تهدید بیکار شدن
تهدیدهای محیط کسب و کار، هر از چندگاهی سبب میشود تا سازمانها چاره ای جز تقلیل نیرو نداشته باشند. این سازمانها هزینه های پیدا و پنهان زیادی برای یافتن این افراد، آموزش آنها و مستقر نمودن آنها در شغلها متحمل شده اند و بر خلاف ظاهر، آنها این کار را با بی میلی و از سر ناچاری انجام میدهند.
متاسفانه در چند ماه اخیر با نمونه های زیادی از این تقلیل نیرو مواجه هستیم و هر از گاهی رزومه هایی از دوستان دریافت میکنم که اگر موقعیت شغلی ای برای این فرد هست، به آنها معرفی کنم. خوشبختانه برای عده ای کار پیدا میشود و شوربختانه تلاشم برای عده ای دیگر، حاصلی جز شرمندگی نداشته است.
اما راستی داستان چیست و چه باید کرد؟
آیا میتوان کسب و کار را چنان ایمن کرد که چنین وضعی پیش نیاید؟ آیا میتوان کاری یافت که از این فراز و فرودها دور باشد؟ خلاصه آیا امنیت شغلی 100 درصدی وجود دارد؟ به نظرم پاسخ اینها به روشنی منفی است. پس چه باید کرد؟
وقتی به یکی از این رزومه ها نگاه میکردم، جوانی را دیدم که 4 سال سابقه کار داشته و در سازمانی شناخته شده سمت سرپرست فروش داشته است. اما اکنون دچار تعدیل نیرو شده و سخت در جستجوی کار است. در رزومه اش نشانی از توجه به آموزش و یادگیری ندیدم. یکی دو دوره ای که از سوی سازمان در آنها شرکت کرده، به نظرم ثمری نداشته و تغییری در عملکرد و داشته های او نداشته بود.
راستی چند شرکت همین الان و حتی در این وضعیت هم در پی نیروهایی هستند که بتوانند نقش سرپرست فروش را ایفا کنند؟ چند شرکت در پی آن هستند که سازمان فروش خود را ارزان تر و موثرتر اداره کنند؟ اگر کسی بتواند تغییری در وضعیت سازمان فروش این شرکتها ایجاد کند و آن را نشان دهند (نه آنکه ادعا کند)، آیا سازمانها ممکن است از فرصت همکاری با او استفاده نکنند؟
در زمانی که در شغلمان هستیم و سخت سرمان شلوغ است، چقدر به توسعه فردی و پله بعدی از رشد و ارتقا فکر میکنیم؟ قبلاً در مورد این خواستۀ کارجویان که میخواهم پیشرفت کنم، نوشته ام. تقریباً همۀ داوطلبان استخدام میگویند که میخواهند پیشرفت کنند، اما نمیدانند پیشرفت چیست؟ تعریفی از آن ندارند و لذا برای رسیدن به آنچه پیشرفت مینامند هم برنامه ای ندارند.
وقتی صندلیهای ما گرم و راحت است، باید به فکر توسعه فردی باشیم. اینکه وقت ندارم، اینکه سرم خیلی شلوغ است و اینکه خیلی گرفتار هستم، همه درست هستند. اما اگر کمی و فقط کمی به احتمال لرزیدن پایه های آن صندلی فکر کنیم، شاید وقتی برای رسیدگی به خودمان هم پیدا کنیم.
توسعه فردی چه مقدار از زمان روزانه ما را به خودش اختصاص میدهد؟
امنیت شغلی در دست خود ماست. باید به فکر روزهای سخت باشیم. همانطور که اگر حس کنیم قرار است خدای ناکرده قحطی شود و آذوقه انبار میکنیم، باید برای روزهای سخت کسب و کار هم فکری کنیم.
امید و باورم این است که این روزهای سخت هم میگذرند، اما هر کس توشه بیشتری اندوخته باشد، با زحمت کمتری از این معبر خواهد گذشت.
هیچوقت دیر نیست. همین امروز مهارتی تازه را بیازمائید و برای عبور از این گذرگاه آماده تر شوید. میدانم که سخت است، اما چاره ای نداریم جز اینکه یا راهی بسازیم یا راهی بیابیم.
همین است که مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای ضروری برای دهه ها و سالهای پیش روی بشر دانسته شده اند. با تلاش و هدفگذاری، این تهدید بیکاری را به فرصت تبدیل کنیم. هیچیک از ما از این تهدید مصون نیستیم.
کتابی در مورد مهارتهای ارائه بخوانیم، کتابی در مورد خودآگاهی و کشف توانمندیهای خود مطالعه کنیم، چند مصاحبه برویم، برای خودمان یک برنامه توسعه ای هدفمند و کوتاه مدت تدارک ببینیم، کار با نقشه های ذهنی را یاد بگیریم، حتی چند کلمه کلیدی در زبان انگلیسی یاد بگیریم، و … اینها همه میتوانند به ما سرنخ بدهند.
ساختار اقتصاد و بازار کار کشور در شرف دیگرگونی و تجدید ساختار است. در این شرایط، معمولاً گروهی از شرکتها از بین میروند (متاسفانه) و گروهی به سهم بازار و وضعیت بسیار متفاوتی میرسند. به همین ترتیب، حق الزحمه های بیشتری برای افراد توانمند قابل پرداخت خواهد بود و این ما هستیم که انتخاب میکنیم که میخواهیم در کدام گروه باشیم.
سربلند باشید