برداشت غلط – رفتار غلط تر
قبلاً هم نوشته ام که گاهی ما از یک موضوع یک برداشتی داریم که بر اساس آن برداشت برای آنکه خود را دیگرگون نشان دهیم، رفتاری غلط پیشه میکنیم. این هم خودمان را و هم آن مفهوم را خراب میکند. این موضوع خیلی فراگیر است و اخیراً با چندین نمونه از آن مواجه شده ام.
مثلاً شنیده ایم که کارآفرینان در چارچوبها گرفتار نمیشوند، دیگر گون رفتار و فکر و عمل میکنند، ما هم از دیگرگون، تعبیری داریم، برای آنکه این ادعایمان پذیرفته باشد که ما هم کارآفرین هستیم، شروع میکنم آنگونه که فکر میکنیم دیگرگون است رفتار میکنیم. پیچیده شد. بگذارید مثالی بزنم.
من ممکن است باورم و درکم این باشد که “دیگرگون” بودن یعنی بی نظمی. پس شروع میکنم به اینکه دیر سر قرار حاضر میشوم، بدقولی میکنم، دائم ادای آدمهای گرفتار را در میاورم که بگویم من مثل مردم عادی نیستم. غافل از اینکه لازمه کارآفرینی نظم است. ولی نظمی دیگرگون. کارآفرین اگر منظم نباشد، اگر مدیریت زمان نداشته باشد، مگر میتواند ایده هایش را پیگیری کند؟ من به این ترتریب تصویر دیگرگون بودن را در اذهان خراب میکنم.
یا مثال دیگر، من شنیده ام که یک مدرس و یک ارائه کننده باید در لابلای ارائه اش، تفریح و شوخی هم داشته باشد، در این راستا و بر اساس درک خودم، جلسه ارائه را به یک نمایش تفریحی تبدیل میکنم که نقش آموزش را در ذهن همه خراب میکند.
این رفتارهای غلط خیلی مضر است و متاسفانه خیلی فراگیر است.
هر یک از ما ممکن است مدلی یا الگوئی برای عده ای باشیم، این رفتارهای غلط آن عده را دچار کج روی ممکن است بکند و اصلاح این دیدگاه، کار ساده ای نیست.
فقط خواستم این را با شما در میان بگذارم که هر یک از ما رسالتی داریم، قبلاً به این موضوع تحت عنوان ژستهای رفتاری اشاره کرده ام، و مضرات آن را گفته ام، اما علت تکرار و تائید، فراوانی تکرار است….
سربلند باشید
جالب بود. من هم با چنین اشخاصی روبرو شده ام.
@علی آقا
سلام
جالب تر این است که بدانید تقریبا همه ما با این آدمها مواجه شده یا هستیم و گاهی خودمان هم بدون آنکه بدانیم، چنین میکنیم.
سربلند باشید
بله شاید ما هم بی آنکه خود بدانیم تحت تاثیر محیط و اطرافیان آنگونه باشیم. چگونه می توان این حالت را شناسایی و رفع کرد؟
سلام،
یک مثال در این خصوص : لومپنیسم به جای مردمی بودن. در جلساتی دیده ام اشخاصی با سمتهای مدیریت ارشد برای آنکه ساده رفتار کنند و به قول خودشان ادای مدیر در نیاورند میان سخنان افراد، با صدای زیاد مشغول بازکردن لفاف بیسکوییتشان می شوند و با دهان پر اظهار نظر می کنند. این ادا در آوردن نیست. فرهنگ اصلی خودشان را نشان می دهند.
@علی آقا
سلام
باید نشانه های این رفتارهای غلط را در خودمان ججستجو کنیم و از همه مهمتر از دیگران بخواهیم که به ما بازخورد بدهند.و بازخورد دیگران را بشنویم. باید گفتگو کنیم.
سربلند باشید
@مهر
درست است. ممنون از اشاره به جایتان
اگر بتوانیم با این افراد وارد گفتگوی غیر آزارنده بشویم، شاید بتوانیم کمکشان کنیم.
سربلند باشید
به نظر من این مشکل فقط موضوع کارآفرینی نیست. ما آدما مخصوصا ایرانیا عادت داریم که کمتر گوش کنیم و فوری با توجه به برداشتی که کردیم جواب بدیم یا عملی انجام بدیم. من خودم هم البته مستثنی نیستم از این موضوع.
