پنجره جو-هری
اینکه چقدر خودمان را میشناسیم و اینکه چقدر دیگران ما را میشناسند، همیشه حائز اهمیت بوده و هست. بر همین اساس است که راهکارهای توسعه (چه شخصی و چه سازمانی) طراحی میشوند و میتوانند اثربخش باشند. یکی از ابزارهای تحقیق در این مورد، مدل جو-هری Johari است که حتما همه با آن آشنا هستید. هدفم از این نوشته این نیست که این مدل را توضیح دهم، بلکه میخواهم به کاربرد این مدل ساده در توسعه روابط و تعامل در سازمان اشاره کنم، البته با استفاده هایی که میتوان از یک تجزیه و تحلیل رفتار سازمانی در بهره گیری از این مدل نمود.
به نظرم لازم است اشاره مختصری به مدل بکنم. مدل جوهری، مثل یک خانه است با 4 اتاق (تعبیر زیبائی که چارلز هندی Charles Handy به کار برده است)، یا مانند پنجره ای است که 4 خانه دارد.
شکل این مدل در تصویر آمده است، اما به جای نامهای استفاده شده در مراجع دیگر، من نامهایی را برای آن خانه ها یا اتاقها انتخاب کرده ام که اقلاً خودم بهتر بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. توضیح این اتاقها به طور بسیار خلاصه به قرار زیر است:
- خانه شفاف یا گشوده، جائی است که رفتارها و شاخصه هایی از شما در آن هستند که هم خودتان آنها را میشناسید و هم دیگران به آنها واقف هستند.
- خانه مغفول یا کور، جائی است که شاخصه هایی از شما در آن هستند که دیگران میبینند، اما شما خودتان از آنها غافل هستید.
- خانه پنهان، جایگاه مجموعه خصائل شماست که خودتان از آنها آگاه هستید، اما دیگران آنها را نمیبینند، بر آنها پنهان مانده است.
- و خانه مجهول یا ناشناخته، صندوقخانه ای از خصایص شماست که نه خودتان با آنها آشنا هستید و نه دیگران آنها را کشف کرده اند.
به نظرم موضوع حرف روشن شد. جائی را که ما میشناسیم (نام این خانه را Arena هم گفته اند)، دیگران هم میشناسند، مثل فضای ورودی خانه است، در دسترس همه است، ورود به آن برای همه آزاد است، امکانات عمومی در آن است، و مجرائی است که همه میتوانند با استفاده از آن امکانات با ما مرتبط شوند. در این فضا، رفتارها، احساسات، منش، باورهایی از ما قرار داده شده اند (ما قرار داده ایم) که بتواند به راحتی مورد استفاده قرار گیرد. اگر کسی از این امکانات استفاده کند ما ناراحت نمیشویم، بلکه راضی و خوشحال خواهیم شد.
در این نوشته دو نگرش دارم، یکی فردی و یکی تیمی.
در نگرش فردی، هر قدر این خانه بزرگتر باشد، افراد راحت تر با من مرتبط میشوند، کمتر در ارتباط با من دچار تردید میشوند، مواردی که من از آنها ناراحت میشوم، کمتر بروز پیدا میکنند. پس از دیدگاه فردی، بهتر است این فضا هر قدر ممکن است بزرگتر باشد.
در نگرش تیمی، هر قدر این فضا بزرگتر باشد، اعضای تیم هم با من بهتر تعامل میکنند، موضوعاتی که با استفاده از وسایل این اتاق به من منتقل شوند را بهتر درک میکنم، پس باز هم بهتر است این فضا بزرگتر باشد. اصلاً در تیم سازی سعی آن است که این فضا را بزرگتر کنیم. (خواهیم دید که چطور)
خانه ای که دیگران میبینند اما من خودم نمیبینم، خانه مغفول است، من از آن بخش ار رفتارها، احساسات، توانائیها ، محدودیتهای خودم، غافلم، در حالیکه دیگران آنها را میبینند. مهم این است که افراد روابط خود را با من بر اساس آنچه در این اتاق است، تنظیم میکنند. پس بر اساس هر دو نگرش توسعه فردی و تیمی، بهتر است ابعاد این اتاق، یعنی خط قرمزهای من که خودم ناخواسته آنها را وضع کرده ام، کوپکتر باشند.
