هدف اصلی مصاحبه
مصاحبه استخدامی یکی از کارهایی است که به صورت منظم انجام میدهم. با در اختیار داشتن پروفایل DISC فرد با او مصاحبه میکنم. در این فرایند خاطرات تلخ و شیرین زیادی داشته ام، البته زیاد، به اندازه تجربه محدودم است، نه بیشتر.
بخشی از این خاطرات را نوشته ام، و برخی را هم به مرور خواهم نوشت. این خاطره ها برای بعضی دوستان جالب بوده است. برخی از سوالاتی را هم که در مصاحبه میپرسم یا با آنها مواجه میشوم، نوشته ام و خواهم نوشت تا از نظرات و راهنمائی های خوانندگان استفاده کنم.
یک خاطره کوتاه همینجا بگویم که خیلی با مزه بود. وقتی به دوستی که برای کار پشتیبانی آمده بود، گفتم شما برای کار فروش خوبی و بر اساس پروفایلش تعدادی از رفتارهایش را برایش گفتم و تائید کرد، متعجب شد. جوان با هوش و فعالی بود، به پروفایل سرک کشید و پرسید، ببینم شما اینها را بر اساس این چند تا خط گفتی؟ میشه به منم یاد بدی؟ برخورد شفاف و مشاقش برایم خیلی جالب بود. البته او اصلاً نمیتوانست این کاره شود، به شدت نتیجه گرا بود و به شدت مناسب کار فروش. بگذریم.
نکته ای که اینجا میخواهم بنویسم، اما هیچکدام از اینها نیست. نکته ام هدف اصلی از مصاحبه است. نکته ای است که در پس چندین هزار مطلبی است که تحت عنوان مصاحبه های موفق و مانند این منتشر شده و میشود. میخواهم به این موضوع نگاه کنم که مصاحبه موفق واقعاً چیست؟ میخواهم نگاه مصاحبه کننده را با شما در میان بگذارم، چه خود شما مصاحبه کننده هستید و چه قرار است در مصاحبه ای شرکت کنید. فقط خواهش میکنم عینک بدبینی را کنار بگذارید و بخوانید و نظرتان را هم بفرمائید.
ابتدا لازم است به مصاحبه کننده فکر کنید.
مصاحبه کننده فردی است که برای شناخت شما، از سوی سازمانی مامور شده است. او شما را نمیشناسد، در پی سرکوب شما نیست و نمیخواهد شما را بیازارد. بدانید که هر قدر او شما را بالاتر و بهتر ببیند، خوشحال تر خواهد بود، چون خروجی کارش مثبت تر است. مصاحبه کننده نسبت به شما کینه ندارد. ماموریت مصاحبه کننده این است که شما را بشناسد، نه اینکه شما را ارزیابی کند، فرآیند ارزیابی، گرچه ممکن است مصاحبه کننده هم در آن نقش داشته باشد، اما به طور کلی فرایندی جداست.
پس همانطور که انتظار دارید منصفانه با شما صحبت شود، شما هم انصاف را رعایت کنید، همانطور که انتظار دارید او با شما صادق و صمیمی باشد، شما هم، چنین باشید.
بر این ساس توصیه من به تمام کسانی که قرار است مصاحبه شوند یک نکته است و بس: راست بگوئید.
سعی در پیچاندن مصاحبه کننده، هم توهین به اوست هم توهین به خودتان. سعی در نشان دادن چیزی که نیستید، مهارتی که ندارید، کاری که نکرده اید، بیشترین ضربه را به خودتان خواهد زد. صادق باشید تا درست شناخته شوید. اگر مصاحبه کننده را به خطا بیندازید، به فرض آنکه موفق شوید، بزرگترین ظلم را به خودتان کرده اید. شما طوری شناخته میشوید که نیستید، به کاری گمارده میشوید که مناسب شما نیست، انتظاری از خودتان را قوت داده اید که نخواهید توانست برآورده کنید. پس چرا؟
حالا ببینید در صورتیکه موفق شوید تصویر دیگری نشان دهید، چه رخ میدهد؟
ممکن است در تبحر مصاحبه کننده تردید ایجاد شود، ممکن است او فردی لایق شناخته نشود، اما این شما هستید که یک عمر باید با انتظارات سخت و طاقت فرسا مواجه بمانید. سرشکسته کردن مصاحبه کننده برایتان مهم تر است، یا سرنوشت کاری خودتان؟
امروز دوست عزیزی که نمیشناختمش از سازمانی که خدماتی را برایشان ارائه میکنیم، با من تماس گرفتند. صدایش از ته چاه میآمد. میگفت فارغ التحصیل یکی از بهترین دانشگاهها از یکی از بهترین رشته های مهندسی است. اما امروز نه در سازمان جایگاهی دارد و نه سازمان دیگری خواهان اوست. با هم صحبت کردیم. میگفت من خوب کار نمیکنیم چون احساس میکنم اگر خوب کار کنم، از نتیجه کار من دیگران منتفع میشوند و از من سوء استفاده میشود.
