اعتراف به شكست
اين نوشته اعتراف است به يك شكست. چند روز پيش در مذاكره با دوست عزيز و دانشمندي، نتوانستم از نظر خودم، و حتما از نظر ايشان، در تعامل، نمره قبولي بگيرم.
هرچه خوانده بودم، هر چه را تمرين كرده بودم، همه را به كار بستم. اما نتوانستم با اين دوست عزيز، كه هر دو با نيت خير، مشغول مذاكره در خصوص موضوعي بوديم، به درك مشتركي برسيم، به نظرم هيچيك نتوانستيم از ديدگاههاي خود كمي دور شويم و طرف مقابل را كمي درك كنيم. نه من و نه ايشان. از دو نقطه در انتهاي يك پاره خط شروع كرديم، و نتوانستيم، حتي كمي به ميانه آن پاره خط نزديك شويم.
اين خيلي بد بود. او بارها حرف من را در مقدمه قطع كرد، با اين استدلال كه حرف شما چون در “صغري” خيلي غلط بود، من بايد آن را قطع ميكردم. من در مقابل اين اقدام (كه احتمالاً خودم هم مرتكب آن شده ام، شايد بدون آنكه متوجه باشم) نتوانستم بر خود مسلط شوم و اجازه ندهم كه بحث از مسير منطقي و مناسب خود خارج شود.
موضوع صحبت خيلي جالب بود. آن را حتماً خواهم نوشت. اما متاسفم كه در اين مذاكره نمره قبولي نگرفتم. به دوست عزيز هم گفتم كه هيچكدام از ما نمره قبولي نگرفتيم.
در شروع سال نو، اين هشداري جدي براي من بود، كه بايد بيشتر تمرين كنم، بيشتر سعي كنم كه اجازه بدهم ديگران حرف بزنند، يادگرفتم كه فقط خواندن اصلاً كافي نيست، بايد عمل كرد، فقط اظهار فروتني كافي نيست، فقط ساكت بودن زماني كه ديگري سخن ميگويد، كافي نيست، بايد واقعاً گوشها را براي شنيدن حرفهاي ديگران باز كرد.
حالا كه در اين مذاكره نمره قبولي نگرفتيم، اميدوارم در ارزيابي آن، در پند گرفتن از آن، هر دو نمره قبولي بگيريم و سعي كنيم بهتر شويم.
شما هم دعا كنيد.
سربلند باشيد
ما، منظورم همه ما ايراني ها، خيلي مي خوانيم و ميدانيم و مي گوييم ، ولي خيلي كم بكار مي بنديم و استفاده مي كنيم. شايد اگر فقط بخش خيلي كوچكي از آنچه را كه خوانده ايم و نوشته ايم و درباره اش با ديگران حرف زده ايم، ، حداقل تلاش كنيم كه بكار ببنديم، تعاملات بهتري خواهيم داشت.
شايد از يك دوست بايد شروع كرد……
@یک دوست
سلام
دقیقاً درست میفرمائید. اقلاً من خیلی خیلی فاصله دارم در عملم با آنچه میخوانم و حتی اینجا مینویسم و همین است که به شکستم با افسوس اعتراف کردم. شاید برای سبک کردن خودم بود که این اعتراف را نوشتم.
من باز هم تلاش خواهم کرد.
سربلند باشید
سلام
ضمن عرض تبریک سال نو به شما استاد گرامی که خیلی چیزها از شما یاد گرفته ام
فکر میکنم شاید عجله در رسیدن به نتیجه باعث ایجاد همچنین مسایلی می شود
شاید باید برخی اوقات به هیچ نتیجه ای نرسید
شاید باید برخی اوقات همینطوری حرفی بزنیم
و در آخر مگر باید در هر مذاکره با هر کسی نتیجه ای گرفت
البته شاید برای آدمهایی که زیاد فکر می کنند
زیاد تحلیل می کنند
زیاد برنامه ریزی می کنند جواب همه آن بالایی ها مثبت باشد
ولی فکر می کنم در زندگی عادی ما انسانها در همه موارد لزوما پاسخ مثبت نیست
به هر حال اگر نامش را شکست در مذاکره گذاشتید
آن را به عنوان یک راه دیگر برای نرسیدن به تفاهم در دانشنامه تان درج کنید و لذت ببرید
در پایان از مطالب خوبتان کمال تشکر را دارم و دوست دارم بتوانم بیشتر آنها را به کار بگیرم
شب خوش
@سید محمدرضا موسوی
سلام
شما هميشه به من لطف داريد،ممنون.
اما من با اين فرمايش شما يك مشكل ريشه اي دارم. هر مذاكره هدفي دارد، يعني به نظر من بايد داشته باشد. اينكه هدف را اصل قرار بدهيم، حق با شماست، نبايد زيادي هدف محور باشيم. به نظرم خود شما هم هيچگاه همينطوري حرف نميزنيد، حداقل اين است كه از “همينطوري” حرف زدن، شناختي از ديدگاه طرف مقابل نسبت به موضوعي را انتظار داريد و ناخودآگاه برداشت ميكنيد. اينطور نيست؟ ديد شما نسبت به طرف مقابلتان بعد از يك مذاكره در مورد مثلاً ترافيك، تغيير نميكند؟
من شكست خوردم چون نتوانستم حرفهاي طرف مقابلم را خوب بشنوم و او شكست خورد چون نتوانست حرفهاي من را بشوند. در وقاع ما اصلاً نگذاشتيم طرف مقابل حرف بزند. اين يك شكست است، حتي اگر هدف خاصي را تعقيب نكرده باشيم.
از اينكه مشاركت كرديد، ممنونم
سربلند باشيد