تکلیفت رو نوشتی؟
دیشب عزیزی که مدتی است در حال آموزش زبان آلمانی است، نکته ای گفت که به فکرم فرو برد. ایشان از قول معلم کلاس که جوانی آلمانی الاصل است، تعریف میکرد که وقتی حاضرین در کلاس از او در مورد کنترل تمرین ها و تکلیفها پرسیده اند، با تعجب گفته که من فقط چون شما میخواهید در مورد انجام دادن تکالیفتان میپرسم، اما به نظر من این کار اصلاً عاقلانه نیست!
شاید این گفته به نظر من و شما که در نظام آموزشی ای رشد کرده ایم که همیشه کنترل تکلیفها یکی از اصلی ترین وظایف مدرس بوده، عجیب باشد. اما او گفته که در کشورش (آلمان) همیشه همینطور است. بعد توضیح داده که شما هزینه کرده اید و وقت گذاشته اید، که زبان آلمانی را یاد بگیرید. فرض من بر این است که شما هدفی دارید که این سرمایه گذاری را کرده اید. حالا من بیایم و فعالیت شما را برای رسیدن به هدفتان، کنترل کنم؟؟ این به نظرتان عاقلانه است؟
عجب استدلالی کرده بود. کمی به این فکر کنید. من در خودم نمونه هایی از این کار را یافتم. شما چطور؟
راستی ما چقدر معطل و منتظر هستیم که یکی دیگر بیاید و تکالیف ما را کنترل کند؟ چطور ممکن است روزی برسد که ما هم معطل نباشیم که کسی بیاید و کار ما را کنترل کند؟
بیائید حالا به سازمان نگاه کنیم. اگر تمام سیستمهای عملکرد از همین فردا از بین بروند و حذف شوند، اگر پاداشها و پورسانتها حذف شوند، اگر کسی بالای سر ما نباشد، چه خواهد شد؟ چند نفر از ما همان طوری کار میکنیم که اگر این عوامل باقی بودند؟
نمیدانم چرا اما عملکرد ما تقریباً همیشه تابع عوامل بیرونی است. باور کنید ما نمیتوانیم روزی این طور و روز دیگر، آنطور باشیم. اگر در طول زمان کارمان، یا در زمانی که سر کلاس زبان هستیم، آن طور باشیم، حتماً به مرور در سایر شرایط هم، رفته رفته همانطور خواهیم شد. تمام کارهای ما تحت تاثیر عوامل بیرونی خواهد بود. منتظریم که یکی بیاید و “تکالیف” ما را کنترل کند. اگر بدانیم او نمیآید، ترجیح میدهیم آن کار را نکنیم.
همین است که کم کم در محیط کار، ممکن است ما را ابتدا بی انگیزه و سپس بی حاصل کند. این به تقریب همان چیزی است که خود-کنترلی یا خود-کارآمدی اش مینامند و میدانند.
این نمونه را در بسیاری کارگاههایی که برگزار میکنم هم میبینم. دوستانی که اهدافشان را مینویسند (به روشی که در مورد آن صحبت میکنیم) بسیار کمتر از آنهایی هستند که چنین نمیکنند. عمده همین دوستان به درستی روشی که هدف داشته باشیم و آنها را بنویسیم، باور دارند، اما انجامش نمیدهند. شاید همه ما منتظر هستیم که کسی برای کنترل تکلیفهایمان بیاید.
در زندگی عادی، کسی تکالیف شما را کنترل نمیکنید، اما نتیجه ای که با انجام یا عدم انجام تکالیف و تمرینهایمان حاصل میشود، چیزی است که نمیتوانیم از آن بگریزیم یا روی برگردانیم.
شما هم منتظر هستید که کسی بیاید و تکالیفتان را کنترل کند؟ شما تجربه ای دارید؟
سربلند باشید
بسیار عالی و آموزنده و البته قابل تامل. واقعا سپاسگذارم از این همه مطالب آموزنده و دقت در جزئیات
سلام
از لطف شما متشکرم که میخوانید و مشاکت میکنید
سربلند باشید
بسیار زیبا و آموزنده بود.
شاید در اطراف خود افرادی وجود داشته باشند که هرچه دیگران اصرار میکنند که اینقدر سر کار یا کلاس یا قوانین و… جدی و سخت گیر نباش ولی همچنان همان کار خود را انجام میدهند و به قول معروف خیلی وجدان کاری دارند.
اینا همان افرادی هستندکه نیاز به چک کردن تکالیفشان نیست یا به نوعی افراد خودکار هستند.
سلام و ممنون از توجه و تدکر درست شما
یک نکته این است که خطا گیری و خطا یابی دائمی با انجام وظیفه و متعهد بودن مرز باریکی دارد که خوب است به آن هم توجه کنیم.
اینجا به آن پرداخته ام:
http://www.uveco.ir/hrblog/debug-and-normal-behavior/
سربلند باشید
نکته جالبی است که دانستنش میتونه خیلی از مسائل فرعی رو که مزاحم پیشرفت انسان هستند رو برطرف کنه. فقط ذکر این نکته را لازم میدونم که بهتره , دلیل احترام به عملکرد شخصی رو قبلا به فرد مورد نظر شرح دهیم که او بداند ما به چه دلیل اقدام به کنترل اون موارد نمیکنیم و خود او را برای انجام اون کار بعنوان مسئول تلقی میکنیم.
سلام
نکته بسیار مهمی را اشاره کردید. اول باید معیارها و ارزشها توافق شده باشد. یادمان باشد که برخی ارزشها تعریف شده هستند. مثلا وقتی شما در کلاس آموزش زبان ثبت نام میکنید هم لازم است گفته شود که قرار است شما این زبان را یاد بگیرید؟
البته میدانم که منظور شما محیط سازمانی است و موافقم
سربلند باشید
واقعن نکته ی جالبیه. به نظر شما چطور میشه اینو به دیگران آموزش داد؟ تو خونواده تو محل کار و تو جامعه. آلمانی ها چطور اینو نهادینه کردن تو خودشون؟
سلام
با کمی احاله مسئولیت به خود فرد و البته پذیرفتن مقداری خطا در انجام تکالیف
و با آموختن تکنیکهای برنامه ریزی و مدیریت منابع و زمان میشود این روند را کمی تحت تاثیر قرار داد
سربلند باشید
سلام.
کار سختیه ولی شدنی. حتما نتیجه سالیان سال تمرین بوده که به اینجا رسیدهاند وگرنه اگر فطری بود که ماهم همینگونه بودیم.به نظرم باید این کار از سطح خانوادهها شروع شود و نقش افراد در خانواده و به تبع آن در سازمان تبیین شود و افراد به اهمیت جایگاه خود پی ببرند. مسئله مهمتر هماهنگی اقدامات در ارگانهای مختلف جامعه است. نظارتها باید به تدریج نامحسوستر شوند تا نهایتا حذف شوند. منظورم اینه که فرد اون ناظر را مزاحم خود نبیند.تازه حضور ناظر در مراحل آغازین کار است.
در اینجا نیز برتری سیستم تشویق ببر تنبیه تاثر گذار است.