پرسیدم، شما این گوهر گرانبهایت را ۱۵ سال نگه داشته ای که با آن چه کنی؟ گفت اقلاً حس مورد سوء استفاده واقع شدن را ندارم. در عین حال متوجه بود که چقدر افسرده است، و از درون تخریب شده است. به ایشان یک توصیه داشتم، سعی کن کارکنی و اجازه دهی تا از تو سوء استفاده کنند. به این ترتیب هم تو بالاخره دیده میشوی هم مهارتت که امروز از دست رفته برمیگردد. فکر کن که در حال کار درمانی هستی. نمیدانم قانع شد یا نه، اما او به نوعی سامزان و در واقع خودش را پیچانده است. امروز متوجه شده که گوهر وجودش را کسی کشف نخواهد کرد و امیدوارم هنوز دیر نشده باشد.
روزهای قبل تر در مصاحبه هایی دوستان جوانی سعی میکردند که سوالات مرا با سوال جواب دهند و به فکر خودشان، شاید، زرنگی کنند، گرچه عمدتا معتقدم که قدر راستگوئی و صداقت را نمیدانند، آن قدر جوانان صادق و شفافند که احتمال دوروئی حیله از سوی آنان بسیار کم است. آن قدر از صداقت و شفافیت آنها گاهی مشعوف میشوم که نمیتوانم حتی خودم را کنترل کنم. اما از کم اطلاعی شان، ناراحت میشوم.
دوستی میگفت دیشب از خواندن این جمله در کتاب فلان، این ایده به ذهنم رسید. ایده را که گفت ، دیدم اصلاً ربطی به آن نوشته ندارد، بنده خدا میخواست به من بگوید که فلان کتاب را هم خوانده است، اما از چه راه بدی!
من که اول کار به او گفته بودم، هر چه از خودت میخواهی من بدانم بگو، و با تمام وجود گوش کرده بودم، پس از بیراهه چرا؟
یا از دوستی که نوشته به زبان انگلیسی کاملاً مسلط است پرسیدم Empathy را معنی کند، و گفت “خالی”، غافل از اینکه او این لغت را اصلاً نشنیده و معنی Empty را به من میگفت. اگر ساده میگفت، نمیدانم، چقدر بهتر بود؟
دوستان عزیزی که مصاحبه ای در پیش دارید، مصاحبه کننده را در نظر بگیرید، به خودتان و او احترام بگذارید، راست بگوئید، از خودتان بگوئید، به او و خودتان کمک کنید و مطمئن باشید که مشغول کاری میشوید که متناسب شماست، به شما انگیزه خواهد داد، از مشلاتش لذت خواهید برد و موفق خواهید شد.
موفقیت در این نیست که به هر هدفی برسیم، موفقیت در آن است که تمام تلاشمان را کرده باشیم.
سربلند باشید
نکات خوبي ذکر کرديد…ممنون
۲ماه پيش از طرف يه شرکت تماس گرفتن که براي مصاحبه برم. مصاحبه کننده کلا ديدش به من از بالا بود. صحبتهاش تا جايي پيش اومد که گفت موضوع پروژه پاياني دوره کارشناسيت خيلي سطحي و پيش افتاده است. من هم ادعا نکردم که يه کار خيلي تاپي بوده. اما اينم بايد بگم براي انجامش خيلي زحمت کشيده بودم. خودم هم ميدونم پروژه ميتونست بهتر از اين باشه ولي خب دانشگاه هيچ جوره با من همکاري نکرد. صحبتهاي مصاحبه کننده عزيز به جايي رسيد که احساس تحقير بهم دست داد و فقط ميخواستم زودتر اون دقايق بگذرن…
البته مصاحبه کننده هاي ديگه اي هم بودن که انقدر برخوردشون خوب بوده که از همون چند دقيقه تو اون شرکت بودن کلي نکته ياد گرفتم.
