کم اظهاری
چند روز قبل رادیو برنامه ای داشت که از کم اظهاری مدرک توسط برخی کارجویان صحبت میکرد. با کاریابی ها مصاحبه میکرد، میگفتند که کسانی که مدرک لیسانس دارند و بی کارند، به این نتیجه رسیده اند که برای بدست آوردن کارهای حداقلی، مدرک تحصیلی خود را مطرح نکنند. چون برخی کارفرمایان حاضر نیستند آنها را استخدام کنند، حتی وقتی کارجو، ادعایی برای مدرکش ندارد!
این موضوع را وزیر محترم کار هم در یک مصاحبه در همان برنامه تائید کرد. مطلب جالبی است که وضعیت بازار کار را نشان میدهد. اگر شنیده باشید، این مسئله سالهاست که در بازار کار کشورهای غربی رایج است و افراد برای اینکه به قول خودشان Over Qualified نشوند، مدرکشان را کم اظهاری میکنند.
به نظرم این یک زنگ خطر است. برای خیلی ها، اما چطور؟
به اطلاعات فوق این نکته را هم بیفزائید که رئیس دانشگاه آزاد اخیراً اعلام کردند برای تعداد زیادی از رشته های دانشگاه آزاد (هفت هزار رشته!) داوطلبی وجود ندارد.
من از جمع این دو خبر، چند نتیجه میگیرم:
- دوره مدرک گرائی تمام شده یا رو به اتمام است.
- دانشگاههای ما، یا به عبارتی سیستم آموزشی ما، نیاز صنعت و بازار ما را درک نکرده است.
به این دو خبر این را هم بیفزائید که بازار کار و شرکتها تشنه نیروهای کارآمد هستند. باور کنید روزی نیست که نبینم شرکتی را و مدیر زحمتکشی را که سرگردان است تا نیرویی بیابد که حداقلهای کاری را داشته باشد. و نیست و یافت می نشود!
این تناقض را چگونه باید تفسیر کرد؟
به نظرم روزی ما فکر میکردیم که با گرفتن یک مدرک، بالاخره، جائی کاری خواهیم یافت. دانشگاه هم به این خواسته پاسخ داد و انواع و اقسام رشته ها را ایجاد کرد. راستی چند فارغ التحصیل رشته مترجمی در زبانهای مختلف داریم و هنوز چقدر نیاز داریم که متن و فیلم و خبر را ترجمه کنیم و کسی نیست؟
حالا که زمان آزمون واقعی رسیده، میبینیم که فارغ التحصیلان ما، آماده کار نیستند. سواد، شاید داشته باشند، اما مهارت و مهمتر از آن علاقه ندارند. خیلی دلم میخواهد آمار فارغ التحصیلان رشته ای مانند زیست شناسی را بدانم و ببینم واقعاً چند نفر از آنها امروز در همین حوزه کار میکنند؟ یا رشته های دیگر، در دانشگاههای خیلی خوب.
علت در بعد دانشی شایستگی شغلی نیست، علت جای دیگر است. ما مهارت احتیاج دارم و رفتارهای موثر. این است چیزی که کم داریم. کاش به جای دانشگاههای “علم و دانش” محور، یا در کنار آنها، چند موسسه هم برای توسعه مهارتهای شغلی ایجاد میکردند و در کنارش چند موسسه برای توسعه مهارتهای رفتاری در همه انسانهای این سرزمین.
و ای کاش در کنار همه اینها، استفاده از این رفتارها توسعه داده میشد.
البته شهرداری در کنار تمام کارها، در این بعد کاری کرده است که به نظرم خیلی خوب است اما کاش کمی روی آن تبلیغ میشد. سری به این لینک بزنید. طرح خوبی است که به درد همه میخورد. شما که در خانه هستید، شما که وقت ندارید، سری بزنید و ببینید چطور است. در عنوان دوره ها، چیزهای خوبی دیدم که خودم هم ثبت نام کردم. امیدوارم وقتی شما هم سر میزنید این سایت خوب، کار کند.