من کسایی رو میشناسم که سالهاست کلاسهای عرفانی و روانشناسی شرکت می کنند ولی حتی یک بار هم واقعا به مفهوم واقعی حرفهایی که زده میشه فکر نکردند و با برداشت ناقصی که خودشون دارند اقدام به عمل می کنند. تنها کاری که به ذهنم رسید و خودم هم اجرا می کنم اینه که هر زمانی حرفی میشنوم و ۱۰۰% قضاوتی به ذهنم میرسه، سریع از خودم می پرسم غیر از قضاوتی که من کردم چه برداشت دیگه ای میشه کرد و اگه به نتیجه نرسیدم در مورد اون موضوع تحقیق می کنم تا با فهم و علم کامل عمل کنم…. مطلبی که شما فرمودید هم همینه. اگه منه نوعی میشنوم کارآفرینی باید تحقیق کنم و فکر کنم تا بدونم منظور واقعی چی می تونه باشه. اصلا هدف کارآفرینی چیه. کسی کهحتی فقط به همین هدف فکر کنه میفهمه که کارآفرینی یعنی نظم… امیدوارم یه روزی برسه که قضاوت های خشک و خالی و تک بعدی ما آدما تموم بشه.
@ناشناس
ممنون از نظرتون و وقتی که صرف نوشتن این یادداشت کردید.
اینکه به قضاوت خودمان خیلی بها ندهیم، قضاوت دیگران را هم سعی کنیم بفهمیم، خیلی مهم است.
سربلند باشید
سلام
من رئیسی دارم که در عین حال هم باهم بسیار دوست هستیم. متاسفانه ایشون علیرغم اینکه اصلا خارج درس نخونده، ویا حتی پدر یا مادر خارجی نداره! سعی می کنه که حتی در محاورات روزمره از لغات انگلیسی استفاده کنه. من منکر این نیستم که در کار، خیلی وقتها لازمه که شما لغت انگلیسی رو بکار ببرین یعنی اون لغات جا افتاده تر هستند و در اینگونه موارد بکارگیری لغت معادل فارسی اون کلمه به نظر غریب و غیر معمول میاد.ولی وقتی در مکالمات معمولی هم کسی لغات ساده رو از یاد می بره و در عوض لغت انگلیسی سختی رو ادا می کنه، به نظر اغراق آمیز و خودپسندانه میاد.
حتی برخی از همکاران هم به واسطه من تمایل دارند که در مورد این موضوع با ایشون صحبت بشه و حتی سربسته هم این مسئله رو در مورد افراد دیگه مطرح کرده اند ، ولی نه تنها تغییری احساس نشده، بلکه این احساس در من و بقیه هم وجود داره که سهواً یا عمداً بدتر هم شده.
شاید شما بگین که به کارمندان چه ربطی داره که رئیسشون چه جوری صحبت میکنه ولی من در عین حال که معتقدم که اگر مسئله ای در محیط کار حساسیت ایجاد می کنه، باید در موردش صحبت بشه، ایشون دوست منه و بنابراین نه تنها در محیط کار، بلکه در خارج از اون محیط هم برام حساسیت ایجاد می کنه.
خواهش می کنم روشی رو پیشنهاد بدین که در عین داشتن کارایی صددرصد، ایشون رو نرنجاند ولی واقعا متوجه بشن که این رویه باعث ایجاد برداشت غلط از رفتارشان میشه .
از راهنمایی شما سپاسگزارم.
نکته ی بسیار مفیدی بود. ممنون.
سلام،
شاید بتوان با گفتن معادل فارسی کلمات به آرامی ،میان صحبت فردی که از کلمات انگلیسی استفاده می کند بتدریج کلمات فارسی را جایگزین نمود که البته در مورد لغات فنی جایگزینی کامل میسر نیست.
هرگاه کسی بگوید تایم کافی نداریم آرام می گویم زمان. شاید کم کم تاثیر بگذارد و متاسفانه حتی در صدا و سیما این مسائل رعایت نمی شود.
@سعید
سلام
ببخشید که با تاخیر پاسخ میدهم، اما خیلی در فکر نوشته و مشکل شما بودم. به خصوص آن قسمت که نوشتید هم کارائی صد در صد داشته باشد هم ایشان را نرنجاند. و خیلی جالب و دلچسب است که شما این قدر برای این فرد ارزش قائل هستید که هم میخواهید رفتارش را اصلاح کند هم ناراحت نشود. خوش به حال ایشان که چنین دوستی دارند.
عادتی که فرمودید عادت زشتی است که حتما سبب برداشت غلط میشود. نمیدانم شما چگونه و چه تذکرهایی داده اید، نمیدانم اصولاً چند تذکر داده اید؟ اما حدسم این است که این فرد تذکر شما را شنیده اما آنچه شما میبینید نه از سر عدم توجه است، بلکه ناشی از این است که تغییر رفتار خیلی سخت است و ظرفیت آدمها برای تغییر رفتار محدود است.
