رطب خورده و منع رطب
حتما این ضرب المثل را شنیده اید که رطب خورده منع رطب کی کند؟ اصل این مثل دلالت بر این دارد که اگر کسی خودش کاری را کرده باشد، نصیحتش در آن مورد در دیگران اثر نخواهد داشت، که خیلی هم طبیعی و قابل درک است. اصل موضوع و مخاطب این داستان و مثل، نصیحت کننده است، نه نصیحت شونده. اما در میان برخی چنین رایج شده که اگر کسی که مثلاً سیگاری است به آنها بگوید که سیگار نکش یا چیز بدی است، نپذیرفتن حرف طرف را حق خود میدانند. به نظر شما این درست و منطقی است؟ کمی فکر کنید:
این کار به نفع ماست؟ وقتی کسی به ما چیزی میگوید، آیا ما ابتدا باید کنترل کنیم که او خودش این کار را کرده یا نه، تا حرفش را بپذیریم؟ یا اینکه باید ابتدا فکر کنیم که حرفش منطقی است یا نه، و بعد حرفش را بپذیریم؟
مثلاً من به دوستی میگویم که چرا سعی نمیکنی که کمتر عصبانی شوی؟ این عصبانیت مانع میشود که حرفت شنیده شود. او فوراً به من میگوید تو که خودت نمیتوانی عصبانیتت را کنترل کنی، چرا من را نصیحت میکنی؟
یا به دوست دیگری میگویم اینکه برای آینده ات برنامه داشته باشی، خیلی به سرعت رشد و موفقیتت کمک میکند، او بلافاصله میگوید که تو خودت برای 3 سال آینده چه برنامه ای داری؟
اما این روش ما را به جایی نمیبرد. چقدر ممکن است کسی را بیابیم که خودش کاری را نکرده باشد و آن وقت به ما نصحیت یا راهنمائی کند؟ و اصلاً چقدر این مهم است؟ حالا بیائید از آن سو نگاه کنیم، اگر کسی راهی را رفته و به بن بست رسیده یا اقلاً به نتیجه نرسیده، حرفش را نباید بیشتر قبول کنیم؟
چرا درهای شانس را به روی خود میبندیم و نمیخواهیم از تجربه دیگران استفاده کنیم؟ چرا تمام تلاشمان این است که به هر ترتیب شده، حرف طرف مقابل را نپذیریم. این منفی نگری، این فرهنگ رد کردن، به جای پذیرفتن را باید کنار بگذاریم، این یکی از مهمترین موانعی است که نمیگذارد ما جلو برویم و از تجربه های همه استفاده کنیم.
بدیهی است زمانی هست که فرد نصیحتی میکند که حتما باید بدانیم که چرا خودش آن کار را نمیکند؟ مثال بسیار اغراق آمیزش این است که وقتی به من میگویند از بام به پائین بپر، من حتما باید بپرسم که چرا خودت نپریده ای؟ اینجاست که عقل سلیم نقش بازی میکند. باید ببینیم که حرف برای ما چه باری دارد؟ انجامش و عدم انجامش چه عواقبی دارد؟ آنگاه تصمیم بگیریم.
حتما میدانید که نسخه دیگر این مثل، واعظ غیر متعظ است. یعنی کسی که کاری را به دیگران نصیحت میکند اما خودش انجام نمیدهد.
بیائید اینطور فکر کنیم که حرف را باید شنید، باید دریافت سخن را هم اعلام کرد، بعد میتوان در مورد عمل به آن را عدم عمل به آن با فکر و اندیشه، با بررسی کسانی که آن کار را کرده اند و کسانی که کار را نکرده اند، به یک تصمیم مناسب رسید.
گاهی باید نگاهمان را به دنیا تغییر دهیم و تغییر همیشه سخت است.
باید این را هم اضافه کنم که همیشه، لحن نصیحت یا راهنمائی هم مهم است. اگر سرکوفت بزنیم، اگر دنیا را بر سر طرف خراب کنیم، بدیهی است که او هم عکس العمل نشان میدهد، ما هم باید مشفقانه و دوستانه عمل کنیم. چقدر خوب است که از مشکلات خودمان ناشی از این موضوع برای مخاطب بگوئیم، به او بگوئیم که چه بلاهایی بر سر ما آمده و ناشی از همین موضوع بوده است.
بازخورد خوب اگر بدهیم، پذیرش طرف مقابل حتماً بیشتر میشود.
