تركيب پارامترهای رفتاری
وقتي معني هر پارامتر رفتاري را دانستيم، مهمترين مسئله اين است كه به اثر تركيبي پارامترها توجه داشته باشيم. عدم توجه به اين تركيب و اثر آن عملاً ما را از اصل ماجرا و يك تحليل خوب دور ميكند.
گرچه در اينجا به اين مسئله ميپردازيم، ولي خبر خوب اسن است كه سيستم توماس در تجزيه و تحليلهايش، اين موارد را منظور كرده و جواب را در اختيار شما قرار ميدهد. جوابي كه اين موارد در آن منظور شده است.
بحث جالب و البته بسيار مهمي است.
وقتي معني هر پارامتر رفتاري را دانستيم، مهمترين مسئله اين است كه به
اثر تركيبي پارامترها توجه داشته باشيم. عدم توجه به اين تركيب و اثر آن
عملاً ما را از اصل ماجرا و يك تحليل خوب دور ميكند.
گرچه در اينجا به اين مسئله ميپردازيم، ولي خبر خوب اسن است كه سيستم
توماس در تجزيه و تحليلهايش، اين موارد را منظور كرده و جواب را در اختيار
شما قرار ميدهد. جوابي كه اين موارد در آن منظور شده است.
بحث جالب و البته بسيار مهمي است.
مثلاً در مورد يك High D ميگوئيم كه نتيجه براي او مهمترين عامل است.
يعني در راه رسيدن به نتيجه، از هيچ كاري، از جمله آزردن ديگران، ابائي
ندارد. و در مورد يك High I ميگوئيم كه نيازردن افراد براي او مهم است و ممكن است هرگز قادر به تنبيه و انتقاد نباشد.
حالا اگر كسي اين دو را با هم داشت چه ميشود؟
يعني كسي كه هم پارامتر D و هم پارامتر I او بالاي خط مياني است و در زمره پارامترهاي جهت دهنده به رفتار اوست چه اتفاقي مي افتد؟
داستان در عين پيچيدگي، خيلي ساده است.
در اينجا رفتار انسان به ۲ بخش تقسيم ميشود. رفتارهاي پايه (مثل اسكلت بدن انسان) رفتارهاي وابسته (مثل رنگ مو و چشم و …) به ازاي مقداري كه باري هر پارامتر رفتاري محاسبه ميشود، يك دسته صفت پايه وجود دارد. شخص حتماً تمام آن شاخصه هاي پايه را دارد. مثلاً يك High D حتما نتيجه گيري را دارد. اما پرخاشگري يكي از رفتارهاي وابسته فرد است. يعني تنها در صورتي اين صفت را دارد كه با صفات پايه اي كه ناشي از ارامترهاي ديگر دارد، در تناقض نباشد. در همين مثال، اگر هم D و هم I فرد پر شدت باشند، اين فرد پرخاشگري را نخواهد داشت. چون پرخاشگري با I بالاي او كه توجه به حس اطرافيان است، در تناقض قرار ميگيرد.
يعني ممكن است ۲ نفر از لحاظ اسكلت خيلي به هم شبيه باشند اما يكي موهاي بور و ديگري موهاي مشكي داشته باشد. يعني يك High D پرخاشگر باشد (كه I پائين دارد) و يكي نباشد (چون I بالا هم دارد).
به ازاي هر پارامتر در حدود ۱۵ صفت پايه و در همين حدود صفت وابسته وجود دارد و تركيب اينهاست كه مدل رفتاري ما را ميسازد. از اينجا آنها كه مهندسند لابد فوري ميروند سراغ اينكه پس ميتوان تعداد مدلهاي رفتاري را حساب كرد. بله درست است. اين تعداد عدد كوچكي نخواهد بود و نكته مهم اين است كه حالا كه اين فرد را شناختيم، برويم به سراغ پيش بيني رفتارهاي او در موقعيتهاي مختلف:
او چطور كار ارجاع ميدهد؟
او چطور ديگران را تشويق يا تنبيه ميكند؟
من او را چطور مديريت كنم؟
او در فروش چطور عمل ميكند؟
او چطور رانندگي ميكند؟
و ….
جواب اين سوالات در گزارشهاي مختلف توماس ميآيد و به همين دليل است كه شما ابتدا بايد بدانيد كه از فرد مورد بررسي به چه اطلاعاتي نياز داريد؟ يا اينكه فقط ميخواهيد او را بشناسيد؟
نكته مهم اين نوشته اين بود كه گرچه تك تك پارامترهاي رفتاري اهميت دارند، اما در عين حال بايد توجه داشت كه تركيب اين پارامترها كه شدت و ضعف زيادي دارند است كه فرد را ميسازد.
و دست آخر اينكه بايد به گوناگوني افراد باور كنيم و به جاي عدم باور و سعي در يكسان كردن همه، روي پتانسيلهاي آنها سرمايه گذاري كنيم. اين باور، اگر عميق و واقعي باشد، خيلي به ما كمك ميكند…
سربلند باشيد