در مدلها و آموزشهایی که روی تغییر رفتار کار میکنند، همیهش توصیه موکد میشود که بیش از ۲ یا ۳ حوزه را همزمان مورد توجه قرار ندهید. یک نفر نمیتواند روی تغییر رفتار در بیش از این تعداد، تمرکز کند. تغییر رفتار انرژی وحشتناکی میبرد و ظرفیت روحی و روانی ما محدود است. میتوانید این را روی خودتان هم امتحان کنید، مثلاً ببینید ظرف ۲ سال گذشته خودتان چند رفتار را توانسته اید تغییر دهید یا مدیریت کنید؟
آیا این تنها حوزه ای که این فرد درگیر تغییر رفتارش در آن است؟ چقدر از این موضوع اطمینان دارید؟ نکند او مشغول تغییر رفتارش در چند حوزه دیگر (که ممکن است شما از آن مطلع نیستید) هم هست و توانش هنوز به این حوزه نرسیده است؟
مهمترین عامل در توفیق در این بخش، پاداش است. آیا به او پاداشی برای حتی یک موفقیت کوچک داده میشود. تشویق و پاداش، رفتارهایی را که تازه شروع به تغییرشان کرده باشیم را مستحکم میکنند.
نکته ظریفی را اشاره کردید، اینکه حس میکنید سهوا یا عمدا وضع بدتر شده است. شاید این یک عمس العمل غیر ارادی به حجم اصلاحات یا تذکرهایی باشد که فرد از شما و دیگران دریافت میکند. آیا در کنار این انتقادهای دلسوزانه، او را در هیچ حوزه دیگری تشویق کرده اید؟
یکی دیگر از مبانی تغییر رفتار این است که باید روی یک نقطه قوت فرد تکیه کرد و او را به تغییر در حوزه دیگر تشویق نمود. اگر در تمام حوزه ها به او انتقاد شود، و در هیچ حوزه ای به او آفرین و مرحبا گفته نشود، او دچار افت عرت نفس میشود و فکر میکند که تلاش هیچ سودی ندارد، چون او در تمام جنبه ها مشکل دارد.
ببخشید، من بضاعتم در حد همین چند جمله بود. امیدوارم این دوست، زودتر متوجه پیامهای شما بشود و این عادت ناپسند را کنار بگذارد.
ممنون که موضوع را در میان گذاشتید.
سربلند باشید
@مهر
سلام
این روش خوب است، به شرط آنکه حجم تذکر ما اعصاب طرف مقابل را خرد نکند و تمرکزش را به هم نریزد.
ممنون و سربلند باشید
سلام
خیلی ممنون از وقت و حوصله ای که در دادن جواب صرف می کنید.
شاید حق با شما باشد. روش شما رو حتما امتحان میکنم.
اما در مورد اون جمله ای که فرمودید ظرفیت آدمها برای تغییر رفتار محدود و متفاوت است، در عین حال که با شما کاملا موافقم ولی از کسی که اعتقاد به تغییر رفتار فردی و تغییر رفتاری سازمانی دارد، انتظار می رود که حداقل خودش در این موارد پیشگام باشد و در عمل هم این رو ثابت کند و از حد حرف و شعار فراتر برود.
بهرحال ممنونم
@سعید
سلام
پاسخ دادن به نوشته های شما و دوستان، اقل کاری است که در پاسخ به این لطف شما میتوانم انجام دهم. ممنون که روش پیشنهادی بنده را هم امتحان میفرمائید. امیدوارم نتیجه بخش باشد.
اما در مورد ظرفیت تغییر، این عرض بنده نیست، این یک اصل است. انسان برای تغییر ظرفیت مشخص و محدودی دارد، حتی اگر بخواهد. در تمام روشهای تغییر، به این نکته توجه میشود، نقاط ضعف شناسائی میشوند، اما روی مهمترین آنها تاکید میشود و سعی ابتدا در تغییر آنها میشود. تجربه نشان داده که اگر زیاد به فرد فشار وارد شود، به کلی با شکست مواجه میشویم. از سوی دیگر، تجربه نشان داده که اگر برخی حوزه ها را کار کنیم، با بهبود یکی دو حوزه، بقیه حوزه ها هم به طور خودکار بهتر میشوند.
این ربطی به این که فرد بخواهد یا نخواهد، ادعا داشته باشد یا نداشته باشد، ندارد. این یک واقعیت است که ریشه در ظرفیت روانی انسانها دارد.
اگر جستجو کنیم در اطرافمان نمونه های این را هم میبینیم. وقتی که مثلاً از شما خواسته شود که چند حوزه را با هم تغییر دهید، میبینید که فرد مثلاً به گریه می افتد، یا دچار ناامیدی و حس بطالت و بی انگیزگی میشود. در این موارد اشاره به چند نقطه قوت در فرد کمک میکند که او انگیزه اش را بازیابد.
سربلند باشید