ایجاد شغل و بی کاری
یکی از خبرهای خوب از سفر معاون اول ریاست محترم جمهوری در سفر به جزیره کیش، افتتاح طرحی در حوزه گردشگری بود که با سرمایه 1800 میلیارد ریالی بخش خصوصی، 400 فرصت شغلی ایجاد کرده است (به طور میانگین، 4.5 میلیارد ریال، برای هر شغل). این نمونه خوبی از توجه دولت به مسئله اشتغال است. اما آیا ایجاد شغل، اثری ماندگار در رفع بیکاری دارد؟ و اگر ایجاد اشتغال موثرترین اقدام در راستای رفع معضل بیکاری نیست، پس چه هست؟
در این راستا پرسشی دیگر قابل طرح است: آیا نیاز این واحد به نیروی کاری که اصول اولیه مشتری مداری را به صورت حرفه ای “آموخته” و در عمل به آن “مسلط” باشند، از بازار کار کشور قابل تأمین است؟ و اگر این افراد موجود نباشند، هزینۀ مصروف برای ایجاد آن شغلها چه آینده ای خواهند داشت؟ آیا ایجاد شغل، بدون تأمین نیروی مناسب، بازار کار کشور را (مانند دبی) در اختیار کارجویان خارجی قرار نخواهد داد؟ به عنوان نمونه، بیشترین نیاز سازمانها به متخصصان فناوری اطلاعات (به خصوص برنامه نویسی) است در حالیکه بزرگترین آمار بیکاری در میان فارغ التحصیلان دانشگاهی هم در همین حوزه (یعنی برنامه نویسی) است. این شکاف، حاصل چیست؟ چرا این سازمانها، این جویندگان کار را استخدام نمیکنند؟ راستی چه عاملی میتواند مانع استخدام جوانان محلی برای به ثمر نشاندن سرمایه ای به حجم 450 میلیون تومان به ازای هر شغل شود؟
هزینه ایجاد شغل ذاتاً و همه جا، زیاد و پرخطر است. اما آیا تا زمانی که جویندگان کار (یا بیکاران) توانمندی لازم را نداشته باشند، ایجاد شغل، در دراز مدت، به رفع بیکاریِ ملی منجر میشود؟ نگارنده بر این باور است که کار، به معنی نیاز به نیروی کار، در بازار کسب و کار کشور هست، سرمایه گذاران خطر پذیر هم (به شهادت همین مشتی از خروار) حاضر هستند اما آنچه مغفول و نایاب است، مهارت در انجام کارها و به سود آوری رساندن این کسب و کارها، در صف مقدم سازمانهاست. سودی که میان کارآفرینان، کارجویان و اقتصاد کشور، تقسیم خواهد شد.
یک تحقیق میدانیِ ارزان میتواند نشان دهد که سازمانها برای تحقق اهداف خود به چند نیروی “توانمند”، در چه سطحی و در چه حوزه ای نیاز دارند؟ در مثال برنامه نویس، آیا مشکل جدی در عدم آشنائی به فناوری است؟ یا نمیتوانند در قالب یک تیم با هم، کاری را به سرانجام برسانند؟ این تحقیق در سطحی بسیار محدود، انجام شده و نتایج آن نشان داده که 100 امکان جذب حدود 500 نفر در سطح دانشی نه چندان بالا، اما با توانمندی متوسط در حوزه های تعامل، مدیریت تعارض، کار تیمی و حل مسئله، وجود دارد. ادامه همین بررسی نشان داده که از میان بیش از 2000 نفر کارجوی مصاحبه شده برای سمتهای مختلف، نرخ توفیق در استخدام، کمتر از یک نفر در هر سی نفر بوده است. به عبارت دیگر، کارجویانی با سطح دانشی قابل قبول، که مهارتهای رفتاری را نیاموخته اند، بیکار هستند. مهارتهایی که جملگی آموختنی هستند.
اما سرمایه گذاری لازم برای فراگیری این مهارتها، در حد نیاز برای ورود به بازارکار، قابل قیاس با سرمایه گذاری لازم برای ایجاد همان شغل نیست. این آموزش که به ظاهر ساده است، آسان نیست. زمان و ممارست، همراه با دوری از شعار و کارهای صرفاً نمایشی، کلید توفیق در این راه است.