@سمیرا شیرازی
سلام
مصاحبه یک تجربه کاری است. در مصاحبه هر شرایطی ممکنه اتفاق بیفتد، که خیلی هایش بهتر است رخ ندهد، اما اگر این را هم یک تجربه کاری در نظر بگیریم، راحت تر خواهیم بود.
تحقیر بدترین کاری است که ممکن است رخ دهد، اما گاهی لازم است مصاحبه شونده به چالش کشیده شود، تا ببینیم در شرایط چالش چه میکند؟ من اگر مجبور به چنین کاری شوم، حتما در آخر به مصاحبه شونده میگویم که قصدم چه بوده و از او عذرخواهی میکنم که احیانا آزارش داده ام.
سربلند باشید
اول به سهم خودم تشکر میکنم که تجاربتان را با بقیه به اشتراک میگذارید، و امکان زیستی مضاعف و فراتر از زندگی فعلی را برای مخاطبان ممکن میسازید، در مورد این مطلب خاص، زیست مضاعفی که ممکن است کمتر مخاطبی امکان تجربه آن را داشته باشد طرح کرده اید که بسیار جالب است، شاید برای کمتر کسی فرصت پیش آید که آن طرف میز و بعنوان مصاحبه کننده بنشیند.
و اما نظر، تجربه من در این زمینه به این صورت بود که یکی از عزیزترین دوستانم در خصوص مصاحبه همیشه به من گوشزد میکرد که مقداری هم زیرکی از خود نشان بده چون این در ذهن کارفرما امتیاز مثبت دارد و لازم است. همیشه پاسخ من به او این بود که بعد از استخدام چه؟ آن موقع از من توقع فردی زیرک و متبحر در مثلا پنهان سازی محتوای مذاکرات و به نوعی منش سیاستمدارانه خواهند داشت که اصلا واجد آن نیستم. پس بهتر است خودم باشم. جالب است بگویم که در اولین مصاحبه شغلی که رفتم چون سازمان نسبتا کوچک بود، خود مدیر عامل در جلسه بود، وقتی که در انتها گفتم من برای همکاری یک شرط دارم، نگاهش تا حدی متعجب و توجهش جلب شد که شرطم چیست، گفتم توقع ندارم کسی به من دروغ بگوید و یا سازمان از من توقع دروغ گفتن و عدم صداقت داشته باشد، جالب است که دو سالی که در آنجا فعالیت داشتم و بعد به خواست خودم جدا شدم، از پیش آمدن موقعیت این چنینی برای من تا حد ممکن جلوگیری شد و تمام مدت به مانند یک کارشناس مستقل نظر تخصصی ام را که گهگاه تند و انتقادآمیز هم بود، را با صراحت به سازمان اعلام کردم. حس بسیار خوبی داشت این “خودم بودن”.
@اکبری تبار
سلام
خود بودن همیشه مفید است. خوب است که جنبه های براق از رفتار، مهارت و شخصیت خود را نشان دهیم، اما گونه ای دیگر بودن، مانع موفقیت دراز مدت میشود و اگر مصاحبه کننده ذره ای مهارت داشته باشد، به سرعت این را در خواهد یافت و متهم شدن به دوروئی، خیلی منفی تر است از اینکه بتوانیم خود را بهتر نشان دهیم.
