سازمان شما چه شکلی است؟
این تصویر بسیار گویاست. آیا سازمان شما این شکلی است؟ اگر هست، هیچ فکر کرده اید که چرا؟ اگر نیست، فکر کرده اید که چه شکلی است؟همانطور که حتماً حدس زده اید، این تصویر نشان دهنده آن است که در سازمان هر کسی به فکر نجات خودش است. هر کس فکر میکند که باید به فکر خودش باشد، حتی اگر سازمان غرق شود، من باید به فکر خودم باشم. راستی چه میشود که سازمان به این فاز میرسد؟
یک نکته اساسی در رفتارهایی که همه ما بروز میدهیم وجود دارد. آن هماین اصل طلایی است:
هر رفتاری تابع یک محرک یا انگیزه است.
به این جمله باید خوب فکر کرد تا به مفهوم آن رسید. اگر برای رفتاری انگیزه ای نیافتید، بدانید که شما موفق به یافتن آن انگیزه نشده اید، نه اینکه انگیزه ای وجود ندارد. گاهی مدیران گله میکنند که چرا هیچکس در این سازمان به این فکر نمیکند که اگر ما غرق شویم، آنها هم شغل خود را از دست میدهند. من میپرسم که شما کی به آنها نشان داده اید که همه در یک قایق هستیم؟ نمونه زیبائی از این وضعیت در سازمانی بود که همه مدیران را در سهام شرکت سهیم کرده بودند و سخت گله من بودند که حتی در این شرایط هم مدیران خود را جزئی از سازمان نمیدانند!
کمی موضوع را برایشان باز کردم. از دید کارکنان، سهمی که به آنها داده شده، میتواند نه به مفهوم این باشد که آنها در عایدات شرکت سهیم هستند، بلکه میتواند حمل بر این شود که آنها قرار است در مسئولیتهای شرکت و مشکلات آن دخیل شوند. از سوی دیگر ممکن است آنها سهم خود را در جایگاه فعلی شرکت خیلی خیلی بیشتر از آن سهمی که به آنها داده شده بدانند و فکر کنند که این سهمی که به آنها داده شده، به اصطلاح برای ساکت کردن آنها بوده باشد.
کلید این مشکل در تعامل است. میتوان نشست و شنید که آن مدیر چه حسی نسبت به سازمان دارد. آنگاه ممکن است ببینید که آن مدیر میخواهد در تصمیمهای راهبردی سازمان شریک باشد، شاید اختیاراتی را میخواهد که ندارد، شاید دلش میخواهد که بتواند به همه اطلاعات سازمان سر بکشد و مطلع شود. دنیسون میگوید که سیاست توزیع اطلاعات در حدی که لازم است، باید به این تغییر پیدا کند که همه اطلاعات، مگر اطلاعات خیلی حساس، در اختیار همه باشد. چقدر در سازمان شما این کار شدنی است؟ و وجود دارد؟
شاید مدیری یا همکاری میخواهد که همیشه در آخرین دقیقه از کاری که باید بکند، مطلع نشود، یا حتی اخبار سازمان را از دیگران نشنود، به خودش گفته شود.
خلاصه اینکه هر تیپ رفتاری، نیازهایی دارد، اگر به آن نیازها توجه شود، آن فرد حس میکند که در همان قایقی است که دیگران هستند، اگر نه، مشغول ساختن قایق خود با بخشی از مصالحی که از تخریب قایق سازمان (خواسته یا ناخواسته) بر میدارد، خواهد شد. طولی نمیکشد که قایقهای جدید ساخته میشوند و هر کس مراقب وضعیت قایق خود خواهد بود، و شما ناگهان متوجه میشوید که قایق اصلی، شاید اصلاً دیگر وجود ندارد.
این مقوله بیان ساده تر مفاهیمی مانند همدلی، تعلق سازمانی و مواردی از این دست است، که همه سازمانهای، هر یک به نوعی در پی آن هستند.
راستی شکل سازمان شما چیست؟ چطور به همکاران پیام میدهید که همه در یک قایق هستند؟
سربلند باشید
سلام
کنجکاو بودم که بدانم آیا دیدگاه فردی من نسبت به اینکه سازمان را چگونه می بینم تأثیر دارد؟ چون برای مثال گاهی من در برابر بعضی همکاران چنان احساس ناایمنی می کنم که ترجیح می دهم تا جایی که ممکن است اصلا با آنها برخورد نداشته باشم چون فکر می کنم با وجود آنها سازمان مثل جنگلی است که یک عده هم در آن تله گذاشته اند تا بقیه را به دام بیاندازند و کافی است یک لحظه بی احتیاطی کنی تا تو را به صلابه بکشند!
@ابراهیم
سلام
بی تردید نگاه و پیشداوری شما، احتمالاً ناشی از نوعی تجربه، موثر است. چاره این کار هم اتفاقاً تعامل است. میتوانید به دوستان بگوئید که یکی از کارهای آنها به شما حس تله یا دام القا کرده است (البته نه به این صراحت).
سربلند باشید