مدیریت شهری پاسخگو
خلاصه این نوشته در روزنامه بهار منتشر شد. چون این تحلیل مصداقی، برای خیلی از مدیران نتیجه گرا صادق است، فکر کردم کل آن را در اینجا منتشر کنم، شاید به این مدیران زحمت کش سرنخی بدهد از آن چیزی که تهدیدهای نتیجه گرائی است. متن کمی طولانی تر از معمول است، چون سعی کرده ام با مثالهایی آن را ملموس کنم. ببخشید و ممنون اگر میخوانید و نظر میدهید. اما اصل نوشته:
مدیریت شهری پاسخگو
انتخاب مجدد جناب آقای قالیباف به سمت شهردار تهران، انگیزه ای شد تا چند سطری، آنچه مدتها معطل فرصت مناسب مانده بود را بنویسم.
اما قبل از ورود به بحث اصلی لازم است ابتدا دو نکته را توضیح دهم:
1- اینکه چرا بحث معطل مانده بود؟ من مدتهاست که به عنوان یک شهروند، شهروندی کمی کنجکاو، در شهر به آثار مدیریت شهری و خروجی های آن نگاه میکنم و در مواردی، نکاتی میبینم که دوست داشتم به اشتراک بگذارم. اما هر بار شرایط به گونه ای بود که فکر کردم ممکن است این نوشته، اثرات ناخواسته داشته باشد. مثلاً در دوره ای که آقای قالیباف نامزد ریاست جمهوری بودند، بعد دوره ای که ایشان نامزد احراز پست شهردار تهران شدند و …. در هر مقطع، فکر کردم که شاید این نوشته اثری داشته باشد که هدف من نبوده و نیست. حالا که ایشان شهردار شده، و به عنوان یکی از دستاوردهایشان فرمودند که مدیریت شهری قابل نظارت شده است، فکر کردم موقع مناسب است.
2-ضمن آنکه شیوه مدیریتی و عملکرد آقای مهندس هاشمی را میپسندم، اما این نوشته را با خوشحالی از انتخاب مجدد آقای قالیباف مینویسم. چون بر این باورم که تداوم و ثبات مدیریتی، در کشور ما و تمام کشورهای در حال توسعه، جایگاه و اثری فراتر از شایستگیهای فردی میتواند داشته باشد.
و آخرین نکته قبل از ورود به بحث اصلی ام این است که این نوشته فقط دیدگاهی مدیریتی و شهروندی دارد. استنباط هر گونه رنگ و بوی سیاسی از آن، خلاف میل نویسنده است.
تغییرات در شهر تهران
پس از دوره شهرداری آقای کرباسچی در تهران، فرهنگ مدیریت شهری دستخوش تحول شد. از نصب تابلوهای پوزش به خاطر عملیات عمرانی در معابر که بعدها هم ادامه یافت، تا نگاههای تازه ای (مثل پارکهای دیگرگون، گلدان در معابر و …) که هدف تغییر رفتار شهروندان را نشانه گرفته بود. این تغییر در تمام عرصه ها و حوزه های مدیریت شهری چنان مشهود بود، که به نظرم نیازی به پرداختن به آن نیست.
پس از آن دوره، هر جانشینی که آمد در پی آن بود که بگوید آن شیوه مردم پسند را ادامه میدهد و البته سعی میکند آن را بهتر کند. به گمانم اگر روزی مقایسه دوره ها ضرورت یابد، کسی نتواند آن دوره را با دوره های بعد از خود، مقایسه کند. فاصله ها به نظر شخصی من زیاد است. اما این نکته را از آن جهت اشاره کردم که به یاد آورم که بخشی از کارهای انجام شده در دوره شهرداران بعدی، میراث دوره های گذشته بوده است و البته تا حدودی اجباری.
یکی از این میراثها، عملگرایی و احتراز از پیچیدگیهای اداری در شهرداری و مدیریت شهری بود. آقای قالیباف هم در دوره خود، همین روال را که بیشتر بر عملگرائی و ارائه نتایج مشهود استوار بود، در دستور کار قرار داد و پی گرفت.