جائی در وجود من، معیارهایی هستند که خودم از آنها آگاهم، اما اجازه نمیدهم دیگران آنها را ببینند. در واقع من این ها را از دیگران به دلایل مختلف، پنهان کرده و میکنم. اینها سبب بروز تردید و شاید ترس در دیگران میشوند. در نگرش فردی و تیمی، باید این فضا کوچک و کوچکتر شود. من برای این کار به کمک همکارانم و به خصوص رهبر تیمم نیاز خواهم داشت. این اتاق معمولاً جایگاه ترسهای من، حساسیتهای من و مواردی از این دست است. بدیهی است که هر کس مواردی خصوصی دارد، اما وقتی حجم این اطلاعات خصوصی خیلی زیاد میشود، یعنی این فرد به گوشه گیری سوق پیدا میکند، به دیگران، به گروه بزرگی از افراد، بی اعتماد میشود. این نه در نگرش فردی خوب است، نه در نگرش تیمی. باید سعی کنیم فضای این اتاق را به حداقل برسانیم.
نهایتاً اتاق تاریکی هست که نه من میدانم در آن چه خبر است و نه دیگران در آن چیزی پیدا میکنند. اینجا، فضائی است که ممکن است چیزهای به درد بخور در آن هستند که در اثر بی توجهی میروند که از بین برون. ممکن است من استعداد خوبی در نوازندی داشته باشم که به علت عدم اعتماد به نفس، هرگز آن را بروز ندهم. باید به فکر آنچه در اینجا هست باشم. در تیم هم، هم تیمی ها و رهبر تیم باید شرایط را برای بروز استعدادهایی که در این فضا ممکن است گیر کرده باشند، فراهم کنند. فضای سرکوفت و تمسخر، معمولاً به بزرگ شدن این فضا می انجامد که خیلی بد است.
اما چطور باید این کارهای خوب را انجام دهیم. به تصویر زیر نگاه کنید:
هدف آن است که فضای شفاف به بزرگترین اندازه برسد و فضای مجهول به حداقل اندازه. این مهم با کوچک کردن فضاهای مغفول و پنهان میتواند رخ دهد. ابزارها هم روی تصویر نشان داده شده اند. هر قدر ما به دیگران گوش کنیم و هنر دریافت بازخورد داشته باشیم، از آنچه دیگران در ما میبینند و خودمان از آن غافل بوده ایم، آگاه میشویم، اگر ضعفی هست، اگر مانعی برای تعامل هست، به آن توجه میکنیم و خود را توسعه میدهیم.
از سوی دیگر، هر قدر به دیگران بازخورد مناسب بدهیم و این هنر را درست به کار ببریم، معیارهای پنهان خود را که برای خودما معلوم است و بر دیگران پوشیده است، بر آنها آشکار کرده و در اختیار آنها قرار میدهیم. به این ترتیب آنها با ما آشنا میشوند و ما روز به روز توسعه پیدا میکنیم.
نکته جالب این است که با کوچک شدن اتاقهای پنهان و مغفول، فضای مجهول هم خود به خود کوچک میشود.
بسیاری از اوقات درگیری ها و بحثهای ما ناشی از بزرگ بودن این اتاقهاست، درها را بسته ایم، نه بازخورد میدهیم و نه پذیرای بازخورد هستیم، هر فرد جدید با کوچکترین اتاق شفاف و بزرگترین اتاق مجهول به ما رجوع میکند. عدم درک، سبب عدم ارضای نیازها میشود و در این دور باطل این ما و تیممان هستیم که ضرر میکنیم.
حالا باید به هر فرد بر اساس شاخصه های رفتاری اش بازخورد بدهیم و بگیریم. در این مورد زیاد صحبت کرده ام (مثلاً اینجا) اما به نظرم میرسد که مثالی بزنم، بد نباشد.
مثلاً یک High D از شکست هراس دارد، معمولاً D ها این را یا نمیدانند یا انکار میکنند، اما یک واقعیت است. پس این موضوع در پنجره مغفول آنهاست. ما میتوانیم به آنها بازخورد درست بدهیم، تهدید ناشی از شکست را حذف کنیم، به آنها اطمینان و خاطر جمعی بدهیم: “برو من هواتو دارم” آنها به مرور ارتقا پیدا میکنند و با جرات و شهامت از مزایای D بودنشان بدون ترس از شکست استفاده میکنند.
و به همین ترتیب….برای هر پروفایلی میتوان شیوه ها را سنجید و به کار برد…
سربلند باشید
این مطلب عالی بود! عااااااااالی!
@علی نعمتی شهاب
ممنون
ببخشید که کمی سانسور کردم
سربلند باشید
سلام و ممنون از مطلب مفیدتون. مسائل اساسی را اشاره می کنید و برای همین از آن لذت می برم. نزدیکی بسیاری با طرز تفکر جنابعالی احساس می کنم.
