اثرات متقابل پارامترهای رفتاری
در مورد پارامترهای رفتاری و نقش آنها در مدل شایستگی رفتاری صحبت کرده ایم. اما همیشه هم تاکید کرده ام که این پارامترها بر هم نقش متقابل دارند. این مطلب به نقش و اثر متقابل این پارامترها بر هم اختصاص دارد.
تصویر زیر را ملاحظه نمائید:
حالا خودتان تفسیر کنید که با افزایش پارامتر C چه اتفاقاتی می افتد؟ چه بدست میآید و چه تقلیل می یابد؟ و از همه مهتر اینکه چه رفتارهائی مستقل از C هستند؟ آنها شاخصه هایی هستند که در اثر تغییر C هیچ تغییری نمیکنند و تحت تاثیر پارامترهای دیگر هستند.
توجه داشته باشید که این فقط مثالی ساده از این اثر گذاری است. اینکه مقدار این پارامتر چقدر باشد، پر اثر ترین پارامتر باشد یا نه و … هم خیلی مهم هستند….
سربلند باشید
سلام
راستش من هنوز با موضوع شفاف سازی خط قرمز ها برای نیروهای سرکش مساله دارم و دلایلم همان است که در نظرات نوشته قبل ذکر کردم.
در مورد مطلب آخر هم با شما موافق هستم و منتظر خواندن نوشته های بعد دز این زمینه هستم.
سلام
اول یکی دو نکته را با هم توافق کنیم:
۱- خط قرمز معلوم کردن فقط در مورد آدمهای خیلی سرکش معنی و کاربرد دارد.
۲- هدف اینجا تغییر رفتار فرد نیست، ایجاد شرایط مناسب برای هم فرد و هم سازمان است.
۳- تعریف خط قرمز ممکن است منجر به محدود شدن عملکرد فرد هم بشود. ارزشهای سازمان مهم تر است یا عملکرد آن؟
مشکل، استفاده از خط قرمز به عنوان بهانه بود. بر اساس موارد بالا، شاید بهانه نباشد، شاید واقعا در فرآیند فروش این خط قرمزها اثر جدی دارند.
بسته به پارامترهای رفتاری فرد، باید راههای تکمیلی هم رفت. مثلاً اگر این فرد یک فرد استقلال طلب باشد (C پائین)، باید به صورت مجازی شما به او بفروشید و او به مشتریان. اگر چنین نکنید، چنین فردی به زودی سازمان شما را ترک خواهد کرد.
اگر C بالا داشته باشد، (همه در ترکیب با D خیلی بالا و S پائین)، این فرد از تدوین مرامنامه ای مشخص برای خط قرمزها،جریمه های عبور از آنها و … استقبال میکند یا شاید منتظر آن باشد.
به هر حال اول باید تکلیفمان را معلوم کنیم.
نکته مهم و بسیار مهم هم این است که همیشه این سازمان نیست که انتخاب و تعیین میکند. بلکه فرد هم نقش مهمی دارد. شاید خط قرمزهای یک سازمان برای فردی بسیار سرکش، قابل تحمل نباشد، قفسی که برای فرد ساخته شده، خیلی کوچک باشد.
در مدلسازی شغل، نگاهمان به ایده آلهاست. خیلی بعید است که این ایده آلها عیناً پیدا شوند، اگر تطابق خوبی باشد، میتوان با آموزش و رفتار سازمانی مناسب با فرد، به ایده آلها نزدیک شد. یادمان باشد، که در مدل شایستگی رفتاری شغل، ما خواسته هایمان را تحلیل و مکتوب میکنیم.
با شناختن فرد (موجود یا داوطلب استخدام)، مسیرمان را در راه رسیدن به آن ایده آلها، با این فرد تصویر میکنیم. این مسیر از چه راههائی میگذرد؟ اصلاً در چه فاصله ای از آن ایده آل، متوقف میشویم؟ آیا این راه با این فرد به آن ایده آلها میرسد؟
این سوالها خیلی مهم هستند و خیلی خیلی برای سازمان وقت و هزینه صرفه جوئی میکنند…
مرسی که مشارکت میکنید.
سربلند باشید