یکی از کارهایی که برای بیمه کردن عملگرائی در دوره ایشان انجام شد، رسیدگی به شکایات شهروندان از طریق سامانه های ارتباطی ای بود، که ایشان تجربه خوبی از انها در سمت قبلی خود کسب کرده بود. در ادامه به آنهم اشاره ای گذرا خواهم کرد.
در شیوه های عملگرایانه، شاید یکی از بهترین شیوه های بررسی عملکرد، توجه به خروجی و نتایج عملی اقدامات مدیران باشد، از این رو این نوشته را هم با تاکید بر همین نگاه، یعنی توجه به اقدامات انجام شده و خروجی ها، پی خواهم گرفت، اما این نکته هم لازم به جلب توجه است که توسعه پایدار، فقط به یک جنبه از خروجی ها توجه ندارد، به تمامیت آنها به عنوان یک کل نگاه میکند و از این منظر بسیار بوده اند پروژه هایی که علیرغم وجود چند جنبه مثبت، چون برآیندی مثبت نداشته اند، مقبول ارزیابی نشده اند.
این عدم توجه به کلیت یک اقدام، دامی است که اکثر عملگرایان (از جمله بنده نگارنده) در دام آن گرفتار میشوند.
خروجی های اقدامات مدیریت شهری
منصفانه اگر قضاوت کنیم، در دوره مدیریت آقای قالیباف بر شهر تهران، پروژه های بزرگ و مهمی در شهر اجرا شده است. ابعاد پروژه ها، بسیار بزرگ و هر یک به نوعی صاحب رکوردی هستند. از زحمتی که برای اجرای این پروژه های کشیده شده، نباید گذشت. این نوشته اگر زحمتی که تمام دست اندرکاران این پروژه های متحمل شده اند را خدشه دار کند، حتماً ناشی از ضعف نگارنده است. اما چون این نوشته قرار است یک دید انتقادی باشد، علی القاعده امیدوارم همین چند جمله بتواند این حس را القا کند که نگارنده توجه به زحمات داشته و دارد و به عنوان یک شهروند، قدردان هست.
اما در کنار تمام خروجی های ارزشمند، هدفم این است که از مسئولان نظارت پذیر مدیریت شهر بپرسم که آیا به اندازه دست یابی به نتایج اصلی پروژه ها، متوجه عوارض جانبی آنها هم بوده اند؟ شاید چند مثال کمک کند:
تعویض پلاک ساختمانها
یکی از پروژه های اجرا شده در شهرداری تهران، تعویض و ساماندهی پلاکهای ساختمانها بود. این طرح، بعد از سالها که به علل گوناگون، شماره گذاری ساختمانها با بی نظمی و پیچیدگی عجیبی مواجه شده بود، به اجرا در آمد. طرح، خیلی خوب بود، اما در اجرا تعمق کافی وجود نداشت. این نشان میداد که وقتی چند هدف ابتدائی قابل حصول ارزیابی شدند، کمتر به عوارض جانبی توجه شد:
- نخستین انتقاد به این طرح آن است که یک مدیریت شهری قابل نظارت، چرا در مورد این پروژه با ابعادی که تمام شهروندان را درگیر مینمود، طرحی اولیه را به قضاوت عموم یا اقلاً جوامع صنفی مرتبط، مثل جامعه مهندسان مشاور و … نگذاشت، و بعد از اجرا هم، نتایج آن را در سطح وسیع یا محدود، به صورت یک گزارش علمی (و نه رپورتاژ آگهی)، منتشر نکرد؟
- نظم مشخصی در شماره گذاری ساختمانها رعایت نشد. مثلاً میشد جهت افزایش شماره ها همیشه از یک سوی ثابت به سویی دیگر در نظر گرفته شود، یا میشد همیشه ساختمانهای با شماره فرد در یک سو و زوجها در سوئی دیگر باشند (مثلاً همیشه شرق و شمال، فرد و غرب و جنوب، زوج باشند)
