مقاومت منفعل
انفعال حالت بدی است، وقتی فرد در مقابل حمله ای، یا شرایطی احساس بدی داشته باشد، اما شرایط را برای حمله متقابل مناسب نبیند، به فازی میرود که فاز مقاومت منفعل یا مقاومت انفعالی است. این ترجمه را برای Passive Aggressive انتخاب کرده ام. این حالت یکی از شیوه های رفتاری است که کارکنان در شرایط سکوت سازمانی بروز میدهند.این یکی از حالاتی است که در اثر خشم در افراد بروز میکند، و یکی از راههای درمان آن، برای فرد، دوره های مدیریت خشم است. این دوره ها به فرد کمک میکنند که بتوانند خشم خود را به طور منطقی مدیریت کرده و به نحو مناسب و غیر مخرب بروز دهد تا به ابن فاز نرسد. نمیدانم در ایران چنین دوره هایی داریم یا خیر، اما به نظرم فراگرفتن چنین مهارتهایی بسیار مفید خواهد بود.
اما از دید سازمان، وقتی به افراد اجازه داده نشود و مجرائی برای طرح انتقادهایشان فراهم نشود، دستورات بسیار دیکتاتوری باشند، این چنین رفتارهایی از کارکنان بروز میکند.
این شرایط بسیار بد است. اگر فکری به حال آن نشود، دو حالت ممکن است رخ دهد:
- اگر شرایط تغییر نکند، هیچکس کاری نمیکند، به ظاهر همه سر کار حاضر میشوند اما در پس ذهنشان در فکر انتقام هستند و کاری واقعاً انجام نمیشود. فاصله ها مرتباً بیشتر میشود.
- اگر سازمان دچار این توهم شود که کسی ناراضی نیست و فشارهایش بر کارکنان را (که احتمالاً از دید سازمان فشار نیست) ادامه دهد، افراد به فاز پرخاشگری میرسند و تنش در سازمان بالاتر و بالاتر میرود.
چه باید کرد؟
- از دید فرد، باید حرف زد، باید انتقاد سازنده کرد، باید به جای پرخاشگری، پافشاری مثبت کرد، نباید خسته شد و نباید رها کرد، اگر میخواهیم در سازمان بمانیم. یادمان باشد که ماندن در این شرایط برای فرد بسیار سخت و عذاب آور است.
- از دید سازمان، باید مشکلات همکاران را دریافت کرد، باید بازخورد گرفت، نباید به درک مدیریت از درستی تصمیمها و سیاستها بسنده کرد، باید علاوه بر عوامل حیاتی، به عوامل انگیزشی توجه کرد، خلاصه باید تعامل را نهادینه کرد.
باید یادمان باشد که هزینه این وضعیت را هم فرد و هم سازمان میپردازند، شاید هزینه پنهان باشد، اما حتما وجود دارد و پرداخت میشود.
تصویر زیر هم شاید به درک این پدیده و توجه به نشانه های آن کمک کند:
سربلند باشید
سلام
راستش الان علاوه بر این مطلب، مجدداً تمام مطالبی رو هم که بهشون لینک داده بودین خوندم. همشون عالی هستن ولی مساله اینجاست که توی سازمانهایی که این مباحث برای مدیر عامل (یا تصمیم گیرنده نهایی) هیچ اهمیتی نداره چطور میشه این موارد رو جا انداخت؟ یعنی مساله من اینه که آیا راهی هست یه کارمند بتونه تاثیر گذار باشه روی مدیر؟ حقیقتش خوندن این مطالب وقتی فکر میکنم امکان توجه کردن و مورد استفاده قرار دادن رو ندارن کمی ناامید کننده است و واقعاً دلم میخواد بشه استفاده عملی ازشون کرد.
@فاطمه
سلام
در دنیا، در تمام زمینه ها، دنیایی از مطلب هست که کسی از اونها اطلاع نداره یا به اونها توجه نمیکند، که البته مطالب من اصلاً قابل توجه با آنها نه به لحاظ سطح علمی و نه به لحاظ اهمیت نیست. اما این دلیل نمیشود که این مطالب گفته و نوشته نشوند یا اینکه آنها اثری نداشته باشند. پس عرض اولم این است که باید گفت و گفت و گفت.
