تصویر دیروز، واقعیت امروز
این را همه قبول داریم که امروز، آینده ی دیروز است. اما لزوماً از همان دیروز معلوم نبوده که امروز چه شکلی است؟
خیلی شبیه حرفهای فلسفی شد، اما میخواهم ساده تر باشد…پس باز تر بگویم:
اگر من به 25 سال قبل برگردم، و فکر کنم ببینم امروز را چطور میدیدم، باور کنید که حداکثر 5 درصد آنچه امروز هستم و دارم را میدیدم. بعضی جاها فکر میکردم بالاتر باشم، و بعضی جاها پائین تر. اما امروز اینم، همین واقعیتی که هستم، و فاصله دارم با آنچه فکر میکردم خواهم بود. این واقعیت زندگی است.
اما این فاصله یعنی من برای اینکه این باشم هیچ نکرده ام؟ یا هیچیک از اقداماتم جواب نداده و در جهت هدفم و مطلوبهایم نبوده است؟ نه،این هم درست نیست.
من میتوانستم بهتر نگاه کنم، اعتراف میکنم که دید خوبی نداشتم، از فرصتهایم، چون برایشان آماده نبودم و برنامه نداشتم، خوب استفاده نکردم و در نتیجه خیلی هایشان را از دست دادم.
این فاصله داشتن تقریبا در مورد همه صادق است. 10 نفر از اطرافیان را که موفق تر از همه میدانید، فهرست کنید. به آنها مراجعه کنید، یا به اطرافیان نزدیکشان. بپرسید 25 سال پیش فکر میکردند، کجا باشند؟ چقدر نامطمئنی داشتند؟ چقدر از وقایع و منابع که در اختیار داشته اند یا بدست آورده اند، مطمئن بوده اند؟ امروز نسبت به آنچه فکر میکردند باشند، کجا هستند؟
آنها هم با تردیدهایی مواجه بوده اند، حتما خیلی از آنها هدفگذاری خوبی کرده اند و برایش تلاش کرده اند. اما هدف بعید است که خیلی خاص بوده باشد. مثلاً بعید است که گفته باشند میخواهم استاد دانشگاه تهران شوم، اما احتمالاً با خود قرار گذاشته اند که با بهره گیری از علمشان روزی کسب کنند.
آقای شهاب عزیز اینجا مطلب جالبی نوشته، به خصوص من 2 محورش را خیلی دوست دارم، یکی آنجا که از داشته و نداشته هایش و نحوه برخوردش با آنها صحبت میکند و یکی از اینکه آینده لزوماً تکرار امروز نیست. خیلی این حرفها عمیق است.
باید خوب فکر کرد و دید که چه داریم و چه نداریم. آنها را که داریم را هم میتوانیم مدیریت کنیم و باید بکنیم. مدیریت نکردن داشته هایمان، درست مثل این است که با سبزی نشسته و پاک نکرده بخواهیم قرمه سبزی درست کنیم!
من اگر فردی بیش خواه هستم، این هم خوب است هم بد: خوب است چون بیشتر میجنگم و به اهداف بزرگتری میرسم، بد است چون خیلی ها را خواهم رنجاند، پس خوب است این وجه را مدیریت و اصلاح کنم. هیچ قرمه سبزی خوش مزه ای با سبزی نشسته و پاک نکرده درست نشده است. این که همین که دارم را باید ادامه دهم، نگرشی منسوخ است و عمر را تلف میکند.
به گذشته هم نگاه باید کرد. ظرف همین 2-3 سال اخیر، چقدر دیدگاههایتان به مسائل روزمره عوض شده؟ احتمال این تغییر نگرش و پذیرفتن دیدگاههای دیگر در آینده چقدر است؟ پس هر چیز را که باور داریم،قطعی فرض نکنیم، به حرفها به دیدگاهها و نظرات، حتی از زبان مخالفان و آنها که اصلاً قبولشان نداریم هم گوش و توجه کنیم. به این ترتیب دنیا را از نگاه دیگران هم میبینیم. این خیلی مهم است که وسعت دید را حفظ کنیم.
تمام این حرفها برای این بود که بگویم که اگر تمام اطلاعات و شرایط معلوم باشد که هر بچه ای میتواند تصمیم بگیرد. هنر ما این است که با اطلاعات نامعلوم، تار، و در ابهام، تصمیم بگیریم، این تصمیم بهترین است برای امروز، ما آن قدر هشیار خواهیم بود که به صورت مرتب،این تصمیم را بازنگری و بازهم بهتر کنیم.
سربلند باشید.
باسلام.
از این باب من هم کم کم می آموزم
به مقصد و تصویر آینده فکر نکنم
تنها امیدوار باشم این مسیر سبزی که میروم یا میدوم به پایانی زیباتر خواهد رسید…
فرمودید: ” من اگر فردی بیش خواه باشم این هم خوب است هم بد.. خوب است این وجه را مدیریت و اصلاح کنم ” یعنی؟؟
شخصا کم کم به این نتیجه رسیدم برای مدیریت چنین خصلتی درباره آن با خودم بگویم و نه دیگری یعنی آنچه را فکر میکنم در آینده به آن خواهم رسید به هیچ کس حتی دوست حتی خانواده نگویم و ابراز نکنم تا زمانیکه به آن برسم و خود ببینند که اکنون تا نه مرا بلندپرواز تصور کنند نه مغرور نه زیاده خواه :) در عین حال از این حس اعتماد و بیشتر خواستن با خودم راحت باشم و از شدن و توانستن بگویم … منظورتان از مدیریت یک چنین چیزی است؟