آنتی ویروس سازمانی
قبلاً در مورد سیستم عامل سازمان نوشته بودم، وقتی سیستم عامل سازمان را شناختید و احیاناً آن را به روز کردید، درست مثل سیستمهای رایانه ای، حالا به یک سیستم ضد ویروس احتیاج دارید. تاریخچه به وجود آمدن ویروسها را حتما میدانید و من دیگر سرتان را با ین موضوع به درد نمی آورم. اما لازم است به مضرات این برنامه های کوچک و مخرب اشاره کنم؟
فکر کنم با آنها هم آشنا هستید. آنها سیستم شما را به کارهای عجیب وا میدارند. کلیدی را میزنید، کاری دیگر انجام میشود. منابع سیستم شما را بیهوده مصرف میکنند و سیستم کارآئی ندارد. از نظر شما معلوم نیست چه خبر است اما یک خبره میداند که چه اتفاقی دارد رخ میدهد.
گاهی این برنامه های مخرب که معمولاً هم خیلی خیلی کم حجم کوچک هستند، کارهای عجیب انجام میدهند. آنها گاهی قادرند اطلاعات شما را از بین ببرند، یا حتی سیستم شما را خراب کنند. آنها میتوانند تاسیسات بزرگی را از کار بیندازند. میتوانند خیلی کارها بکنند و تمام اینها با بی توجهی من و شما آغاز میشود. اما چاره چیست؟این روزها چاره آسان است. تهیه و نصب یک برنامه ضد ویروس. به همین سادگی شما میتوانید جلوگیری از این همه آثار مضر را به یک برنامه دیگر محول کنید. راستش را بخواهید برخی معتقد هستند که این برنامه ها هم خودشان دستکاریهایی میکنند که گاهی اثری کمتر از یک ویروس ندارد، اما با این همه امروز کمتر دستگاهی است که مجهز به یکی از این برنامه ها نباشد.
سازمان هم همینطور است. اگر مراقب نباشید، ویروسهای کوچک وارد آن میشوند و کم کم آثار مخرب آنها را خواهید دید. اول فکر میکند که سازمان دارد به خوبی کار میکند، همه چیز رو براه است. آهسته آهسته سیستم سازمان شما کند میشود و حرکات و رفتارهای عجیب بروز میدهد. شما همه کار میکنید، حقوق را میدهید، پاداشها خوب است، از بیرون به نظر میرسد که شما مدیر خوب و لایقی هستید، اما شما میدانید که از درون، یک چیزی ایراد دارد و سیستم درست کار نمیکند!
پچ پچ ها، بدگوئی ها، کینه ورزی و … اینها اسامی ویروسهای سازمانی هستند که شما باید به فکر مقابله با آنها باشید. دوای درد هم متاسفانه آنتی ویروس نیست، دوای درد را میتوانید در اقدامات زیر جستجو کنید:
- باز خورد بدهید
- تعامل کنید
- خطا و شکست را به تجربه تغییر نام دهید
- کارکنان را ارتقا دهید و به فکر توسعه آنها و آینده آنها باشید
- ارزشهای سازمان را با رفتارتان به نمایش بگذارید
- به افراد توجه کنید
این اقدامات و اقداماتی از این دست که هزینه زیادی هم ندارند، مثل آنتی ویروس عمل خواهند کرد.
اما اگر آنتی ویروس سازمان را نصب نکنید، هر از گاهی چاره ای جز تغییر سیستم عامل سازمان و پذیرش خرابی هایی که این ویروسها به وجود آورده اند، که ممکن است شامل از دست رفتن بخش مهمی از اطلاعات و منابع شما هم باشد، نخواهید داشت.
راستی شما آنتی ویروس دارید؟ آن را به موقع به روز میکنید؟ آنتی ویروس سازمانی شما با چه ویروسهایی مقابله میکند و برای این مقابله چه طرفندهایی دارد؟
اگر خوب نگاه کنید، هم ویروسها هم آنتی ویروسها، متکی به رفتار هستند. این نکته خیلی مهم است …
سربلند باشید
سلام و با تشکر از شما بابت مطالب مفیدشون.
