رنج استادی
پیش از این در مورد خطاب کردن افراد به القاب مختلف و به خصوص استادی نوشته ام. این نوشته را به ذکر نشانه هایی از سختیهایی که استادان متحمل میشوند تا به حق، “استاد” خطاب شوند اختصاص داده ام تا باز دعوت کنم در استفاده از این القاب کمی بیشتر احتیاط کنیم.
سالهای اوایل دهه پنجاه، وقتی برای بازی با پسرعمو به خانه عمو میرفتم، حتی پسر عمویم که هم بازیگوش تر از من بود و هم در خانه خود بود، هم میدانست که به بخشی از خانه نباید نزدیک شویم و آنجا دیگر سر و صدا ممنوع بود. آنجا اطاق کار عمو بود و بسته بودن در، نشان میداد که عمو مهمان دارند.
آن روزها میدانستم میهمان کیست اما نمیدانستم داستان مهمانی چیست. بعدها دریافتم که در آن اتاق، استاد شجریان از محضر استاد نورعلی خان برومند استفاده میکنند. ردیفهای آوازی در آن اتاق تمرین و ثبت در تاریخ میشد و من و پسرعمو کمی آن طرف تر دنیای کودکی خود را پی میگرفتیم. در آن روزها استاد شجریان کار حرفه ای را آغاز کرده بودند، شاید به شهرت و اعتبار امروز نبودند، اما هنرمندی تازه کار و گمنام هم نبودند. اما در همین شرایط هم فرصت تلمذ و استفاده از منابع منحصر را به هر صورت از دست نمیدادند و این سختی را برای رسیدن به جایگاه امروزی مورد استفاده قرار میدادند. کمی فکر کنیم، شاید برای ما چنین تجربه ای سخت باشد، برای ایشان نبود و همین شد که چنین شد.
نمونه دیگر از تحمل زحمت برای رسیدن به مقام والای استادی، خاطرات استاد مرحوم، دکتر باستانی پاریزی است، که در مورد ایشان هم قبلاً نوشته ام. محضر ایشان که همیشه شیرین بود، در مواقعی که از خاطرات و دشواریهای دوران تحصیل، چه در ایران و چه در خارج به طنزی منحصر یاد میکردند، شیرین تر هم میشد. یاد ندارم از این دشواریها هرگز به تلخی یاد کرده باشند، نه در آثار مکتوب و نه در قولهای شفاهی. این استاد سختکوش، که حتی عنوان کتاب از پاریز تا پاریس، نشان میدهد که چه راه درازی را طی کرده بودند، رنج مسیر استادی را با تلاش و خستگی ناپذیری، اما گام به گام طی کردند تا آنی شدند که همه میدانیم و دیده و شنیده ایم.
بنا به موضوع این وبلاگ، دور از انصاف است که از استاد محمود ساعتچی یادی نشود. ایشان هم، که آرزوی سلامت و طول عمرشان را دارم، در خاطراتی که از دوران کودکی، تحصیل و کار خود بیان میکنند، به وضوح نشانه های سختی های زندگی را میتوان دید، اما نشانه های آزردگی و گلایه از روزگار، خیر. چنان با افتخار و شیرینی از روزهای سخت زندگی، از دست اندازهای مسیر کاری و کار راهه شغلی میگویند، که گوئی از خاطره ای شیرین میفرمایند و مثل همیشه دلچسب و البته آموزنده است.
این نمونه ها را از این باب آوردم که باز خواهش کنم، در کابرد القابی مانند “استاد” در مورد هر کس که کلاسی برگزار میکند یا متنی مینویسد، کمی بیشتر احتیاط کنیم. استفاده از این القاب، اگر بی ملاحظه باشد، ممکن است اعتباری ایجاد کند، که نباید و نشاید. ممکن است سوءبرداشتهایی را رقم زند که نخواهیم. گرچه عمده این کاربردها از سر لطف است و احترامی که در فرهنگ ما ریشه دارد، اما برای ادای این احترام که بسیار هم خوب است، میتوان از راههای دیگر و ابزارهای خوبی که در زبان شیرین پارسی هست، بهره برد.
یاد استادان رفته، گرامی – سایه استادان حاضر، مستدام
سربلند باشید
سلام مربی خوبم
ذوق می کنم از نوشته هایت
با سلام و ادب
از لطف و دلگرمی شما بی نهایت متشکرم
سربلند باشید