خلاصه اینکه بازار کار ما امروز به لیسانسهایی که پروژه هایش را کس دیگری در میدان انقلاب انجام داده نیاز ندارد، به مدارکی که مقاله های ISI اش را از یک دکان مقاله فروشی تهیه کرده و در ناکجاآبادی ثبت کرده باشند، نیاز نیست، نیاز به کسانی داریم که آستین همت بالا بزنند، مهارت را بیاموزند، تعامل بلد باشند، تعارض را مدیریت کنند، مدیریت زمان و … را بدانند. آن وقت ببینید کدام سازمان است که شما را نخواهد؟
سازمانهای ما امروز نمیخواهند آپولو به هوا بفرستند، آنها کارهای ساده را هم به سختی انجام میدهند. تمام نیروی جوان ما، میتوانند کمک حال خودشان و سازمان باشند و اگر تحصیل میکنند که خیلی هم خوب است، در راستای نیازهای آتی خود و سازمانشان، هزینه کنند، چه عمرشان را و چه پولشان را.
سربلند باشید
باسلام.
واقعا که گل گفتید. بقول یکی از اساتیدمون که میگفت در این کشور لیسانسه زیاد داریم اما مهندس کم داریم. اکثر افرادی که از دانشگاههای ما فارغ التحصیل میشن در طول تحصیلشون غیر از کتب دانشگاهی کتاب دیگه ای را مطالعه نمی کنن تازه حتی اگر همون کتب دانشگاهی را هم درست مطالعه کنند. خود من به شخصه سال آخر که داشتم فارغ التحیل می شدم به سوال یکی از اساتید که پرسیده بود در این ۴ سال چی یاد گرفتی گفتم که من یاد گرفتم که چطوری یاد بگیرم. چون از روز اول به دروس دانشگاهی اعتقادی نداشتم و میدونستم این دروس فقط برای مدرک گرفتن به کار میاد و بعد از گرفتن مدرک باید فراموش بشوند. برای همین سعی کردم مطالب علمی مورد نیاز برای رشته کاریم را یاد بگیرم و هیچ وقت از مطالعه کردن دست نکشیدم. برای همین بعد از حدود ۷ سال کار در بخش دولتی حالا که اراده کردم وارد بخش خصوص بشم به علت داشتن همین مطالعات و علم بروز به راحتی اولین پروژه ام رو در زمان بسیار کوتاهی گرفتم. اما باز هم با تمام این قضایا دست از یادگیری و بروز کردن علم خودم دست نکشیدم.
اما متاسفانه افراد بسیار زیادی در جامعه ما زندگی میکنن که می خواهند بدون زحمت کشیدن و عرق جبین ریختن کار بسیار خوبی پیدا کنند و دست به سیاه و سفید نزنند و پول پارو کنند و نمی خواهند قبول کنند که برای رسیدن با اون بالاها باید زحمت کشید و به خودت سختی بدی. به قول قدما که گفتند” یکسال بخور نون و تره، یک عمر بخور نون و کره”.
حالا این افرادی که این طرز تفکر را دارند به نوعی مشتریان دانشگاهها هستند و دانشگاهها هم بر مبنای همین خواسته آنها خودشون را تطبیق میدند و به رفع نیاز آنها می پردازند. حالا برای تغییر باید تفکر افراد جامعه عوض بشه که اون وقت خیلی از مشکلات ما هم حل می شه.
من هم با شما موافقم. اتفاقا مطلبی هم نوشتم با عنوان ” تخصص شما چیست”. آن را هم با توجه به جوانان دانشجوی اطرافم و نیازهایی که در شرکتهای پیمانکاری و مشاور اطراف خود می بینم، نوشتم. به نظرم چه آنها که شاغل هستند و موقعیت شغلی خود را در خطر می بینند و چه آنهایی که تازه می خواهند وارد بازار کار شوند می دانند که بازار کار به چه مهارتهایی نیاز دارد. ولی همه گذاشته اند تا این مهارتها را پس از شاغل شدن یاد بگیرند.
البته به نظرم این موضوعی جهانی است و شاید در ایران ابعادش گسترده تر باشد. به قول دکتر سریع القلم که نوشته بود وال استریت جنبش کسانی است که تخصص و مهارتی برای جذب در بازار کار ندارند.
شاد باشید.