گاهی آنتی ویروس ها نیاز به آپدیت شدن دارند. و این راهکارهایی که فرمودین ممکنه در کارکنان احساس به جرات بیشتر برای به قول عامیانه: زیر آب زدن ها را بیشتر کنه و تصور غلط عقب نشینی یا ضعف مدیریت را ایجاد کنه.در این مواقع آپدیت کردن و تغییر راهکارها لازم میشه. نظر شما در این مورد چیه؟
@پرستو
با سلام
ببخشید که من یکی دو کلمه از متن شما را ویرایش کردم. من نسبت به استفاده از القاب و عناوین حساسیت دارم. ببخشید.
وقتی راه بازخورد در همه جهات باز باشد، ترسی وجود ندارد. افراد با هم صحبت میکنند و بازخورد میدهند. ترش مربوط به زمانی است که درها را بسته ایم، انتظارات را نمیدانیم و حدس میزنیم و این حدس هم گاهی درست نیست و فاصله ها بیشتر و بیشتر میشود.
به نظر من یک آپدیت آن است که از شیوه های جدید استفاده کنیم. مثلاً
بیائیم بین خودمان ۱۰ شاخص تعریف کنیم و به صورت ناشناس به هم در مورد آن شاخصها امتیاز بدهیم. بعد امتیاز هرکس را به خودش بدهیم بدون آنکه دیگران بدانند که جمع امتیازها چه بوده است.
او خودش را از دید دیگران میبیند و چون همه دوست دارند که خوب باشند، به فکر اصلاح و توسعه خود می افتد. کم کم این شجاعت پیدا میشود که این اطلاعات و یافته ها را با هم مطرح کنیم. بگوئیم که شما من را در ۳ ماه پیش در این حوزه ها نیازمند تغییر یافتید، امروز با گذشت سه ماه من چنین نتیجه ای گرفته ام، حالا بیائید با هم صحبت کنیم.
کم کم این ویروس در سازمان منتشر میشود و اگر قرار بگذاریم که از این اطلاعات درست و سازنده استفاده کنیم، قهر نکنیم، مسخره نکنیم، مارک نزنیم، این فرهنگ همه ما را به سوی بهبود میبرد.
این میشود یک ۳۶۰ درجه خوب برای توسعه من و کم کم مدیر هم دوست دارد وارد این بازی شود و …
ما فکر میکنیم که این شدنی نیست. بیائی تلاش کنیم. در سازمان یک جزیره ایده آل درست کنیم و “مهاجر” بپذیریم. ببینیم چه میشود. باید با خودمان عهد کنیم که از عدم موفقیت زود و سریع، خسته و آزرده نشویم.
اگر به جائی رسید، اینجا به اشتراک بگذارید.
سربلند باشید
سلام. راستش مطالب شما طوری است که آدم وسوسه می شود سوال بپرسد. این بحث آلوده کننده بودن شایعه و بدگویی و کینه ورزی محرک این شد که بخواهم در صورتی که امکان دارد درباره موقعیتی که در محل کار من وجود دارد نظرتان را بدانم. از دو سال پیش که مدیریت شرکت عوض شد نحوه جدیدی برای برخورد با کسانی که به دلیل نارضایتی از عملکرد یا دلایل دیگر از پست هایشان کنار گذاشته می شدند باب شد. قبلتر اینجور افراد یا از شرکت می رفتند یا با آنها تسویه می شد. از دوره جدید به این صورت برخورد شد که چون رسمی بودند و نمی شد آنها را اخراج کرد و آنها هم نمی توانستند یا نمی خواستند بروند آنها را به یکی از واحدهای مجموعه میفرستادند (یا تلویحا به نوعی تبعید می کردند) و هیچ وظیفه معناداری هم به آنها محول نمی شد. الان که من برای شما می نویسم این واحدها دو تا شده اند و تعداد این افراد به ده نفر میرسد که بین آنها هم کسانی از رده مدیریت و هم از رده کارگری وجود دارد! واحدهای مزبور هم در کنار سایر واحدها و جزو واحدهای وظیفه ای است که من هم در یکی از آنها کار می کنم (خنده دار است که یکی از آنها واحد آموزش است. به شوخی بین بچه ها اعضای بیکار آن واحد را هیات علمی می گوییم). خوب فکر نمی کنم تصورش سخت باشد که چه جوی درون واحدها و در حاشیه آنها وجود دارد: با عرض معذرت ما به شوخی جمع آنها را با کافه نشینی مقایسه میکنیم. تصور کنید من و همکارم چه عذابی از کار کردن در این جا می کشیم: ما دو نفر می خواهیم کار کنیم، پنج نفر دور ما نشسته اند و در بهترین حالت اگر بابت کاری مسخره نشویم شانس آورده ایم. آدمهایی که باهاشان برخورد شده مشخصا به شدت از این وضعیت عصبانی هستند و خشم و یاس خود را به طرق مختلف به غریبه و آشنا و … در درون و بیرون سازمان بروز می دهند. کار را به سهامداران کشانده اند و ادارت دولتی. آنها از بقیه بدگویی می کنندو بقیه از آنها. آنها خود را با دیگران مقایسه می کنند و دیگران خود را با آنها. حتی من شنیده ام خود مدیرعامل هم از بیکاری آنها شاکی است. خلاصه همه دیگری را مقصر می دانند. چون مدت زیادی از این مسئله می گذرد فکر می کنم سازمان برای حل آن عاجز است و فقط منتظر است اینها بازنشست شوند. به نظر شما راه حل این مسئله چیست و من چکار می توانم بکنم؟ اگر لازم است موقعیت را بیشتر باز کنم بفرمایید را توضیح بدهم.
