مثبت ببینیم
موضوع این نوشته نگاه مثبت است. اما قبل از اینکه موضوع اصلی را بگویم میخواهم به این اشاره کنم که مثبت بینی و مثبت اندیشی چه مزایائی دارد؟
مثبت اندیشی یکی از ویژگیهای رهبران است. اگر قرار باشد که رهبر سازمان درمقابل هر اشکالی امیدش را از دست بدهد، تصمیماتش در هم و بر هم میشود. همین نگاه است که راهبران را متمایز میکند و یکی از دلایلی که رهبران، پیرو پیدا میکنند همین مثبت ادیشی است که ثابت قدمی را هم در پی می آورد.
مثبت اندیشی، امید را حفظ میکند و امید است که به سازمان و آدمها روح میدهد، انگیزه میدهد که کارشان را ادامه دهند. مدیرانی که دائماً از مشکلات سازمان حرف میزنند و گوئی شاخ غول را شکسته اند که سازمان را حفظ کرده و پیش میبرند، نمیدانند که با این حرفها کارکنانشان را برای خروج از شرکت تا چه حد، تههیج میکنند.
اما مثبت اندیشیدن چگونه بدست میآید؟
خوش بینی که شاید نام دیگری برای مثبت اندیشی باشد، با مثبت دیدن شروع میشود. یعنی در دل هر موضوعی دنبال نکات و جنبه های مثبت باشید. به شانس فکر نکنید، اگر بدی آمد، فکر نکنید بدشانسی است، فکر کنید که با آن موضوع به ظاهر منفی، چه کار مثبتی میتوان کرد. در آنالیز SWOT که حتما همه با آن آشنا هستید، تهدیدها را باید دید، فرصتها را هم باید دید. اگر به جمع تهدیدها و نقاط ضعف نگاه کنید، جدول SOWT به شما بدترین وضعی که ممکن است رخ دهد را نشان میدهد. از سوی دیگر اگر به جمع فرصتها و نقاط قوت (فقط) نگاه کنید، به شما بهترین وضع را نشان خواهد داد.
حالا شما باید ببینید که بدترین وضع چقدر هزینه دارد و در بهترین وضع چه بدست خواهید آورد؟ همین است که شخص خوب است برای خودش هم یک جدول SWOT داشته باشد و برای هر کاری از این جدول ساده استفاده کند.
مثبت دیدن، یک تمرین است. تکرار آن سبب میشود که ساز و کار ذهنی شما تغییر کند. همیشه مثبتها به شما چشمک خواهند زد و شما را فرا میخوانند. این تمرین را از خودتان دریغ نکنید.
دو مثال در این مورد هست که برایم خیی جالب بوده است. میخواهم آن دومثال را با شما شریک شوم. شاید شما هم از آنها الهام بگیرید:
1- محققان افرادی را که فکر میکردند بدشانس هستند، را در کنار گروهی که معروف به خوش شانسی بودند قرار دادند. به همه آنها یک روزنامه را دادند که در آن یک آگهی استخدام خیلی خوب درج شده بود. از آنها خواستند که سعی کنند از آن روزنامه هر موضوع جالب و مهمی را استخراج کنند. بدشانسها به شدت کمتر از خوش شانسها آن اگهی را دیده بودند. نتیجه این تحقیق این بود که خوش شانسها دنبا فرصت میگردند، اما بدشانسها منتظر میشوند که فرصت سراغشان بیاید.
نمیدانم که آیا من به تمام فرصتهایی که مثل برق و باد از کنارم میگذرند، به اندازه کافی توجه میکنم؟ یا دوست دارم تمام “نکردنها” را به گردن عوامل بیرونی بیندازم؟ شما چطور؟
2- این گویا در یک ایمیل بوده، نمیدانم که راست است یا خیر، اما جالب است. دوستی میگفت که در آن ایمیل این داستان را از قول کسی که تازه در خارج از کشور مشغول کار شده بوده، عنوان کرده بودند.