نیاز سازمانها همگی در سطوح عالی و مدیریتی نیست. تکنیسینهای فنی پرتلاش و هدفمند، کارشناسان مرکز تماس، مالی، اداری، فروش و پشتیبانی با سوابق کاری صفر تا 2 سال، هم سهمی عمده دارند.
دولتمردانِ عزیز، زحمات شما را میبینیم و قدر دانیم، پیام این سطور، اصلاً و ابداً تردید در زحمات شما در جلب سرمایه و مجاب کردن کارآفرینان به سرمایه گذاری و حتی بی توجهی به طرحهای جذابی مانند کارورزی، نیست. هدف، جلب توجه شما، بیش از اکنون، به ضرورت توسعۀ مهارتهایی غیر فنی/تخصصی در جویندگان کار است. کارآفرینانِ ایرانی طی سالهای متمادی در مقابله با تمام موانع، راه خود را یا ساخته یا یافته اند. اما امروز دست تنها هستند، نیروهای بازار کار را توانمند کنید، یا شرایط را برای توانمند شدن آنها در این حوزه ها مهیا کنید و خواهید دید که هیچکس در این کشور، بیکار نخواهد ماند. اجرای یک پایلوت شش ماهه در این راستا، کاری ساده تر از مساعی دولت برای ایجاد شغل خواهد بود که در مجالی مناسب میتوان به تعریف ابعاد و اهداف آن پرداخت.
در نبود این مهارتهاست که کارآفرینان به مواردی مانند “قابل اعتماد بودن” بسنده کرده و فقط افرادی را از دایره محدود آشنایان و معتمدان خود استخدام میکنند. داوطلبان تصور میکنند که “پارتی” و “رابطه” حرف نخست را در استخدام میزند، که واقعیت، این نیست. در واقع، ایجاد شغل، بدون توسعه مهارتهای فردی لازم برای ایفای نقش (نه فقط انجام وظیفه) مسکنی ناکارآمد است بر دردی که گریبان سازمانها، خانواده و کشور عزیزمان را گرفته است.
شاید گزافه نباشد اگر ریشۀ مهاجرت نخبگان، مشکلات خانواده ها، روابط اجتماعی و حتی معضل ترافیک را هم در نبود همین مهارتها در سطح فردی و فضای کسب و کار کشور جستجو کنیم.
سخن کوتاه، پیشنهاد مشخص نوشتۀ حاضر این است که در کنار تعاریف بزرگی مانند توسعه مهارتهای رهبری سازمانی و … و همگام با تلاش به جلب و جذب سرمایه، به توسعه مهارتهای پایه (اشاره شده در سطور پیشین) برای کارجویان، هم اندیشیده شود. تحقیقی هدفمند از صاحبان کسب و کار میتواند نشان دهد که این نگاه چه اثری در رونق کسب و کارها و نیز حوزه های اجتماعی کشور خواهد داشت؟ میتوان در یافت که عدم توفیق کسب و کارها چه نسبتی با عدم توانمندی در حوزه مهارتهای رفتاری-سازمانی دارد؟
این مسیر تا رسیدن به هدف نهائی، راهی نسبتاً طولانی است و مانند تمام مسیرهایی که به موفقیت میرسند، سنگلاخ است، اما میتوان در این راستا، متکی به تحقیقات اولیه، برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت تدوین کرد. حتماً باید از شعارهای بزرگ پرهیز نمود. گامهایی کوچک و استوار، به مصداق رهروی که آهسته و پیوسته رود، شاید شروعی پسندیده باشد.
شاید زمان آن رسیده باشد که به جای ماهی دادن به جویندگان کار، به آنها ماهی گیری یاد داده شود.
دست در دست هم نهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
سربلند باشید
این نوشته در صفحه نخست روزنامه ابتکار مورخ چهارم مرداد ماه، تحت عنوان ماهی یا ماهیگیری چاپ شده است.
تعقیب
[…] ایجاد شغل و بیکاری (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) […]
دیدگاه ها غیر فعال است.