با شروع و در فاصله کم از نقطه شروع، خوبیها نمایان نخواهند شد. زمان لازم است.
- در اوایل مسیر به نظر میرسد که علیرغم رنج و تلاش ما، اتفاق مهمی رخ نمیدهد. باید به خودمان “رسیدگی” کنیم و یه خودمان انگیزه بدهیم.
- برآورد درست از سطح توقع و رنجی که میتوانیم تحمل کنیم، کمک کننده است. پس خودآگاهی باز هم مهم است.
- وقتی به اولین نقاط روشن رسیدیم، نباید خسته شویم. از اینجا به بعد، همان تلاشهای خرد، نتایج بزرگی به دست خواهند داد. زود قانع نشویم. مثلاً با رزومه دادن به 4-5 سازمان، خسته نشویم.
- تاب آوری یک خصیصه خوب است. آن را در خودمان و فرزندانمان توسعه دهیم، در بچه ها راحت تر و در بزرگسالها کمی سخت تر ، اما شدنی است.
- باور کنیم که درجا زدن، در واقع عقب رفتن است. بدون آنکه تقلا کنیم، سعی کنیم همیشه روی یک منحنی متناسب با توقع و تحملمان برنامه توسعه فردی داشته باشیم.
تجربه شما در این موارد چیست؟ تا به حال دره ناامیدی را تجربه کرده اید؟ و سوال مهم این است که دقیقا برای چه چیزی حاضر هستید که رنج را تحمل کنید و چقدر رنج؟
سربلند باشید
محور عمودی به جای درصد تغییر باید نسبت یا میزان تغییر یعنی چند برابر شدن مقدار اولیه باشد
سلام و سپاس
فرمایش شما دقیق تر است، اجازه میدهید که تصویر را اصلاح نکنیم و امیدوار باشیم که توضیحات متن گویا باشد؟
سربلند باشید
خیلی عالی بود.
در مورد چاقی و لاغری من بارها تجربه کردم. جالب اینکه قسمتی از نوشته برای من اتفاق افتاده و خودم نمی دانستم در کدام مرحله هستم که این نوشته کمکم کرد. بعد از مدتها (نزدیک به ۷-۸ سال) قبل از عید ۹۸ رفتم و با یک مربی ورزش رو شروع کردم. جالب این که وقتی شروع کردم به این نتیجه رسیده بودم یک هدف خیلی خیلی سطحی برای خودم تعریف کنم. ایجاد عادت ورزش روزانه، با خودم عهد کردم هفتگی حداقل ۳ روز در هفته به ورزش بروم که محقق شد. تاثیر چشمگیری روی وزنم نداشت و مربی میگفت باید روزهای بیشتر در هفته ورزش کنی، من گفتم قبلا بارها این اتفاق را تجربه کردم و اگر بیشتر از این ورزش کنم ممکن است همین را هم نتوانم بیایم. بعد از عید من دیگر پیش مربی نرفتم و مستقل خودم دارم ورزش میکنم و خوشحالم که میبینم امروز به هدف ۶ ماه پیش رسیده ام. کم کم باید به فکر تعیین هدف دیگیری در ورزش باشم و آن هم احتمالا کاهش وزن است.
سلام و خیلی خیلی ممنون از اشتراک این تجربه.
یکی از راههایی که بتوانیم از دره ناامیدی خارج شویم، همین خواندن تجربهی واقعی کسانی است که دانشته یا ندانسته از این دره عبور کرده اند. مثال شما و به خصوص گفتگویی که با مربی داشته اید، بسیار خوب بود. به سهم خودم متشکرم.
سربلند باشید