- بسیاری از تغییر شماره ها، سلیقه ای و حتما و به وضوح غیر ضروری بود. مثلاً بسته به سلیقه کسی که شماره جدید را میداد، به خانه ای که در نبش یک تقاطع قرار داشت، شماره تابع شماره گذاری کوچه داده میشد و تمام یک خیابان فقط و فقط به همان دلیل سلیقه ای، دچار تغییر شماره میشد. (نمونه های واقعی قابل ارائه است)
- جهت شماره ها، گذشته از مورد فوق، نظم موضعی هم نداشت. کاملاً مشهود است که سیستم شماره گذاری تابع مسیر پیاده روی فرد مجری بوده است. مثلاً شماره های کوچه های واسط بین دو خیابان اصلی، یکی در میان از یکی از خیابانها به سوی دیگری اختیار شده است. در حالیکه با کمی تعمق میشد، نظم را حاکم کرد و مثلاً همیشه شماره های خانه از یک خیابان اصلی به دیگر سو، افزایشی یا کاهشی باشد. به این ترتیب با دانستن شماره، همیشه مشهود بود که این خانه نزدیک به خیابان اصلی است یا دور از آن. چنین شیوه هایی، گذشته از پیامدهای مناسب، میتواند وجود تفکر، و تحلیل در پس یک اقدام صرفاً اجرائی را به شهروندان القا کند که حس خیلی مفیدی برای ارتقای مشارکت ایشان در پروژه های شهری است.
- بار مالی این کار که به شهر و کشور و شهروندان اعمال و تحمیل شد، جائی دیده نشد. چقدر هزینه گم شدن مرسولات، چقدر هزینه بازسازی پلاکهای جدید، چقدر هزینه وقت تلف شده در یافتن آدرسهای جدید، چقدر هزینه تغییر آدرس شرکتها، چقدر هزینه تغییر آدرس مشترکین برق و آب و گاز و تلفن و …. که نمیدانم کسی اینها را محاسبه کرده یا خیر؟
سیستم مکانیزه جمع آوری زباله ها
پر واضح بود که سیستم جمع آوری زباله های تهران، مناسب چنین شهری نیست. اما سیستم پیاده شده هم نتوانسته به حد کافی اثربخش باشد.
- وقتی سطلهای زباله جدید در شهر قرار داده شد، از ابتدا شاید میشد پیش بینی کرد که این سطلها برای کاری جدید که نیاز به فرهنگ سازی دارد، حداقل به حد کافی محکم نیستند. به سرعت تعداد زیادی از آنها شکست یا سوخت یا خراب شد. تعداد سطلهای جایگزین چقدر بوده است؟
- سیستم جدید، فکری برای گردآوری زباله ها نکرده بود. همه شهروندان متاسفانه زباله ها را راس ساعت 9 در خارج منزل قرار نمیدادند، و همه کارگران زحمتکش شهرداری هم راس ساعت نمیتوانستند تمام زباله ها را گردآوری کنند. معمولاً ساعت حوالی 11 شب تمام آشغالها که همه چیز (واقعاً همه چیز) هم در آن بود، در سطح کوچه ها پراکنده بود و هست. این را شخصا بیش از 5 بار به سامانه های پاسخگوئی گزارش کردم، راهکار دادم، اما هیچ جوابی نشنیدم. از یک سیستم پاسخگو انتظار میرود که اقلاً بگوید این پیشنهاد اجرائی نیست، یا بد است، یا … هر دلیل دیگر را اعلام کند، بحث کند، بشنود.
- هنوز هم سطلها میشکنند. اخیراً قابهایی فلزی برای بعضی سطلها طراحی و نصب شده و جالب است که در بیش از 50 نمونه که شخصا دیده ام، هیچ سطلی در قاب نیست، بلکه قاب هست، سطل هم که حالا جایش را قاب اشغال نموده، در وسط خیابان است و نظارتی هم نیست.
- هزینه این عدم تفکر را البته شهروندان پرداخته و میپردازند.
