مخاطبین تعامل
پیرو یادداشت قبلی در مورد مراحل یا فازهای تعامل، موضوع مهم دیگری هست که باید به شدت به آن توجه کرد. آنهم جامعه مخاطبی است با آن مواجهیم و پتانسیل تعاملی که بین ما و آنها وجود دارد.
این موضوع از این نظر مهم است که ما باید بدانیم که احتمال موفقیت ما با مخاطب چقدر است؟ اگر واقعاً احتمال کم است، شاید بهتر باشد که فرد دیگری به این ماموریت بپردازد، یا اینکه ما تلاش کنیم که این پتانسیل را افزایش دهیم.
به تصویر زیر نگاه کنید.
در این تصویر ساده، ملاحظه میکنید که هر قدر پتانسیل تعامل من با اطرافیان بیشتر میشود، جمعیت این گروه، کمتر میشود. این نکته خیلی ساده است، اما معمولاً به سادگی از آن میگذریم.
اما این نکته به ظاهر بدیهی به چه دردی میخورد؟
فرض کنید قرار است با کسی در مورد قراردادی صحبت کنیم. مثلاً میخواهیم از او خانه ای بخریم. احتمال اینکه از افراد خانواده خرید کنیم، خیلی کم است، اما ترجیح میدهیم که چنین کنیم، به همین دلیل هم اول به “آشناها” میسپاریم که اگر موردی بود، به ما خبر دهند. راستی چرا؟ بله دلیلش همان آسان بودن تعامل است، چون زبان مشترک داریم، نیازمان به اعتماد سازی کمتر است، احتمال میدهیم زودتر به نتیجه برسیم و …
اگر از فاز خانواده و دوست و همکار بگذریم، تعامل ما با کسانی که اشتراکات حرفه ای با آنها داریم، راحت تر خواهد بود. در مورد سایر اشتراکات، چون معلوم نیست که طرف مقابل آن جنبه ها را به ما معرفی کند، یا خیر، ممکن است نتوانیم خیلی روی آنها حساب کنیم.
ممکن است شما در بخشیهایی از این اولویتها با نگارنده این مطلب (که نامش در زیر تصویر آمده است) موافق نباشید، اما وارد این ریزه کاریها نشوید، نیمه پر لیوان را ببینید و متوجه باشید که هر قدر بتوانید با طرف مقابل، بر اشتراکتان بیفزائید،احتمال موفقیت در ارتباط، بیشتر خواهد بود.
لابد شما هم دیده اید که نسلهای قبلی، تا کسی را میبینند، فوری دنبال اشتراکات میروند: شما با آقای فلان که هم اسم شماست، هم نسبتی دارید؟ راستی شما در فلان محله یا فلان ادره نبوده اید؟ و … آنها در طول زمان آموخته اند که به این شیوه و با استفاده از این ابزار، ممکن است زودتر به نتیجه بهتری برسند.
اما نکته ای هم برای خود من پیش آمد که با این مفهوم و اولویتها تناقض داشت. اینکه با خانواده معامله کنیم. بسیاری از ما دوست نداریم یا اعضای خانواده معامله کنیم. اما چرا؟
به نظر من علتش این است که ما نمیتوانیم مرزبندی ها را رعایت کنیم. گرچه در فرهنگ و آئین و مذهبمان هم به این امر تاکید شده، اما این مرزبندی ها را رعایت نمیکنیم و اینجاست که مشکل پیش میآید. شاید یکی از تمرینهای خوب این باشد که این مرزبندیها را روشن کنیم و خیلی دوستانه و محترمانه، از همه بخواهیم که ” بهتر است به هر روباط خوب و نزدیکی، یک قانون روشن هم حاکم باشد که موجب تضمین و نحکیم آن رابطه شود.”
سربلند باشید