به حرف زدن و بیان کردن و اشتراک گذاشتن خود با دیگران بسیار اعتقاد دارم. برای همین زمانی سعی کردم ذهن خود را واکاوی کرده و ببینم دلیل این اعتقاد راسخ من به “اشتراک گذاری” چیست؟ در واقع سعی کردم آنرا از ناخودآگاه به خودآگاه خود آورم. در این واکاوی ذهنی ۲۸ خاصیت را شناسایی کردم که به واسطه آنها اعتقادم به اشتراک گذاری قبلا نهادینه شده بود. آنها را اینجا نوشته بودم :
http://www.hamfekri.com/index.php?option=com_content&view=article&id=85:share-it&catid=44:for-entrepreneurs&Itemid=79
آن ۲۸ نکته به شرح زیر است. اما نوشته شما انگیزه ای شد تا توضیحات این نکات را کامل کنم :
“خود را ایده هایتان را اهدافتان را به اشتراک بگذارید! به همین سادگی!
این فواید زیادی دارد چرا که :
یکبار آنرا مرور می کنید
یکبار دیگر آنرا تحلیل می کنید
آنرا بهتر می شناسید
احساس بخشش دارید
احساس همفکری دارید
بازخورد می شنوید
کاملتر می شود
رشد می کنید ، رشد می کند ، شبکه می شوید ، شاخ و برگ پیدا می کند
هنوز مالکیت آن از آن شماست حتی اگر دیگران هم استفاده کنند
ایده شما بالغتر می شود
واضح می شود ، روشن می شود
باید دفاع کنید ، تکاپو خواهید داشت
باید انجام دهید، حرکت خواهید داشت
از اشتراک دیگران هم بهره مند می شوید
ایده های مشابه پیرامون شما را می گیرند
بی نظمی بوجود می آید، این بی نظمی در خدمت خلاقیت قرار می گیرد
پازل کاملتر می شود، اطلاعات مرتبط همدیگر را پیدا می کنند، نتیجه های جدید استخراج می شود
سینرژی می شود، نیروهای غیبی می آیند، دیگران هم می آیند
اعلام کرده اید، بیشتر شما را می شناسند، راحت تر می شوید
نقد می شوید، گوش می دهید، کامل تر می شوید
دیالوگ می کنید، برخورد می شود
نه می شنوید، دنبال راه حل های جدید می افتید
رشد می کنید
یک گام به جلو را طی می کنید
روشن می شود، دیگر تاریک نیست، آنرا می بینید، آنرا می بینند
به فکر فرو می روید، به فکر فرو می روند
ثبت می شوید، در یاد می مانید
برخی ها ممکن است حرکت کنند حتی اگر شما اطلاعی نداشته باشید
این مطلب هم در زمینه نوشته شما است :
http://www.hamfekri.com/index.php?option=com_content&view=article&id=79:share-yourself&catid=43:hamfekri-values-for-managers&Itemid=78
هدفم از ارائه لینکها کمک به شبکه سازی بود.
جسارت من را ببخشید
سربلند باشید.
@چیا چاره خواه
چقدر عالی. ممنون که مشارکت میکنید و لینکهای ارزشمند میگذارید که کاستی های نوشته من تکمیل شود. خیلی خوب است که نسبت به یک موضوع، چند نگاه مطرح شود، حتی اگر همسو نباشد، که البته اینجا هست و چه بهتر. واقعاً متشکرم.
چند روز پیش که با یک داوطلب استخدام در سازمانی شناخته شده مصاحبه میکردم، حرفهائی شنیدم که اولین بار بود در مصاحبه ها میشنیدم، شاید ذکرش جالب باشد:
ایشان در معرفی خود گفت فردی ایده پرداز است. پرسیدم منظورش چیست و چه شاهدی دارد؟ گفت من ایده هایم را در یک فایل اکسل ثبت میکنم (داشتم شاخ در می آوردم) ادامه داد که برای هر ایده تاریخ و منشاء هم ثبت میشود، بعد ایده ها را به صورت ادواری مرور و پالایش میکنم، برخی را دور میریزم و برخی را پخته میکنم (کم کم وجود شاخ روی سرم را واقعاً حس میکردم)، وقتی به پختگی لازم رسید، دنبال کسی میگردم که آن ایده ها را تجاری کنم و نمونه هایی هم به خواهش من ارائه کرد که واقعاً بدیع بود.
این نمونه ها واقعاً نادر و درخور توجه هستند.
آنچه قالب است این است که هر کاری میشود، میگوئیم من هم این ایده را داشتم، کو؟ کی؟ کجا؟ معلوم نیست…
سربلند باشید
با تشکر از شما
واقعا از مطرح شدن ایده نباید ترسید. چراکه نحوه اجرای آن است که به ایده ارزش می بخشد. ای کاش این فرهنگ اشتراک گذاری هرچه بیشتر زشد می یافت.
موفق باشید
این نوشته را دیر خواندم، اما خوشحالم که این شانس را داشتم که از دستش ندادم. ممنون.
@علی واحد
لطف دارید، مثل همیشه