@هاشمی
سلام
گاهی یک سوال خوب، مثل آنکه استادتان پرسیده، خیلی آدم را تکان میدهد و متوجه تر به اطراف میکند. خوب است گاهی این سوالها را از خودمان بپرسیم. این یک هنر است.
سربلند باشید
@محمد جواد محبی
سلام
موضوعی با عنوانی مشابه را در وبلاگ ارزشمند شما خوانده بودم که عنوانش کمبود نیروی متخصص در دنیا بود. اینجا: http://www.1-rial.com/1392/02/11/%DA%A9%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7/
مثل همیشه عالی بود.
سربلند باشید
سلام
قبلا فكر ميكردم كه اگر كسي برود و اظهار علاقه كند كه در شركتي كارآموزي كند درخواستش پذيرفته مي شود و اگر در آن دوره فقط جديت نشان دهد استخدام هم مي شود. راستش ولي باور به آن نداشتم. مثلا خودم يك سال اولي كه در بازار كار بودم بجز تدريس كار ديگري نيافتم و گرچه آن ايده را هم داشتم جرات هم نداشتم كه اينكار را بكنم هم از ترس رد شدن درخواست و هم از ترس اينكه ديگران چه فكري خواهند كرد كه يك فوق ليسانس مهندسي چرا نمي تواند كار پيدا كند. ولي ديده ام كه فردي آمده و شش ماه بي چشمداشت كاراموزي كرده و در اين مدت هم فقط نشان داده كه حاضر است شانه اش را زير بار بدهد و صرفنظر از توانايي و مهارت اش دست آخر استخدام شده.
@ابراهیم
سلام
دوست من، نباید ترسید، و به قول شما که چه خوب گفتید، باید نشان دهید (بیشتر به خودتان تا به آن شرکت) که حاضرید شانه زیر بار کارها بدهید و کمکی کنید.
شک نکنید که موفق خواهد شد هر کس چنین کند.
سربلند باشید
سلام مجدد
يك وقتي فكر مي كردم كه شجاعت معنايش نترس و جسور بودن است. تا اينكه اتفاقي در فرهنگ لغت ديدم در تعريف شجاعت نوشته «توانايي روبه رو شدن با خطر عليرغم ترس». ديدم چقدر اشتباه فكر ميكردم. ترس در هر صورت هست، يك احساس و حتي واكنش ارگانيك. مهم خطر است و ارزيابي ما از آن. مثلا اينكه من خطر رد شدن يا حتي تحقير شدن را چقدر ارزيابي مي كنم. چقدر احتمال داشت كه اگر من آن كار را مي كردم درخواستم پذيرفته مي شد و چقدر احتمال رد آن بود. آيا ارزيابي من از آن احتمالات درست بود؟ بعد، آيا خودم را آنقدر قوي مي بينم كه در صورت مواجه با عواقب بدي كه پيش بيني مي كردم از آن خارج شوم و دوباره دست به عمل بزنم؟ مگر رد شدن از طرف يك نفر پايان دنياست؟
منظورتان را از پرانتزي كه باز كرديد نفهميدم.
ممنون
بازم صد رحمت به اونهایی که کم اظهاری می کنن تا لااقل استخدام شن. آدمهای زیادی رو دیدم که با لیسانس دانشگاه دارغوزآباد، حاظرن ۶ سال بیکار بمونن ولی کمی از اعتماد به نفس کاذبشون کم نشه
@ابراهیم
چه تفسیر خوبی: ترس همیشه هست، مهم مواجهه من با آن است. این خیلی درست است. در مورد خشم و اضطراب و تقابل هم همین وضع است. اینها وجود دارد، من باید بتوانم با آنها مواجه شوم.
از پرانتز منظور خاصی نداشتم، فقط خواستم تاکید کنم که ما در واقع به خودمان باید نشان دهیم که میتوانیم قدم برداریم، هدف اثبات به خودمان است، بیشتر، تا کس دیگر یا سازمان.
سربلند باشید
@الهام
باید دید انگیزه گرفتن آن مدرک چه بوده که فرد حاضر شده دنیایی سختی را برای دریافت آن تحمل کند، اما حاضر نیست به آن تکیه کند. باید زمانی که برای دریافت آن مدرک وارد مسیر میشویم، فکر آن نقطه را بکنیم.
سربلند باشید