مثال ساده ای بزنم. از دوستی پرسیدم با OutLook چقدر آشنا هستید؟ گفت کامل. گفتم چه کارهایی با این نرم افزار انجام داده اید؟ گفت برای آپلود از آن استفاده کرده ام! معلوم شدکه اصلاً با این نرم افزار کار نکرده است و ببینید چقدر وجهه اش خراب شده است و دگیر آیا من میتوانم به ساید ادعاهای ایشان اعتماد کنم؟
سربلند باشید
مطلب مفیدی بود. اما متاسفانه دلیل اینکه برخی در مصاحبه ها خود واقعی خود را نشان نمی دهند به خاطر شرایط اقتصادی جامعه است. مردم نیاز به شغل دارند که الان در جامعه ما کمیاب شده است بنابراین هر کس به هر طریقی سعی در وارد شدن به شغل مورد نظر خود را دارد.
دلیل دیگر هم میتواند ترس از قضاوت مصاحبه کننده باشد. اینکه پیش خود فکر می کنیم اگر بگویم که فلان نرم افزار را بلد نیستم یا اگر بگویم زبان انگلیسی ام خوب نیست، پیش مصاحبه کننده تحقیر می شوم و او مرا فرد بی دانش و بی لیاقتی ارزیابی خواهد کرد.
@علی آقا
سلام، از توجهتان ممنونم
علت درستی را که شما اشاره فرمودید، اگر کمی عمیق تر نگاه کنیم، از این است که من به جای تمرکز بر عوامل درونی، بر عوامل بیرونی تمرکز دارم. یعنی فکر میکنم که عوامل بیرونی هستند که عمده نقش را در موفقیت یا خوشبختی یا تامین نیازها من باز میکنند. با این دیدگاه مجبوریم جلوی هر کسی خم شویم و احیاناً تملق گوئی کنیم و در نهایت به پوچی برسیم.
اما اگر باور کنیم که من هم نقش دارم و نقش عمده هم از آن من است، به جای تملق میرویم و مهارتهایمان را توسعه میدهیم و دگیر لازم نیست که خود را طور دیگری جلوه دهیم.
حالا باید ببینیم که یادگرفتن آن نرم افزار راحت تر است یا یک عمر نقش بازی کردن و ترسیدن از اینکه دستمان رو شود (اگر در مصاحبه نشود)؟
راه دیگر هم این است که بگوئیم که من این نرم افزار را بلد نیستم، اما در عوض سخت کوش هستم و برای سخت کوشیمان دلیل و شاهد بیاوریم. سازمانها آدمهای سخت کوش را خیلی دوست دارند، به شرط آنکه این هم فقط یک ادعا نباشد، نشانه ای ارائه دهیم که چه کرده ایم، یا فرصتی بخواهیم که خود را نشان دهیم. فرصتی که هم خودمان هم سازمان برای آن سرمایه گذاری کنیم.
باور کنید من هم متوجه واقعیات اجتماعی هستم، اما آیا چاره در فریب است یا تلاش؟ فریب چه کسانی؟ خودمان؟ تا کی؟ با چه احتمالی از موفقیت؟
سربلند باشید
سلام عرض ادب خدمت معلم ارجمند و نادیدهام.
در خصوص مطالب بالا خدتتان عرض کنم از چندین مصاحبه شغلی که در آنها موفق نبوده ام که بگذریم(معمولا افراد از قبل انتخاب شده بودند و بنده با مشکل خانم شیرازی (کامنت اول) موجه شدم!). در خصوص مصاحبه های موفقیت آمیزم (در سازمانهای دولتی) چند روشی رو که استفاده کردم اینهاست: برای او جایگاه سازمانی قبلا مطالعه کرده بودم و در سازمانها(حتی استانها)ی مختلف با متصدیان اون مشاغل صحبت کردم-بیش از دو هفته برای هر پست وقت گذاشتم- چند تا سناریو برای جایگاه مورد نظر توذهنم آماده داشتم. از مصاحبه کننده یک تصویر کلی داشتم مثلا چه جور آدمیه، بچه کجاست، چی خونده و.. تو مصاحبهها سعی کردم یک نقطه مشترک با مصاحبه کننده پیدا کنم و در اون زمینه با مصاحبه کننده صحبت کنم (معمولا افراد خوششان میاید در خصوص دانستههایشان صحبت کنند). در حین مصاحبه با مثال نشون میدادم که مهارتهای جدید رو راحت یاد میگیرم و دوستانی با مهارت بالا در آن زمینه دارم که حاضر به کمک به من هستند و.. در پایان مصاحبه هم از مصاحبت جالب و آموزنده با ایشان تشکر صمیمانه میکردم(فکر میکنم زبان بدن واقعا مهم باشه. به نظرم طرف مقابل باید صمیمانه بودن تشکر رو درک بکنه تا حتی اگر در این مصاحبه هم قبول نشدم لااقل پلی برای آینده ساخته باشم!)
