امنیت شغلی
ما همه به اهمیت و جایگاه امنیت شغلی خیلی خوب واقفیم. بگذریم که ممکن است تعاریف مختلفی برای آن داشته باشیم که این تعاریف هم خود محل بحثی مفصل است. اما آیا امنیت شغلی همیشه خوب است؟ مطمئن هستم که بسیاری از شما با من موافقید که امنیت شغلی همیشه خوب نیست. در این وبلاگ بارها و بارها به کتاب خوب “از خوب به عالی” اشاره کرده ام. شما هم حتما آن را خوانده اید.
اینکه من از داشتن این شغل تا ابد مطمئن باشم، من را بی انگیزه میکند. من را به آنچه هستم و مهم تر از آن به آنچه میتوانم باشم، راضی میکند. این رضایت، یعنی رکود. و میدانیم که آب هم که مایه حیات است اگر راکد بماند، میگندد.
اما چرا به این بحث پرداختم؟ موضوع توانمندسازی است. ابتدا لازم است این را بگویم که توانمند سازی کارکنان از چند جنبه، موضوع مهمی است :
- نخست آنکه توجه مدیریت ارشد به توسعه کارکنان و توانمند سازی آنها، یکی از حقوقی است که بر گردن مدیریت است. اگر شما به عنان یک مدیر، به فکر توسعه کارکنان خود نباشید، به آنها ظلم کرده اید.
- سپس (و در راستای موضوع فوق) آنکه یکی از معیارهای ارزیابی عملکرد مدیران، میزان و نوع توجه آنها به توسعه کارکنان است. اینکه شما به فکر باشید، اما کاری نکنید، شما را از آن اتهام و حقی که بر گردنتان هست، مبرا نمیکند. پس هم باید به فکرش باشید و هم کاری بکنید.
توانمند بودن کارکنان برای انجام اموری که به آنها ارجاع میشود، یکی از شاخصه های ارزیابی فرهنگ سازمانی در مدل فرهنگی دنیسون است. یعنی اگر کارکنان سازمان توانمندی لازم را نداشته باشند، در کارها یا مشارکت نمیکنند، یا مشارکت داده نمیشوند، که نتیجه یکی است و آن هم افول سازمان است. آنگاه این ناتوانی سازمانی است که سازمان را به سوی پرتگاه میبرد. یکی از اولین آثار آن هم خروج نیروهای توانمند از سازمان است، چون آنها باید تمام بار را تحمل کنند.
- از دید کارکنان اگر به موضوع نگاه کنم، اگر من ضرورتی به توانمند شدن خود نبینم و برای آن تلاشی نکنم، به زودی (خیلی زود) سازمان به من نیاز نخواهد داشت. بسیار دیده ام کارکنان شریف و زحمتکشی را که 5 سال قبل، بار بزرگی از سازمان را تحمل کرده و کشیده اند، اما چون به فکر توانمند شدن نبوده اند، امروز سربار سازمان هستند و از اولویتهای سازمان برای خداحافظی با آنها.
دوستان عزیز، اگر امروز من امنیت شغلی دارم، اگر امروز تمام کارهای سازمان با مشارکت و همت و تلاش من انجام میشود، هیچ بعید نیست که خیلی زود، نیاز سازمان از توان ثابت مانده ی من سبقت بگیرد و من دیگر آن جایگاه قبلی را نداشته باشم.
بنابراین نباید به امنیتی که امروز ناشی از توانائیهایم در شغل خود دارم، این حس را به من بدهد که این وضع تا ابد ادامه دارد و من هم از بیتوجهی احتمالی مدیران به توسعه خودم استقبال کنم.
