تفاوت در نگاه
همیشه از اینکه ایرانی ها را با دیگر ملیتها مقایسه کنند، ناراحت شده ام. جای دیگری هم نوشته ام که همیشه به ما میگویند که شما در ایران که کار نمیکنید، آن طرف آب، کار واقعاً سخت است. از این هم آزرده میشوم. این مقایسه درست نیست، به نظرم نوعی برچسب زدن است که خوب است از آن دوری کنیم، حداقل علت دوری، میتواند این باشد که این برچسبها به من و شما کمکی نمیکند.
بدون شک ما مزایایی داریم و دیگران هم مزایایی دارند. ما با هم فرق داریم. البته این مقایسه همیشه هم منفی نیست. گاهی مدعی میشویم که ما باهوش تریم، این هم به نظرم قیاس مناسبی نیست، باز هم به دلیل اینکه این قیاس هم ما را به جایی نمیبرد.
اما بدون شک ما با دیگران تفاوت داریم، درک این تفاوت و باور به آن است که میتواند با نگاهی سازنده به موضوع به ما کمک کند.یکی از شاخصه هایی که در بسیاری افراد موفق دیده ام، این است که از امکانات موجود استفاده میکنند و در عین حال تلاش میکنند که چیز بهتری خلق کنند. در مقابل این عده، گروهی هستند که تخصصشان در این است که هر راه حلی را نقد و تخریب کنند و علتهای بیشماری را برای عدم استفاده از آن بدست دهند. دلایلی که همه مه منطقی و خوب هستند، اما هیچوقت هیچکس را به جایی نخواهند رساند، جز استیصال.
فرض کنید من برای نوشتن یک گزارش به شما یک خودکار بدهم. خودکاری که روان نیست، خیلی هم خوش رنگ نیست، احیاناً کثیف هم هست. شما متیوانید به یکی یا تمام این دلایل منطقی با آن خودکار چیزی ننویسید و گزارش را با دلایل کاملاً منطقی، نانوشته بگذارید. چه چیزی عاید شما و منی که به آن گزارش نیاز دارم و منی که به شما یک خودکار دادم، میشود؟ من محکوم هستم که تلاشم را نکرده ام، به شما ابزار خوب نداده ام، و باید جور در دست نداشتن گزارش را خودم بکشم. شما هم نتوانسته اید خود را نشان دهید و از دانشی که داشته اید، استفاده کنید، پس احتمالاً تمام عمری را که صرف آموختن کرده اید، فدای کیفیت آن خودکار کرده اید.
اگر شما با هر سختی که بود، خودکار را تمیز میکردید، کمی تلاش میکردید که خودکار بهتری بیابید، اما نهایتاً یک خروجی تولید میکردید، من به همدلی شما ایمان می آوردم، برای بار بعدی تلاش میکردم که خودکار بهتری فراهم کنم و خود شما هم متوجه میشدید که برای بهتر نوشتن، نقش رنگ خودکار مهمتر بود یا نقش روان بودن آن.
این به نظرم یکی از مهارتهایی است که ما نیاز داریم یاد بگیریم.
اینکه در غرب کارهایی میشود که اینجا نمیشود، شاید به این دلیل باشد که آنها نتیجه گرایی را دریافته اند. آنها میدانند که خروجی نداشتن، به هر دلیل منطقی هم که باشد، پذیرفته نیست. آموخته اند که با هر وسیله ممکن باید به نتیجه ای، ولو نه چندان ایده آل برسند تا بمانند.
بیائید یک سوال بپرسم. به نظرم در رشد علمی ما، در برخی حوزه ها، تردید نیست. اما سوالی که مسئولین رده بالای مملکت هم دائم میپرسند این است که چقدر از این علم تبدیل به ثروت ملی شده است؟ حتی ثروت شخصی؟ به نظرم پاسخ روشن است و سهم در این فرایند بسیار کمتر از حد انتظار بوده است.
راستی چرا چنین است؟
گمان من این است که ما، بیش از آنکه یاد گرفته باشیم از یک سیستم موجود چطور (بر اساس آنچه که هست و با تمام کاستی هایی که دارد) باید بهترین استفاده را بنمائیم تا نیازی را رفع کنیم، یاد گرفته ایم که (با تاکید بر تمام کاستیهای آن و چشم بستن بر تمام امکانات آن) توضیح دهیم که چرا نمیشود و حتی چرا نباید از این سیستم استفاده کرد.