تا اونجایی که بخاطر دارم مصاحبه هایی رو که قبول شدم حداکثر نیم ساعت طول کشیدو کمتر از ده دقیقه سوال و جواب تخصصی بود.
@مهرعلیزاده
سلام
در هر محاوره و تعاملي،يافتن نقطه مشترك خوب و كمك كننده است. يخها را زودتر آب ميكند. اما اگر مصاحبه كننده كمي حرفه اي باشد،ضمن آنكه شما را پس نميزند،راه خودش را خواهد رفت و آنچه را ميخواهد بفهمد، در خواهد يافت.
راستش زمان مصاحبه خيلي براي من تعيين كننده نيست. معمولاً حدود ۲۰ دقيقه كافيست (وقتي نتايج آزمون را داشته باشم و پروفايل DISC در اختيارم باشد) بعضيها در رفتارشان تغيير و پيچيدگي دارند و برخي ندارند. گاهي با سوالات زياد به نتيجه ميرسم و گاهي با يكي دو سوال.
اما تقريباً هميشه ۲۰ دقيقه براي سمت هاي معمولي كافيست. اگر مديريت ارشد يا پست مهمي باشد،يا موضوع خاصي مطرح باشد، ممكن است بيشتر طول بكشد.
ممنون از تجربه تان كه به اشتراك گذاشتيد. به هر حال و به هر روش، كمك به مصاحبه كننده خوب است، اما زرنگي و دور زدن،نه 🙂
سربلند باشيد
با سلام.
از هرچه بگذريم سخن مصاحبه يه چيز ديگه است. و خدا نكنه آدم گير جايي بيفته كه افراد مورد نظرشون را قبلا انتخاب كردند و حالا دارند بصورت صوري مصاحبه انجام ميدند. من خودم شخصا تجربه مصاحبه هايي را داشتم كه تواناييهاي شخص مصاحبه كننده از توانايي هاي من پايين تر بود و سوالاتي كه مي پرسيدند علي رغم اينكه من درست جواب ميدادم آنها ادعا مي كرد غلط گفتم و من از اونها مي پرسيدم بر مبناي چه منبعي شما ادعا مي كنيد من غلط گفتم؟ در حالي كه من بر مبناي چند منبع ثابت ميكنم كه درست گفتم(البته در اين موقعيت من از استخدام در اون محل منصرف شده بودم به علت سطح دانش پايين اون مجموعه) و اونها مي گفتند لازم نيست ما ثابت كنيم كه درست ميگيم ما هميشه درست ميگيم (به اينجا كه مي رسيديم من متوجه ميشدم كه پيش بينيم در مورد اون مجموعه درست بوده چون اگه فردي به دانش خودش مطمئن باشه از اثبات اون ابايي نداره) و من خدارو شكر ميكردم كه در همين مرحله فهميدم كه اون محل به درد من نميخوره. و اما در مورد محل فعلي كه در اون كار ميكنم بايد بگم كه فرد مصاحبه كننده شخص نسبتا حرفه اي بود و معلومات بالايي داشت و من خوشحال شدم بالاخره جايي پيدا كردم كه سطح معلوماتشون بالاست. ولي غافل از اينكه فقط سطح معلومات اون شخص مصاحبه كننده بالا بوده و ميانگين معلومات كل مجموعه نزديك به صفر هست. و اينجاست كه من فكر ميكنم در مصاحبه سرم كلاه رفته. البته بايد اذعان كنم خودم هم در اين امر مقصر هستم چون درمورد اين محل تحقيقاتي انجام ندادم و چشم بسته وارد اين مجموعه شدم.
