از دید او نگاه میکنید؟
در این وبلاگ، تلاش کرده ام در مورد تعامل و نقش بازخورد در تعامل موثر بنویسم، که حتما هم عمده اش را میدانسته اید. یکی از مباحث مهمی که در این موضوعات همیشه مورد تاکید بوده و هست، این است که باید موضوع را از دید طرف مقابل ببینید. آنچه از دید شما یک فاجعه است، ممکن است از دید او یک افتخار باشد.
این کار خیلی سخت است، در حالیکه همه فکر میکنند که همیشه به سادگی و با نهایت انصاف دارند دنیا از چشم طرف مقابل میبینند. داستان آسانسور را اگر خوانده باشید، نمونه ساده ای از نگاه متفاوت افراد مختلف، به یک موضوع واحد است. در عمل هم این موضوع خیلی مهم است. خیلی وقتها، هنوز آنچه شما میبینید، آنی نیست ک من میبینم و این شروع یک مخاصمه یا اقلاً جدائی میتواند باشد.
این وضعیت هر روز در اطراف ما رخ میدهد و از آن آسیب میبینیم، این مهارتی است که همه لازم داریم و باید یادبگیریم، چون آموختنی است. یادتان باشد که وقتی فکر میکنید که مسائل را از دید طرف مقابل دارید نگاه میکنید و فکر میکنید که تمام دغدغه ها و مسائل را از چشم او در نظر گرفته اید، کاملاً محتمل است که کاملاً در اشتباه باشید.
این عدم درک، بین کسانی که شاخصه I بالا دارند، با کسانی که شاخصه D بالا دارند، به کرات رخ میدهد. چون هر دو برونگراهستند، حرفشان را میزنند، بلند هم حرف میزنند، هر دو میخواهند دیده شوند، اما یکی محور کارهایش محبوب بودن است، آن یکی محور رفتارش انجام شدن کار است.
یادآوری میکنم که در این مثال وقتی از D ها صحبت میکنم، منظورم حالت تئوریک ساده ای است که فقط D پرشدن حاکم باشد، همینطور درمورد I ها هم فقط وقتی را مورد نظر قرار میدهم که فقط I پرشدت بر رفتار آنها حاکم باشد. واضح است که ترکیب هر یک از اینها، با شاخصه ای دیگر، وضع را به کلی تغییر میدهد.
بگذارید از چشم یک I به کارهای یک D نگاه کنیم:
I میبیند که D به فکر آدمها نیست، همه از او می ترسند، چون تند، رک و گاهی بی ملاحظه است. میبیند که همه یا بخش عمده ای از کارکنان سازمان از اعمال و رفتار D آزرده هستند، چون بارها آنها را خجالت داده یا شرمنده کرده است. اینکه عمده کارکنان از D آزرده هستند، برای I یک دلیل کافی است که او را یک ضرب محکوم کند. بعد هم کلی دلیل می آورد، عمدتاً از این جنس که همه یا گروه بزرگی او را تائید میکنند، چون از دید I تائید آدمها برای اثبات صحت هر موضوعی کافیست، به شاهد و دلیل و مدرک بیشتری نیاز نیست.
از دید I، آقا یا خانم D بزرگترین گناهان را مرتکب شده و مهم نیست که چه دستاوردی داشته، چون آزردن افراد گناهی است که با هیچ چیز، قابل مقایسه نیست. دوباره به داستان آسانسور ارجاع میدهم، این مهم نیست که آسانسور راه نرود، دیر برسیم یا حتی احتمال سقوط داشته باشد، به هر حال ما حق نداریم یک نفر را از ورود به آسانسور محروم کنیم.
از دید D، درست است که همه از I راضی اند و شاید هم او را خیلی دوست داشته باشند، اما هیچ کاری از زیر دست او به موقع و درست خارج نمیشود. در کارهایش مقایسه های اقتصادی و فنی نقش کم رنگی دارند، برای راضی نگه داشتن افراد، چه همکاران و چه مخاطبان سازمانی، ممکن است هر کاری بکند، حتی کارهایی که ممکن است سازمان را درگیر مسئولیتها و دردسرهای ناخواسته کند. بنابراین مستحق هر تنبیهی هست.
از دید D، وقتی خواسته و هدف گفته شد، کار تمام است، این کار باید انجام شود، ولو اینکه چند نفر هم ناراضی شوند یا ضربه ببینند.
با هر کدام از اینها که صحبت شود، آن قدر حق به جانب صحبت میکنند، که بعید است بتوانید آنها را قانع کنید که دنیا را از دید طرف مقابلشان ببینند و هر دو هم به شما خواهند گفت که اتفاقاً دارند از دید مخاطبشان به موضوع نگاه میکنند. البته برای بعضی موارد، میگویند که خدا نکند من مثل او باشم!