معلوم نیست در بازار به شدت رقابت کار در جهان، منی که امروز هستم، فردا چه وضعیتی داشته باشم؟
سربلند باشید
سلام خدا قوت
بحث خیلی مفیدیه. اینکه پرسنل انگیزه خودشونو درباره توسعه فردی از دست بدن برای سازمان واقعا مرگباره. برای بخش خصوصی خیلی مضره و برای بخش دولتی که فاجعه هستش که البته بخش دولتی به این فاجعه دچار شده. اما به نظر من بحث امنیت شغلی شاید در این بی انگیزگی۱۰ درصد تاثیر گذار باشه. ولی به نظر من عوامل دیگه مثل عدم توجه سازمان به توسعه فردی، تفاوت قایل نشدن بین شخصی که به توسعه خودش علاقه منده و شخص بی انگیزه، درنظر نگرفتن پایبندی اشخاص در توسعه فردی در هنگام ارتقا شغلی و … موثرتره. در کل اگه بین افرادی که میدانند و افرادی که نمیدانند تفاوت قایل بشیم افراد بی انگیزه نمیشن.
یک مسئله دیگه امنیت شغلی داشتن برای فرد آرامش روانی به همراه داره و این آرامش روانی داشتن در کاهش خطای افراد خیلی موثره و بازده بالاتری به همرا داره.
با تشکر از حوصله شما.
@هاشمی
من باید تشکر کنم که مشارکت میکنید. اجازه بدهید مختصرا عرض کنم که دغدغه عمده من نوع نگاه است. نوشته های شما و دوستان زیاد دیگری عمدتا نگاه بیرونی دارد. من معتقدم که باید به خودمان و نقش پر رنگ خودمان هم توجه کنیم. در مورد جنابعالی که انتقاد وسیعی به سازمان کرده اید سوالم این است که پس چرا مانده اید؟ نکند در مرحله فسیل شدن هستید؟ به فکر خود هستید؟ چطور؟
سربلند باشید
تجربه من می گه که اگر به نیرویی موقعیت آموزش داده شد و اون فرد بی تفاوت از این موقعیت گذشت، باید به فکر تغییر اون نیرو باشیم.
اما خود موضوع توانمند شدن و توانمند کردن هم موضوع پیچیده ای هست. نمی شه با هزینه مبلغی پول، داستان رو حل شده ببینیم.
@الهام
موافقم که فقط پول نیست. اما مخالفم که با یک ارزیابی از بی تفاوتی فرد باید پرونده اش را برای همیشه بست.
توانمند شدن انگیزه میخواهد، هم از سوی سازمان هم فرد
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
با تشکر از شما دوست عزیز که صبورا جواب نوشته ها را میدهید. من متاسفانه چون جایی بهتر برای رفتن پیدا نکرده ام در سازمان مانده ام. اما از روز اول به خودم اجازه فسیل شدن نداده ام. در طول ۶ سال سابقه کاری خودم لحظه ای نبوده که از مطالعه غافل بشم و هزینه بسیاری جهت خرید کتاب صرف کرده ام. در این مدت بیش از ۹۰ عنوان کتاب مطالعه کردم و در دورهای تخصصی مرتبط با رشته ام شرکت کردم و سطح علمی و تخصصی خودمو بالا بردم و مطالب بسیاری را در اینترنت مطالعه کردم. در حالی که در محیط کارم برنامه های آموزشی ای که اجرا میکنند برابر یک درصد این مطالبی که من فرا گرفته ام نیست. و از طرفی اصلا از اینکه من خودم به صورت خودجوش به فکر توسعه فردی خودم هستم استقبال نمی کنند. حال جالب اینجاست که می بینم هرچه به توسعه شخصی خودم بیشتر می پردازم تعارضات من با سازمان بیشتر میشه و با توجه به اینکه موفق به پیدا کردن جای دیگه ای نشدم برای من فشار روانی زیادی به همراه دارد.
بازم از صبرتون تشکر میکنم.
@هاشمی
دوست نادیده
به شما برای این برنامه و توجهی که به توسعه فردی دارید، صمیمانه تبریک میگویم.
در لابلای نوشته های شما گم شدم. فردی که در مدت ۶ سال ۹۰ کتاب خوانده باشد، واقعاً کم است و فردی که چنین خود را توسعه داده و برای ادامه آن هم برنامه و انگیزه داشته باشد، باز هم کمتر.