از اينكه زيادي نوشتم منو ببخشيد و از اصل مطلب دور شدم. شما در اول مطلب گفتيد:
اما نگفتيد كي اين پروفايلو تهيه ميكنيد؟ آيا قبل از انجام مصاحبه دست افراد فرم ميدين پر كنند؟ يا از طريق ديگه اي اين اطلاعات را تهيه ميكنيد؟
@هاشمی
سلام
در مورد پروفایل، معمولاً قبل از مصاحبه، همه آزمون میدهند و پروفایل موجود است. البته بدون پرفایل هم شدنی است فقط زمان بیشتری می برد و احتمال سوگیری شخصی هم هست.
سربلند باشید
با سلام. خدمت شما. خود من هم معتقدم كه بايد همونطوري كه هستي خودتو نشون بدي. ولي گاهي حس مي كنم همين كار هم باعث عدم موفيت مي شه. خود من رشته تحصيلي ام مترجميه و يك ساله كه فارغ اتحصيل شدم. تا حالا مورد كاري زيادي برام پيش اومده يه فرم دادن كه محتوات همشونم يكي بدوه. مثلا: ميزان آشنايي با زبان انگليسي و كامپيوتر….
در مورد ظاهر هم هميشه با ظاهر رسمي سر كار مي رم. ولي دقيقا نمي دون معيار اين كارفرماها براي استخدام چيه؟ چرا استخدام نمي كنن؟
@مهسا
سلام
من هميشه پيشنهادم اين است كه از شركتها بپرسيم كه چرا ما را قبول نكرده اند، شايد دليلي نداشته اما فقط ما بهترين فرد نبوده ايم.
اينكه تا ابد ندانيم كه چرا استخدام نميشويم وضع خوبي نيست. بايد دوستانه و با لحني مناسب پرسيد و بي طرفانه سعي كرد كه موضوع را از چشم طرف مقابل نگاه كرد.
در كارهايي مثل مترجمي، شما براي اينكه موفق شويد،بايد از نظر مهارتهاي رفتاري و كاري و دانش، برق بزنيد. تلاش بيشتر لازم است.
سربلند باشيد
سلام و ممنون از مطالب ارزنده شما
در مصاحبه ای شرکت داشتم که مصاحبه کننده دکتر … رئیس دانشکده … از بهترین دانشگاههای کشور بود.
ازمن پرسید ” گروه خونی شما چیست” گفتم” +B” گفت:” پس برای این پست مناسب نیستی چون برای این پست ترجیح میدهم گروه خونی +A باشد که برای پستهای مدیریتی مناسب است” من به مصاحبه ادامه ندادم و گفتم بهتر بود در شرایط احراز پست می نوشتید گروه خونی حتما باید … باشد. ایشان فرمودند:” شما به هر حال بهتر است به مصاحبه ادامه دهی. ” و …
دوست دارم نظر دیگر دوستان را در این مورد بدانم . متشکرم
@مهر
سلام
گاهی لازم است که برای شناخت برخوردهای شما، در مصاحبه، حمله هایی به شما انجام شود تا برخورد شما با شرایط مختلف سنجیده شود. من نمیدانم نیت آن مصاحبه کننده محترم چه بوده است، اما من گاهی طرف مقابل را به چالش میکشم و به او فشار میآورم که مثلاً در موردی تصمیم سریع بگیرد و دفاع کند، یا وادارش میکنم در مورد موضوعی به تحلیل بپردازد و عکس العمل او را ثبت میکنم.
این برای من و سازمانی که من را به این کار گمارده است مهم است که عکس العملهای فرد را در شرایط مختلف بسنجم و بدانم.
البته من همیشه در پایان از طرف مقابلم عذرخواهی میکنم، اگر سبب آزارش شده ام، اما بسیاری افراد این رویه را نمیپسندند. دوست دارند که مصاحبه همیشه مجموعه ای از سوال و جواب باشد.
من از نیت شخصی که شما با او مواجه شده اید اطلاع ندارم، اما به نظرم باید به طرفین حق داد که هر چه بیشتر از نظرات، دیدگاهها و عکس العملهای هم آگاه شوند.
شاید میشد آن سوال را اینگونه پرسید که “نظر شما در مورد ارتباط گروه خونی و تناسب شغلی چیست؟” به هر حال این سلیقه ایشان بوده و شما هم مختار بوده اید که عکس العملی را که مناسب میدانید نشان دهید.
البته این نظر من است.
سربلند باشید