تفکیک زباله
تفکیک زباله کاری پسندیده و حتماً در راستای توسعه پایدار است، بر منکرش لعنت. وقتی این طرح معرفی و اجرایی شد، خانواده من و تمام اهالی کوچه، با فرزندانمان شروع به فرهنگ سازی کردیم، زباله ها را با شوقی که یک شهروند مسئول میتواند داشته باشد، در منزل جدا میکردیم و جدا تحویل میدادیم. دریافت کیسه های زباله خشک را به عنوان یک جایزه در خانواده تعریف کردیم تا انگیزه پیدا و تقویت شود.
اما گروه جمع آوری زباله که یک روز تقریبا منظم در هفته مراجعه میکرد، کم کم، کمرنگ و حالا محو شده است. کیوسکی در سر بعضی کوچه ها گذاشته شد که زباله ها را بیاورید اینجا. بردیم. اما همیشه یا بسته بود، یا میگفت جا نداریم چون نیامده اند زباله های خشک را ببرند. بالاخره هم کیوسک محل ما جمع آوری شد و گفتند همه زباله ها را دیگر مخلوط درب منزل بگذارید!
جالب است که هنوز هم عوارض مربوط به این موضوع از شهروندان اخذ میشود. اینجا هم تبلیغات شروع پروژه به تحلیل و تعمق لازم برای تداوم آن، چربید. راستی گزارش توفیق این پروژه در سطح محلات شهر تهران کجاست؟ کی منتشر شده؟ هزینه های دریافت شده، چقدر خرج سوء مدیریت و چقدر صرف اهداف شده است؟
گاهی فکر میکنم نوجوانانی که شبها زباله های خشک را یافته و با مشقت همراه میبرند، و گردانندگان عمدتاً سودجوی آنها، بهتر موضوع را مدیریت کرده اند، شاید.
اتوبان صدر
اتوبان صدر ، که روز اول قاتوق نان بود، تبدیل به بلای جان شده بود، لازم بود به حال آن فکر شود، که شد. قرار شد این اتوبان دو طبقه شود و تونل نیایش آن را از بن بست، به در آورد. پروژه شروع شد. چاهکهای پی برای پایه ها حفر میشد، مسیر تنگ تر و تنگ تر میشد، پایه ها سر بر آورد، با تاخیر فراوان (که بخش عمده آن خارج از قصور شهرداری و پیمانکارانش بود) عرصه احداث شد.
راه تنگ بود و گذر از آن با دشواری انجام میشد، همسایگان پروژه روزگار به سختی میگذراندند. از مقطعی شبها اتوبان بسته میشد و میشود. یک شب که پیاده در زمان بسته بودن از آن گذر کردم، هیچ اقدامی در دست انجام نبود. هیچ کاری نمیشد، اما مسیر مردم طولانی شده بود و صبح، به عللی ساده مانند اینکه پایه های پلاستیکی را نظم نداده بودند، ترافیک وحشتناک میشد. افسران پلیس، بعضاً مدتها مشغول کنار گذاشتن این علائم به جا مانده میشدند.
گاهی هم برای مدتی راه بسته میشد تا باری از جر ثقیلی تخلیه شود. کاری که به سادگی در شب قبل قابل انجام بود اما نشده بود. باز هم ناظری دیده نمیشد.
در تونل هم وضع بهتر نیست. این روزها که تونل باز شده، ورودی از سمت اتوبان درست طراحی نشده، و ترافیک ورودی، البته عمدتاً ناشی از عدم وجود فرهنگ رانندگی خوب در ما شهروندان، تا فاصله های دورتر پس میزند. و از همه جالب تر اینکه گاه و بیگاه تونل بسته میشود. راستی چرا بسته میشود؟ به گمانم میشد با برنامه ریزی بهتر تونل را در ساعات مشخصی بست، یا کار را تمام کرد، بعد با سر و صدای فراوان آن را افتتاح نمود. راستی نمیشد؟ هزینه این بی برنامگی را جز شهروندان چه کسی میدهد؟
همین جا این را اشاره کنم که این ذات نتیجه گرایان است که وقتی کلان حاصل شد، وقتی نتیجه موضعی مد نظر بدست آمد، بقیه ماجرا برایشان دیگر اهمیت ندارد، جزئیات مهم نیست. اینکه موزائیک کاری بین پایه ها، مدتهاست با کندی انجام میشود، دیگر چندان مهم نیست، اینکه انبار کردن این موزائیکها و بلوکهای بتنی، و دست اندازهای موضعی، راه را میبندد، دیگر چندان اهمیت ندارد.