سربلند باشید
با سلام و ادب
نکته ظریفی را هوشمندانه اشاره کردید،که به نوبه خود راه گشا ست. فقط یک تبصره دارد و آن اینکه عدم التزام فرد گوینده به سخن خود ،در موردی که از جنس رفتار متقابل باشد تاثیر سخن را کاهش میدهد. با یک مثال توضیح می دهم . اگر کسی با بنده در ارتباط کاری باشد و تنبلی و کم کاری من در عملکرد او تاثیر گذار باشد آنگاه نصیحت من نسبت به او ،برای تلاش بیشتر بی اثر یا حداقل کم اثر خواهد بود.
سلام. مصداق حرف شما این حدیث است: “انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال” یعنی باید به سخن بپردازیم نه صاحب سخن. اما همانطور که اشاره نمودید این حدیث شنونده را مخاطب قرار داده، شنونده نباید در قید و بند این باشد که آیا گوینده خود به آن راهنمایی عمل می کند یا خیر.به گوینده هم توصیه می شود برای اینکه حرفش موثرتر باشد خود باید عمل کننده به نصیحت خود باشد.
@ماجد
@علی آقا
با سلام
فرمایش هر دو بزرگوتر صحیح و بجاست. اما غرض عرض من بیشتر از دید کسی بود که خود معترف است که مشکلات جدی رفتاری دارد، انسانهای زیادی را آزرده است، چنان برداشتی از خود نزد سایرین برجاگذاشته که بعید است توفیق در رفع آن در عمر باقیمانده حاصل شود.
خواستم از این دید بگویم که گاهی حرف کسی که خود عامل به حرفهایش نیست، از جنبه پند گیری از مشکلات آن فرد (نه حرفهایش) میتواند مورد توجه واقع شود. با این امید که شاید یک نفر از این حرفها به این نتیجه برسد که من این راه را نروم، من چنین و چنان نکنم تا اینطور نشوم.
سربلند باشید
با یک روز تاخیر ، سلام- مشکل از جایی بروز میکند که من بجای اینکه پیشنهادات ( و یا ملاحظات ) را ارزیابی کنم ، به خودم اجازه قضاوت کردن دیگران را میدهم و بقول دوستمان صاحب سخن را ارزیابی میکنم ، بر مبنای اینکه آن فرد چطور رفتاری دارد ، پیشنهاداتش را هم به رفتارهایش انتساب میدهیم ، در حالیکه بنده به کرات تجربه کرده ام که افرادی ( که بسا خودشان توانایی اجرای طرحی را نداشته اند ) ایده هایی را داده اند که وقتی آنها را امکان سنجی و نهایتا اجرا کرده ام ، اقدامات ماندگاری شده اند.
با سلام
به نظر من انسان ها دارای دو نوع واکنش هستند. واکنش ظاهری (بیرونی) واکنش باطنی (درونی) . مثلا من خودم اگر شخصی که خود کاری را انجام نمی دهد مرا نصیحت کند نه در جواب نصیحت بلکه در جواب شخص حتما به او متذکر خواهم شد که مگر خود شخص این کار را انجام میدهد؟ بحث در این نکته است که مثلا وقتی شما به کسی می گویید کمتر عصبانی شود آیا خود شما به خودتان نیز می گویید؟ آیا اگر شخص دیگری به شما تذکر دهد با کمال میل قبول می کنید؟
و اما در مورد واکنش درونی اکثر انسان ها بعد از بیان شدن حرفی اصولا در مورد آن فکر خواهند کرد.
از دید من مهم همین واکنش درونی انسانهاست و نه واکنش بیرونی آنها.
و البته موضوعی را فراموش کردم و آن اینکه برخی از انسان ها مشاوران بسیار خوبی هستند اما خود مدیران خوبی نیستند یعنی پر از ایده ها و افکار نو و کارآمد ولی نمی توانند خود به آنها عمل کنند. اگر شخصی که شخصیت مدیری دارد در کنار شخصی که مشاور قهاری است کار کنند مطمئنا به نتایج باور نکردنی دست خواهند یافت. قبل از هز چیزی باید شخص گوینده را نیز بررسی کرد.
بعضی از پیشنهادات در خور خود شخص و افکار خودش است. که حتی ارزش فکر کردن هم ندارد اما برخی از افکار ارزش فکر و زمان دارند. یک مدیر باید این دو را از هم تفکیک داده و تشخصی دهد.