@ابراهیم
سلام
شما نقطه ضعف من را یافته اید که نمیتوانم جواب ندهم :-)
نمیدانم شما و دوستتان چرا آنجا هستید و چرا آنجا مانده اید. از این میگذرم.
این خیلی شخصی است. آنچه میگویم سلیقه من است.
من اگر مدیر بودم، برای این جماعت کارهای مشخصی تعریف میکردم. مثلاً یک سری پروژه که بروند و روی آن کار کنند و نتیجه را بیاورند. برای آنها چند ساعتی دوره تعامل برگزار میکردم که بدانم میتوانم با آنها تعامل کنم، ولو مخالف من باشند. چند کتاب میدادم که بخوانند و خلاصه کنند و بین همکاران با نام خودشان توزیع میکردم (گفتید بخش آموزش است) این کار در خود آنها هم اثر میکرد. شاید بد نباشد خودشان چنین کنند.
ماهی ۲ ساعت را به آنها اختصاص میدادم. به آنها میگفتم، شفاف، که چرا آنها اینجا هستند و چطور میتوانند اینجا نباشند. با احترام، اما شفاف. و از آنها میشنیدم. این را تمرینی برای توسعه مهارت نقد پذیری خود تلقی میکردم. خیلی سخت است و تا حدودی ایده آلیستی است. در جلسه ای بودم که یکی از همین آدمها سازمانش را “این خراب شده” میخواند. به او میگفتم که این جمله من را آزار میدهد. لطفا بهکار نبر. بیا کمک کن خرابه را آباد کنیم.
اگر کارمند بودم و در آن ناحیه بودم، زمان مشخصی را صرف میکردم که خود را نشان دهم و اثبات کنم که لایق بهتر هستم. تلاش میکردم، میجنگیدم و به جای غر زدن و تخریب، سعی میکردم نشان دهم که اشتباه میکنند. اگر در آن زمان به نتیجه نمیرسیدم، به مدیر شفاف میگفتم که کاری کند که من بروم به جای دیگر، سازمان دیگر یا راه حل دیگر. اما این را میدانم که من اگر در این زون بودم، امکان نداشت بمانم و منتظر شوم تا عمرم بگذرد.
در مبل این گزینه های به ظاهر نشدنی و لوکس گزینه دیگر تداوم همین روال است، تا جائی که یا آنها بازنشسته شوند یا من مدیر بروم به جای دیگر. اما آنچه از دست میرود، عمر هردوی ماست.
حالا هر کسی بسته به شاخصه های رفتاری و شخصیتی اش، یکی از این گزینه ها را انتخاب میکند.
شما میتوانید این داستان را کلید بزنید. روزی یک بحث مطرح کنید، نه سازمانی، فردی. آیا ما همسر و برادر و خواهر خوبی هستیم؟ آیا این وضع را دوست داریم؟ ما چه نقشی میتوانیم داشته باشیم؟ کتاب بیاورید و راجع به آن بحث کنید.
تمام حرفم این است که بی عملی جز اتلاف عمر، حاصلی ندارد، والله ندارد.
سربلند باشید
ممنون از پیشنهاداتتان. مدیرم تحت فشار این وضعیت را پذیرفته. حتما درخواست تغییر محل را میدهم. فکر می کنم پذیرفته شود. من درک می کنم که آنها تحت فشار هستند ولی جنگیدن با این وضعیت مرا فرسوده می کند.