مدیریت رابطه با رئیس
داستانی را دوستی از یکی از نشریات مدیریتی نقل میکردند که به نظرم جالب آمد، فکر کردم با شما هم طرح کنم که شما هم نظر بدهید که چه باید کرد. این را هم باید اضافه کنم که علت پرداختن به نقل داستان، اثربخشی بیشتر موضوعات در زمانی است که در چنین قالبهایی طرح شوند. اما اصل داستان چنین است:فردی نامه ای به این نشریه نوشته و خواسته بود که مشکلش برای خوانندگان طرح و درخواست راهکار شود. داستان او چنین بود که نوشته بود من که به تازگی وارد شرکتی شده بودم، دریافتم که مدیر من به ورزش شنا بسیار علاقمند است و خود را در این حوزه متبحر میداند و خلاصه اینکه اهل رقابت در این حوزه است. من هم که در دوره تحصیل و قبل از آن سوابق خوبی در این حوزه داشتم و حتی چند قهرمانی کسب کرده بودم، فکر کردم که برای برقرار رابطه با این مدیر خوب است که از این در وارد شود.
برای شروع با هم به استخر رفتیم و با هم شنا کردیم. تا زمانی که شنا فقط شنا بود، اوضاع خوب بود. یک روز به پیشنهاد وی با هم مسابقه دادیم و من به علت ملاحظه کاری، بر او غلبه نکردم. من این ورزش را خوب میشناختم و میتوانستم بر او غلبه کنم، اما نکردم.
فردا روابط من و او صمیم تر بود اما این مدیر عزیز در تمام جمعهای کاری از غلبه خود بر من و اینکه خلاصه روی من را کم کرده است، داد سخن میداد و من را در حضور جمع شرمنده میکرد.
یک روز تصمیم گرفتم تا به او حقیقت را نشان دهم و با اختلاف فاحشی از او پیشی گرفته و برنده شدم. لابد میتوانید حدس بزنید که چه شد. فردا او مرا اصلاً تحویل نگرفت و دانستم که او نمیتواند روابط سازمانی و غیر سازمانی را از هم جدا کند. آزردگی و دلخوری در رفتارش مشهود بود.
مشکل از اینجا شروع شد.
هر بار که با هم استخر میرفتیم، اگر میباختم، اوضاع خوب بود و اگر میبردم وضع خراب میشد. اکنون نمیدانم چه باید بکنم. اگر بخواهم ببازم، هم نزد همکاران آبرویم را میبرد و طعنه میزند و هم خودم در درون تخریب میشوم. اگر ببرم هم که احتمالاً تاب رفتارهای او را ندارم و کارم را که کار خوبی هم هست، از دست خواهم داد. امروز میدانم که اشتباه کرده ام، به اینکه این اشتباه را تکرار نکنم، باید فکر کنم و برای آینده راهی جدید بسازم که هنوز در مورد آن مطمئن نیستم. اما سوالم این است که امروز چه باید بکنم که این وضع مدیریت شود؟
از گذشته و منشاء این وضعیت بیائید که بگذریم، الان نظر و راهکار پیشنهادی شما برای مدیریت وضع موجود چیست؟
اینکه هر بار به بهانه ای از مسابقه انصراف دهد و به شنا کردن بسنده کند؟ راه خوبی است اما همیشه قابل اجرا نیست. یا همیشه ببرد یا همیشه ببازد هم قابل دوام نیست؟ این کار را رها کند؟ یا راههای دیگر؟
شما اگر بودید چه میکردید؟ البته این داستان قدیمی است و راهکار شما احتمالاً به درد آن فرد نخواهد خورد، اما راستی چه باید کرد و چه تحلیلی دارید؟
سربلند باشید
سلام جناب کمالیان
واقعا پاسخ به این سوال سخت و تلخ است. چراکه باید ایشان یا پیشرفت شغلی که یکی از عواملش رضایت و دوستی رییس شان است را بپذیرد و مورد دیگر را با بالا بردن ظرفیت روحی روانیش حل کند. و یا عکس این روش عمل کند و بپذیرد.
سرافراز باشید
پیشنهاد من گفتگوی محترمانه و صریح این فرد با رئیسش برای شکستن این چرخه است. هر دوی آنها اشتباهاتی در تصمیم گیری و رفتار داشته اند که لازم است نسبت به آن ها آگاه شوند.
سلام
شاید بهتر باشد در اینگونه موارد ( آغاز طرح دوستی با رئیس ، یا برعکس آن ، آغاز طرح دوستی با مرئوس ) ابتدا بسنجیم که طرف مقابل ظرفیت این دوستی را دارد یا خیر ؟
اما اینکه الان چه میشود کرد ؟
خدا رحمت کند همه رفتگان و درگذشتگان را ، پدربزرگی داشتم که وقتی من نوجوان بودم و با چنین چالشهایی روبرو میشدم ، ( به همان زبان بچگی ) به من میگفت با زبان میشود چیزهایی به دست آورد که با پول نمیشود آنها را داشت .