تا اینجا فرض بر این است که هر دو طرف کاملاً صادق و بی غرض هیتند، فقط بر اساس نیازها، باورها و شاخصه های رفتاری شان است که متفاوت نگاه میکنند.
اگر خدای ناکرده، اندکی عدم صداقت به داستان تزریق شود، داستان پیچیده تر و جدی تر میشود. I چون زودرنج تر و حساس تر است، به همین ترتیب بهتر بلد است که چطور بقیه را آزار هم بدهد. پس ممکن است بر زوایای حساس وجود D ضربه های سختی وارد کند. اما ابزار مقابله D، فقط بی محلی است. یکسره I را نادیده میگیرد، مگر وقتی که به شدت او را عصبانی کرده و کارهای I منجر به سر افکندگی یا شکست او شده باشد. در اینجاست که D بی ملاحظه و با تندی به I حمله میکند و اینجاست که فاصله روز به روز زیادتر میشود و امیدها برای درک متقابل رو به از بین رفتن میگذارد.
اما چاره چیست؟
این دو تیپ رفتاری به یک سری جلسات حرف زدن نیاز دارند. آنها باید شاهد بیاورند که چرا و کجا آزرده شده اند؟ شرایط چطور میتوانست باشد که این اتفاق رخ ندهد. آنها بیش از آنکه حرف بزنند، باید گوش کنند که برای هر دو سخت است. باید گوشها را باز کنند، پنبه ها را از گوش بیرون کنند، به نیازها هم توجه کنند، آن هم توجهی جدی و صادقانه. به نظرم در کمال تعجب خواهند دید که بر خلاف آنچه که تصور میکردند، اصلاً دنیا را از چشم طرف مقابل ندیده اند، بلکه اینجا هم دنیا را چنان دیده اند که “فکر میکرده اند” طرف مقابل میبیند.
گاهی که تنش خیلی بالا باشد، چون این مذاکره بعید است بتوند رخ دهد، حتی اگر هم رخ دهد، بسیار ممکن است منجر به دعوا و تنش شود، بهتر است این تعامل به صورت کتبی و پالایش شده و تحت نظارت انجام شود.
میتوان فرمهایی ساخت که در آن بگوئیم : “آنچه تو را از من آزرده کرده” به صورت مصداقی و روشن. و نیز “آنچه من را از تو آزرده کرده”. این یادداشت ها را میتوان مبادله کرد، بعد روی هر کدام اظهار نظر طرف مقابل را گرفت و پیش رفت. وقتی طرفین کمی تخلیه شدند، میتوان ترتیب جلسه های کوتاه (در حد 5 دقیقه) را داد که حالا صحبت شود، با رعایت نوبت و طبق یک سری قانون ساده. تا تعامل از سطح عدم شناسائی و رقابت عبور کند. بعد آهسته آهسته به سوی اعتماد سازی رفت. اما باید خوب پایش کرد که مبادا یکی کاری بکند که هر چه رشته شده پنبه شود.
مانند ترک هر عادتی، این ترک عادت هم نیازمند عزم خود طرفین است. اگر قصد سازندگی نباشد، نمیتوان نتیجه گرفت، کار سخت تر و سخت تر میشود و باید از ابتدا گفت که هر کس کمک نکند بازنده این بازی خواهد بود.
این کارها و رفع این عارضه ها به ظاهر بسیار ساده اند، اما ما از به کارگیری ساده ترین کارها هم کوتاهی میکنیم، شاید به آنها باور نمیکنیم؟ خوب است زودتر باورمان را به این کارهای ساده، تغییر دهیم. ممکن است بعداً به جراحیهای سخت تری نیاز شود، که دردناک تر هم هستند.
این موضوع در مورد تقابل سایر تیپهای رفتاری هم صادق است که حتما خودتان میتوانید آن را تحلیل کنید.
باید سعی کنیم، حتما مطمئن شویم که موضوع را از چشم طرف مقابل نگاه میکنیم. سخت است، اما شدنی است، حتماً.
یادتان باشد که هوش هیجانی بالا، حتماً در این فرایند کمک میکند. راستی هوش هیجانی همکاران شما در چه سطحی است؟
سربلند باشید
سلام استاد. عذر میخوام جای مناسب برای نظر دادن پیدا نکردم و جای مناسب هم عموماً دیدگاه هاش مسدود بود.
استاد امکان داره چندتا کتاب مناسب برای آشنایی با MBTI و مسائل مرتبط اون معرفی کنید؟
سلام
البته بنده به هیچ وجه نه سمت و درک استادی ندارم. به نظرم در همین اینترنت یک جستجوی مختصر بفرمائید، منابع بسیار خوبی پیدا خواهید کرد.
“شغل مناسب شما” یکی از کتابهایی است که در این حوزه با رویکرد استخدام و شغل یابی نگاشته شده است.
منبع خوب، بستگی به کاربرد مد نظر شما هم دارد.
سربلند باشید