اگر با محصولات خارجی برخورد کرده باشید، حتماً دیده اید که یک محصول ساده چقدر خوب میفروشد و چقدر خوب بهتر میشود. به گمان من این روند به همین دلیل است. اما متاسفانه دیده ام که به جای اینکه یک محصول متوسط و حداقلی را، کمک کنیم، چنان تیشه به ریشه اش زده ایم که دیگر جان تکان خوردن نداشته باشد.
نمیدانم این جمله را چطور باید بیان کنم که به کسی بر نخورد، چون واقعاً و قلباً قصد جسارت ندارم، اما گمانم این است که یکی از علل عدم همکاری دانشگاه و صنعت هم در کشور ما میتواند همین باشد. صنعت ما به راهکارهایی، نه چندان ایده آل، نیاز دارد که سرپا بماند، دانشگاه ما کمال طلب است و چیزی کمتر از ایده آل را عرضه نمیکند، و چون رسیدن به ایده آل به هزار دلیل خارج ار کنترل ایشان، میسر نیست، در نتیجه معمولاً در زمان نیاز صنعت، چیزی ارائه نمیشود.
صنعت عمدتاً عجله دارد، دانشگاه زمان بیشتر میخواهد. نقش عدم تعامل هم که مثل همیشه جدی است.
نمیدانم، شاید این درک من است و من کج میفهمم. اما دلم میسوزد که از خرده پتانسیلها بهره نمیبریم، دائم در پی ایده آلهایی هستیم که معمولاً هم یا محقق نمیشوند، یا در زمان مناسب رخ نمیدهند. این میشود که بودجه دانشگاه با مشکل مواجه است، تولید نیازهایش را از مجاری غیر معلمی تر اما پاسخگو تر به نیازهایش، تامین میکند و بسیار رخ میدهد که یک راه رفته را، باز هم با سعی و خطا میرویم.
به گمانم باید کمی اعتماد کنیم، اندکی مثبت اندیش تر باشیم، نیمه پر لیوان را نگاه کنیم، یکدیگر را در ریسکها شریک کنیم و در اندیشیدن به نیازهای هم و درک آنها، کمی بیشتر بکوشیم.
این نوشته حاصل اظهار نظر و تقابل یک عزیز دانشگاهی با یک صنعت گر خسته بود.
شما هم اگر تجربه ای دارید، بفرمائید تا همه استفاده کنیم.
سربلند باشید
سلام
بسیار مطلب به جا و درستی بود.
در دانشگاه بحث همین ارتباط دانشگاه و صنعت بود که عنوان شد جامعه و دولت باید بستر تغییر را ایجاد کنند و مشکلات را حل کنند. من از استاد سوال کردم چرا ما باید منتظر تغییر باشیم، چرا خودمان خواستار تغییر نباشیم؟؟
نگاه ما اینه که همه شرایط در مملکت جور باشه تا کاری کنیم. اما به دنبال آن نیستیم تا مثل کشور های پیشرفته خودمان شرایط تغییر را فراهم کنیم و از کشور بخواهیم تا ما را حمایت کنند. شاید فقط کمی باور و اعتماد و حمایت اقشار مختلف جامعه از هم بتونه تغییرات مثبتی رو در کشور و جامعه بذاره و بخش هایی که توجه کمتری بهش میشه، بیشتر مورد توجه قرار بگیره
@امین هاشمی
سلام
از لطف شما متشکرم.
این نگاه از سوی جوانانی مثل شما خیلی ارزشمند است. حالا سوالم این است که چرا خود شما و دوستانتان راهی را برای این موضوع و شروع این تغییر، طراحی و اجرا نمیکنید؟
شک نکنید که این کار موفقیت آمیز خواهد بود.
از اینکه در کشوری زندگی میکنم که افرادی هستند مانند شما که در این سن و سال، اینطور فکر میکنند، افتخار میکنم.
سربلند باشید
حق با شماست
@آرمین خوشوقتی
سلام
حق که البته همیشه با مشتری است :-)
من بسیار اندیشمندان برجسته ای را دیده ام که آن قدر اهل نگاه به ایرادها بوده اند که امروز جز نکات کلی چیزی ندارند که بگویند، در مقابل دیده ام افراد حرفه ای را که آن قدر ابزارها را میشناسند که میدانند هر یک چه خطاهائی دارد و کجا بهتر است استفاده شود.
ما امروز نیاز داریم که کمی هم به ابزارها و کاربرد آنها نگاه کنیم، کاری که دنیا دارد انجام میدهد.
سربلند باشید