متوجه نمیشوم که چطور ممکن است چنین فردی نتواند یا بر محیط کارش اثر بگذارد یا جای مناسب تری با روحیات و احوالات خود پیدا کند؟
به نظرم باید توانائیهای خود را به طور ملموس به سازمان نشان دهید. شک ندارم که سازمان به شما و سازمانهای دیگر هم به شما، با چنین ویژگیهایی نیاز و علاقه داشته باشند.
دوست من، عمر خیلی طولانی نیست و خیلی زود، دیر میشود.
از کارتان لذت ببرید.
سربلند باشید
به کتاب از خوب به عالی اشاره کردید ولی نفهمیدم کجای مطلب مربوط به اون کتاب بود؟
@محمد جعفری
سلام
اینکه من امروز خوب هستم، اگر در سایه این خوب بودن بخوابم و اطمینان کنم، روزی میرسد که دیگر خوب نیستم. پس همیشه چه فرد چه سازمان باید به فکر عالی بودن و تداوم آن باشند.
البته این یک برداشت شخصی است از کلیت موضوع آن کتاب بسیار مفید.
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
با تشکر از شما استاد عزیز از این بذل توجه به بنده.
در ۵ سال از ۶ سال سابقه کاری من به توسعه فردی در زمینه های تخصصی رشته خودم فکر میکردم و از توسعه در زمینه های دیگه غافل بودم بخصوص در زمینه رابطه اجتماعی و پرسونال برندینگ. که اونم در حال حاضر با مطالعه مطالب بسیار پر محتوی شما در این سایت و مطالعات متفرقه در حال پیاده سازیش هستم. البته امیدوارم که شما کتابهای مرجعی در این زمینه ها به بنده معرفی کنید تا در این زمینه هم دانش خودمو بالا ببرم. اما با پیاده سازی مطالب شما در خصوص پرسنال برندینگ در محیط کار با عکس العملهای منفی همکاران مواجه شدم و زمینه سمپاشی علیه من در محیط کار بسیار داغ شده و همکاران عزیز در این رمینه سنگ تمام گذاشتن. اما حس میکنم با تمام تلاش آنها ماه داره از پشت ابر بیرون میاد. و از طرف خوشبختانه یا بدبختانه در زمینه شبکه اداره مشکلاتی پیش اومده که افراد مسئول توانایی حل اونها را ندارند و با پرداخت هزینه زیاد حل مشکل را به شرکتهای خصوصی محول میکنن. که این امر هزینه زیادی را داره به اداره تحمیل میکنه و این هزینه فشار زیادی به منابع مالی اداره میاره. شاید جمیع این عوامل به تغییر تفکر مسئولین منتهی بشه.
@هاشمی
دوست عزیز، فقط یک توصیه میتوانم بکنم.
از این خرابی شبکه، نه برای انتقام، بلکه برای دوست یابی و جلب اعتماد استفاده کنید.
سعی کنید کمک کنید، نه اینکه نشان دهید شما میتوانید کاری را بکنید که دیگران نمیتوانند. این برخوردهای مثبت است که میتواند نظر سازمان را تغییر دهد.
اگر کسی حس کند که شما در صدد انتقام هستید، وضع بدتر میشود.
خوب است برند شخصی شما، کمک کننده و همراه باشد، نه یک فرصت طلب.
موفق باشید
با سلام و تشکر فراوان بابت راهنماییهای بی دریغتان.
اتفاقا با همین تاکتیک دارم حرکت میکنم و به عنوان کمک برای حل مشکلات شبکه توانایی ها و تخصص خودم را به نمایش بگذارم. و با توجه به مشکلات فراوان مسئول شبکه مایل به واگذاری کارهای شبکه به من هست اما تا این لحظه مسئولین تصمیمی نگرفتن. بازم از مطالب بسیار مفیدتون تشکر میکنم که بسیار برای من مفید و مهم بودند.