- گفته بود از رئیسم پرسیدم که فلان اطلاعات را از چه کسی باید بگیرم؟
- شنیده بود: از جان (John)،
- باز پرسیده بود که من تازه آمده ام و جان را نمیشناسم. جان، کدامیک از همکاران است؟
- جواب داده بود، او که همیشه خوب لباس میپوشد، خیلی منظم است.
- باز پرسیده بود، متاسفانه فکر نمیکنم که بتوانم او را پیدا کنم، میشود باز هم راهنمائی کنید؟
- گفته بود، او که همیشه به موقع میآید و معمولاً لبخندی بر لب دارد.
- باز هم نفهمیده و پرسیده بود، اما من چندین نفر را با این مشخصات میشناسم. مشخصه دیگری نمیتوانید بدهید؟
- رئیس گفته بود: جان همان کسی است که روی صندلی چرخ دار است!
راستی اگر از ما پرسیده بودند، همینطور نشانی میدادیم؟ در نظر یک همکار تازه وارد، اول تمام نشانی های مثبت را میدادیم و آخر سر، به محدودیت فرد اشاره میکردیم؟ ما به همه موضوعات همینطور نگاه میکنیم؟
این مثال آخری من را خیلی تکان داد، نمیدانم من در اطرافیانم، در محیط، در سازمانها، به مثبتها به اندازه کافی عمیق نگاه میکنم و آنها را تشخیص میدهم؟ شما چطور؟
سربلند باشید
می گویند عیسی علیه السلام با جمعی از حواریون براهی می گذشت. سگ مرده ای دیدند. یکی گفت چه بد بوست. یکی دیگر گفت چه زشت است و سومی عیبی دیگر. عیسی گفت: چه دندانهای سپیدی دارد.
وقتی از منابع انسانی بعنوان سرمایه انسانی یاد می کنیم باید به این نکته هم توجه کنیم که در هنگام سرمایه گذاری نکات مثبت یه سرمایه گذاری ما رو به خودش جلب می کنه و همیشه هر سرمایه گذاری ریسک ها و نکات منفی رو هم در بر داره.
تمرکز روی عیوب و نقص های پرسنل یعنی اینکه با توجه به تنها ریسک ها و خطرات از سرمایه گذاری دست کشیدیم.
هیچ وقت کاری رو به یه آدم پر از عیب و نقص تفویض نمیکنید. هیچ وقت به یه آدم ناشایسته اعتماد نمی کنید. در واقع اگه فقط نکات منفی آدمها رو ببینید هیچ وقت روی تیمتون سرمایه گذاری نمی کنید.
همیشه یادمه که حتی توی مدرسه یکی از راه های سربراه کردن دانش آموزای خیلی شلوغ این بود که کار و تعهدی بهشون محول کنن و اون آدما خیلی وقتا تبدیل می شدن به یه آدم جدید.گاهی فقط کافیه اون بخش درخشان هر کسی رو هر چقدر هم که بعید بنظر برسه پیدا و روش تمرکز کرد :)
@حق پرست
سلام
چه مثال نغزی
سربلند باشید
@امین ثامنی
نکته ای که اشاره کردید، چیزی است که دوستان به اسم انگیزش مثبت ازش یاد میکنند. به آدمها اعتماد کنید، کمتر توقع داشته باشید، تا بیشتر بدست آورید.
سربلند باشید
دیروز داشتم کتاب مدیر یک دقیقه ای رو می خوندم. بحثی را مطرح کرده بود با عنوان تشویق یک دقیقه ای با این شرح که مدیر یک دقیقه ای همیشه مترصد اینه که کارمندش یک کار درست و خوب انجام بده تا مچش را بگیره و تشویقش کنه!!!!!! که البته برای ما این جمله با تعجبی در حد شاخ ودم درآوردن همراهه. اینهم یکجور مثبت اندیشیه.