از سوی دیگر، ما حق نداریم فکر کنیم که مدیر به این مسائل توجه ندارد. مدیران حداقل به خاطر خودشان باید به این مسائل توجه کنند و میکنند. مهم این است که خیلی از مدیران از همدلی لازم از سوی کارکنان برای توجه به این مسائل برخوردار نیستند.
بسیاری از مدیرانی که از نزدیک با آنها مواجه بوده ام، دچار سر تنهائی هستند و این حس به آنها منتقل شده که همه از آنها طلبکار هستند، هر کار خوبی وظیفه آنها بوده و هر کار بدی گناه آنان به تنهائی. هیچکس حاضر نشده همراه آنها شود، آنها و مشکلات و محدودیتهایشان را درک کند.
در سازمان خودتان ببینید آیا همه کارشان را درست انجام میدهند؟ آیا هیچکس هست که تاب تنبیه حقی را داشته باشد؟ آیا کسی هست که بپذیرد فلانی از او شایسته تر بوده است؟
به نظرم ما نقش داریم، باید تلاش کنیم، باید با مدیران هم دل شویم، باید نشان دهیم که ما هم هستیم و با هم در سازمان تلاش میکنیم و صبر کنیم تا اعتماد جلب شود. به جای انتقاد و فقط انتقاد و نقد پرانی بدون هدف و برنامه، واقع بین باشیم، خودمان را جای مدیر قرار دهیم و به او کمک کنیم. این زمان بر است اما جواب میدهد.
نباید اینطور برداشت شود که من فکر میکنم مدیر یک موجود مظلوم و معصوم است، خیر مدیران هم اشتباه میکنند، اما در زمان اشتباه خیلی شدید تر از کارکنان تنبیه میشوند.
مدیران به کمک هم احتیاج دارند، در عین آنکه باید پاسخگو هم باشند.
سربلند باشید
سلام دوست عزیز بعضی آدمها شخصیتشون مثل فنر عمل می کند یعنی فشارهای کوچک که بهشون می آد را جمع میکنن و بعد یکدفعه در جایی ( حتی بی ربط) کل فنر را آزاد می کنن
به عبارتی مثلا کارگر فنی به بهانه اینکه همکارش از “آچار ” او استفاده کرده اقدام به ترک شیفت یا حتی درگیری فیزیکی می کند.
درحالیکه فنر او مدتها بوده که در حال جمع شدن بوده و در اینجا به بهانه آچار آزاد شده است
به این افراد شخصیت های Passive Aggressive گفته می شود
معملا عکس العملی نامتناسب با عمل دارند یعنی
یا دربرابر عمل هیچ عکس العملی نشان نمی دهند یا خیلی فراتر نشان می دهند
@ابوالفضل
سلام
مثال خوبی بود که علت بروز حالت passive agressive را نشان میدهد (اقلاً یکی از علل آن را). از به اشتراک گذاشتن آن متشکرم
سربلند باشید
خانوم فاطمه نکته جالبی رو پرسیدن. اینکه ایا کارمند می تونه روی مدیرش تاثیر بذاره؟ خیلی از ما همین فکر رو می کنیم. فکر می کنیم که مدیرها آدم های فضایی هستن که هیچ درک و احساسی ندارن و فقط کار براشون مهمه. اما هر مدیری یه انسان معمولیه. احساسات خودش رو داره و از هر چیزی تاثیر می گیره. کار بخش اصلی رابطه کارمند و مدیره. ولی حاشیه های زیادی هم هستن که خیلی مهمن. و اگه تاثیر انسانی خودمون رو نبینیم، شاید نتونیم رابطه کاریمون رو هم خوب پیش ببریم.
@الهام
سلام
موافقم. من حتی جدی تر فکر میکنم. به نظرم کارمندان هستند که مدیر رو مدیریت میکنند، رفتار او را تا حد زیادی شکل میدهند، وادارش میکنند بهتر باشد یا بدتر، و به طور کلی به نظرم در یک رابطه، رفتار یکی از طرفین بی تاثیر از رفتار طرف دیگر نیست. اطرافیان بخشی از محیط هستند و اثر محیط بر رفتار و عملکرد ما قابل انکار نیست.
نکته این است که ما ترجیح میدهیم تاثیر خودمان را نادیده بگیریم.
سربلند باشید