تنشها، سازمان و همكاران
آقاي كريمي عزيز در مطلبي به استرسهاي خارج از سازمان پرداخته اند كه درد اين روزهاي همه است. من هم ديدگاهي كوتاه نوشتم، اما چون موضوع هم مهم است هم فراگير فكر كردم چند خطي هم اينجا بنويسم.
اين نوشته با چند خاطره خواهد بود كه اميدوارم حوصله تان را سر نبرد. اگر هم سر رفت،بدانيد كه D شماست كه نميخواهد جزئيات را بخواند 🙂
تنشهاي خارج از سازمان هميشه بوده و هست و اصلاً شايد به همين دليل است كه هميشه شرايط محيط، از ثابت و ساكن تا پويا و به شدت در تغيير، موضوع بحثهاي مديريتي و سازماني است. اصلاً در تعريف سازمان هم به تعامل با محيط اشاره ميشود. پس همه باور داريم كه محيط و سازمان با هم در تعاملند.
نكته آزار دهنده اين است كه ما (سازمان) در تنشهاي خارجي نقشي نداريم ولي از آن تاثير ميپذيريم. اعصاب كاركنانمان يا خودمان خرد ميشود، حرفهاي متفرقه راندمانها را پائين ميآورد و … پس تاثير پذيري از تنشهاي خارجي هم اجتناب ناپذير است.
به نظر من بحث بر سر اين است كه آيا اين تاثيرات بايد بتواند ما (سازمان) را از هم بپاشد؟ من ميگويم نبايد اينطور شود، اما خيلي وقتها اينطور ميشود.
نميدانم مطلب كارنامه سازمان را مطالعه كرديد يا خير. اين كارنامه سازمان يكي از ابزارهايي است كه به ما ميگويد سازمانمان چقدر آسيب پذير است؟ عين كارت واكسن فرزندمان ميماند.
بيائيد كمي سوالها را ريزتر كنيم. انتظار داريم سازمان ما به بحران چه واكنشي نشان دهد؟
بي تفاوت؟ يعني انگار نه انگار كه قيمتها روزي فلان قدر بالا و پائين ميرود؟ به نظرم اين نه شدني است و نه مطلوب. شدني نيست چون همكاران ما هم در محيط زندگي ميكنند، نگراني دارند، و از شرايط محيطي حتما اثر ميپذيرند.
پس حتما اثري مطرح ميشود. حالا از چه هراس داريم؟
همكاران سرخورده شوند؟ حتما ميشوند. نااميد شوند؟ حتما ميشوند. اما اين اتفاقات تا كجا برد دارد؟ نكته مهم به نظرم اينجاست.
اين وقايع مثل يك ماشه هستند. يك سري مشكلات نهفته را فعال ميكنند. يعني كسي كه از كار در سازمان شما ناراضي بوده، فكر ميكرده به او ظلم شده، به آنجا كه حقش بوده نرسيده، حالا با اين تنشها ميگويد:
“اگر دلار ميخريم و ميفروختم، الان وضعم بهتر بود” اين حرف به گوش همكاران ديگر هم ميرسد و شايد آنها را هم به فكر ببرد. حالا به كارنامه سازمان فكر كنيد. شما در مورد اين مريضي، كه تقصير شما هم نيست، چه واكسني زده ايد؟ آيا در سازمان حتي يك نفر هست كه شما را به دلار فروشي در خيابان ارجح بداند و براي آن استلال داشته باشد؟
يا شما اين جو را ايجاد كرده ايد كه اين همكار بيايد و با شما اين حرف را بزند؟ يا مجبور است از ترس شما اين حرف را در گوش ساير همكاران بگويد؟
خود شما، از اين حرفها نميزنيد؟ راستش من تا جوانتر بودم، زياد از اين حرفها ميزدم، بعد كم كم به اين نتيجه رسيدم كه من عرضه اين تيپ كارها را ندارم و بهتر است به همين كاري كه نصفه و نيمه بلدم بچسبم. بگذريم.
همه از اين حرفها ميزنند. آنچه اين حرفها را آزارنده ميكند،اين است كه در مقابل آنها ابزاري نباشد كه من خودم را توجيه كنم كه من خطا نكرده ام. اين كارهاي كاذب دوره اي دارد كه گاه رو به بالاست و گاه رو به پائين. در حاليكه من سالهاست كار مطمئني با درآمد نسبي مناسب دارم و ….
اين دارو ها را در دسترس همكارانتان قرار داده ايد؟
به نظرم در مديريت اين تنشها كه دير يا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، مديران نقش دارند. و اينجا هم پيشگيري بهتر از درمان است.
اميدوارم نظراتتان را با بنده و سايرين به اشتراك بگذاريد.
سربلند باشيد.