این پروژه اگر با این وضع، این بار سر موقع باز شود، تا ماهها و شاید سالها، نخواهد توانست برای مدت قابل ملاحظه به طور پیوسته کار کند. امیدوارم خطا کنم، اما باورم این است.
اتوبان هم هنوز شبها بسته میشود، و هنوز کار قابلی در صبح بعدی قابل لمس و مشاهده نیست. شک دارم کسی تحلیل کرده باشد که این بستن و باز کردن، چه هزینه هایی برای شهروندان دارد و دوست دارم کسی مامور شود تا گزارشی از اقداماتی که در این شبها، انجام میشود ارائه کند تا بدانیم هزینه چه چیزی را میدهیم.
یک نکته جالب در این پروژه لوپی است که در انتهای محدوده دو طبقه در سمت اتوبان امام علی دارد. نیمی از این لوپ، بتنی و نیم دیگر فلزی اجرا شده است. به نظرم ارائه دلیل این کار، میتواند برای مهندسین کشور هم جالب باشد. چه معیاری باعث شده تا این ابتکار به خرج داده شود؟
و یک نگرانی دیگر هم عدم توجه به شیب بندی سطح اتوبان در رویه آسفالتی جدیدی است که همین روزها در دست اجراست. امیدوارم آب گرفتگی معبر که ناشی از عدم توجه به ظرفیت جویها و ناکارآمدی شیب بندی احتمال وقوع دارد، در روزهای پرترافیک بارانی، شیرینی این اقدام توسعه ای را تحت تاثیر قرار ندهد. جداً امیدوارم.
اتوبان امام علی
این اتوبان، از جنوبی ترین تا شمالی ترین نقطه تهران، مستقیم میرود. زمانی که افتتاح شد، هنوز کار عمرانی در آن جریان داشت. عمده خروجی ها تکمیل نشده بود و نشده است. اما کلی تابلو و تبلیغ (به درستی) در مزایای این اتوبان در شهر دیده میشد. اینجا هم دوری از یک برنامه مدون و منضبط مشهود است. بیشتر نمیگویم تا خود بروید و ببینید.
جمع بندی
آنچه نوشته شد، نه در نکوهش مدیریت شهری، نه در ضعیف نشان دادن آن و نه در تخریب اشخاص بود. فقط برای جلب استحضار یک مدیر شهری نظارت پذیر و پاسخگو به واقعیاتی بود که پروژه هایش به همراه آورده و در برخی موارد به نظرم به همراه خواهد آورد.
مثلاً جداً برای اتوبان صدر نگرانم. نگرانم که مبادا زحمتی که هم وطنان زحمت کش من در شب و روز برای آفرینش چنین افتخاری متحمل شدند، فشاری که به شهروندان وارد شد، ماشینهایی که در مسیر این پروژه تخریب شده و آسیب دیدند، همه و همه سرنوشتی مطلوب نیابند.
لابد مدیران محترم استحضار دارند که این پروژه ابعاد فرهنگی و اجتماعی وسیعی خواهد داشت، لابد میدانند که گروهی از کارشناسان ترافیک معتقدند که چنین پروژه هایی، سود که ندارند هیچ، برای بهبود ترافیک ضرر هم دارند، و حتی در جایی پروژه مشابهی را بعد از چند سال تخریب کرده اند که وضع ترافیک بهتر شود.
نگرانم که نتیجه گرائی، انگیزه نگاه عمیق را کشته باشد و فقط خواستم توجه این مدیران را که دوره ای تازه را شروع کرده اند، با چند مثال از گذشته، به ضرورت نگاهی تازه به پیش رو، جلب کنم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
سربلند باشید
پی نوشت: عکسها توسط نگارنده گرفته شده است.