البته بدیهی است که این نصیحت برای یک نوجوان ۹-۱۰ ساله شاید کابرد داشته باشد و برای یک فرد بالغ مسلما نمیشود همان نسخه را تجویز کرد ، اما به هر حال هر اشتباهی تاوانی دارد و گاهی اوقات تاوان برخی اشتباهات ، تجربه ( سرمایه ) برای آینده میشود .
به نظر من دوست شناگرمان ، اگر واقعا شناگر قابلی باشند ، میتوانند در هر آبی شنا کنند !
گاهی اوقات مهم نیست دیگران چه میگویند ف مهم این است که ما چه هستیم و چه خواسته ای داریم .
@سیدمهدی موسوی زاده
سلام
به نظرم پیشرفت شغلی را نباید منوط و موکول به رابطه خاص با رییس دانست، باید هر دو را درست مدیریت کرد.رابطه خوب با رییس شرایط محیط کار را بهتر می کند، اما گره زدن اینها به هم به نفع هیچکس نیست
سربلند باشید
@راهی
سلام
گمانم اکنون برای آن گفتگو کمی دیر شده،من فکر میکنم الان باید آرام آرام وضع را به سمت عادی شدن ببرد و بعد کم کم آن گفتگو را مطرح کند. یاد ضرب المثلی افتادم که در مورد بیماری و تب میگویند که به خروار میاید و به مثقال میرود..
سربلند باشید
@آرمین خوشوقتی
سلام
اگر هر کاری را از ابتدا فکر و بعد عمل میکردیم و ذوق زده نمیشدیم که عالی بود، به عبارتی اگر برهیجاناتمان کنترل میداشتیم، خیلی خوب میشد، اما معمولا نمیشود.
حالا که این شانس را دارم که این موضوع را از دور ببینم و در میان این اتش نیستم، فکر میکنم این دوست باید ابتدا کمی دور شود،مثلا به بهانه بیماری یا گرفتاری شخصی مدتی استخر نرود تا رابطه کمی سرد شودو رسمیت غالب شود، بعد رابطه را از نو و با حفظ حد رسمیت و صمیمیت با هم، آغاز و نوسازی کند. این البته به شدت تابع روحیات و شیوه های رفتاری رییس هم خواهد داشت.
موقعیت سختی است که اگر ازابتدا به آن فکر شده بود، شاید چنین پیچیده نمی شد.
سربلند باشید
این بنده خدا ایراد گرفته مدیرش بین فعالیت سازمانی و غیر سازمانی نمیتواند تمایز قائل شود ولی فراموش کرده که خودش در ابتدا به شناسایی فعالیتهای غیر اداری مدیر رفته و خواسته از این طریق رابطه بزند یعنی سوء نیت خودش بیشتر تابلوست تا مسائل دیگر
برادر من وقتی خودت برای دلجویی از وی این تمهیدات رو چیدی چرا ادامه نمیدی ، پیشتر هم برو اگه یه روز ازت خواست شکلک در بیاری ، آدم فروشی کنی ، ضامن وامش بشی ، سند خونتو براش رهن بذاری و….. دریغ نکن
میبری
راهی بین بردن با فاصله زیاد و باختن هم وجود داره!
در شرکت ما میز پینگ پونگی قرار داده اند که همکاران می تونند مدت محدودی در ماه از اون استفاده کنند. یکی از دوستان و همکاران بنده هم پینگ پونگ باز قهاری است! تقریبا همیشه هم بنده را می برد! اما نه لزوما با امتیاز ۱۱ ۰! بارها فهمیده ام که تلاش می کند اختلاف امتیاز را کم کند و بعد ببرد. یک بار از وی خواستم تا صادقانه و بدون هیچ آوانسی بازی کند و ۱۱ صفر باختم!!
من جای این شناگر بودم در ابتدای مسابقه پیش می افتادم و طرف را به تقلا می انداختم تا بفهمد چه کسی قوی تر است و بعد در انتها به صورتی که خودش هم بفهمد اما در عین حال به رویش نیاورم و تابلو نباشد فقط در این حدی که بفهمد اما در عین حال آزار نبیند، اجازه دهم تا به من برسد و بعد به صورت مساوی یا با اختلاف کمی با هم به انتها برسیم. نکته مهم هم این است که در انتها کمی با استفاده از زبان مسئله را حل و فصل کنم که نه احساس کند به صورت بدی از من باخته است و هم اینکه احساس نکند با قدرت از من برده است. (مثلا گاهی بگویم خیلی من را به زحمت انداختی، گاهی هم بگویم خیلی عالی بودی، گاهی هم بگویم خیلی پیشرفت کردی اما باز هم جای پیشرفت داری و …!)