برنامه ریزی
این نوشته یک درد دل کمی شخصی است. امیدوارم حوصله کنید و بخوانید. هفته اخیر هفته شلوغی بود، تصویر برنامه ام در هفته گشذته را در بالا میبیند، که البته موضوعها را مات کرده ام. یازده جلسه در یازده محل مختلف داشتم که فقط یکی از آنها در داخل شرکت بود. محل جلسات شامل سعادت آباد، خیابان فلسطین، یکی شمالی و یکی جنوبی، و یکی هم خیابان ولیعصر بود. یک کارگاه، یک وبینار آنلاین، سه جلسه مصاحبه استخدامی، دو تا در شرکت و یکی خارج آن، و دو قرار شخصی داشتم.
رسیدن به همه آنها سخت بود. به خصوص با دشواری جابجائی در سطح شهری مثل تهران این مشکل دو چندان میشد. برنامه را چیده بودم، چند جلسه را هم به هفته دیگر موکول کرده بودم تا سر زمان به همه کارها برسم.
زمانی که شما این نوشته را میخوانید مدتی از این هفته گذشته است، اما تجربه ام از این هفته شلوغ که کمی هم ناراحت کننده بود، هنوز مانده است.
جلسه 740 صبح روز دوشنبه، با اعلام ساعت 7 صبح از سوی هماهنگ کننده، به علت بیماری، لغو شد، نتیجه اش یک ساعت در به دری و اتلاف وقت شد.
برای آخرین جلسه عصر دوشنبه، چون جای پارک نبود، پیاده تا محل سازمان رفتم، 10 دقیقه زود رسیدم، 50 دقیقه منتظر ماندم و بعد به من خبر دادند که ایشان در ترافیک هستند و به جلسه نخواهند رسید.
جلسه 8 صبح سه شنبه به علت خواب ماندن یکی از مخاطبان تشکیل نشد. ساعت 930 ایمیل دریافت کردم که عذرخواهی کرده بودند.
شخصی که قرار بود 10 صبح سه شنبه ملاقات کنم (برای استخدام) نه آمد نه خبر داد. وقتی ایمیل زدم بلافاصله عذرخواهی کرد که بیمار بوده است و بعداً بهانه آورد که به اینترنت هم دسترسی نداشته است. اما نگفت که پس چطور بلافاصله ایمیل را پاسخ داده و یا چرا تلفنی اطلاع نداده است؟؟ من به خاطر ملاقات ایشان، یک قرار شخصی دیگر را لغو کرده بودم.
مصاحبه های یک روز دیگر، از بعد از ظهر چهارشنبه برای حدود 7 نفر، به صبح و برای یک نفر تبدیل شد. خدا را شکر که جای خالی گذاشته بودم :-)
اینها را گفتم تا بدانیم که ما چطور ممکن است بر اثربخشی و بهره وری دیگران اثر بگذاریم. اتفاق برای همه رخ میدهد، اما میتوان آنها را مدیریت کرد و ضرر آن را به حداق رساند. این خلف وعده ها، برند من است، نباید اجازه دهم که من اسیر اتفاقها باشم. آیا این به معنی آن است که من بک ربات باشم؟ خیر، به معنی آن است که کمی به قرارهایم و تعهداتم بیشتر فکر کنم.
من از هیچیک از این دوستان گله ندارم، من برای تمام وقتهای خالی شده، کار پیش بینی کرده بودم. مثلاً وقتی قرار صبح دوشنبه لغو شد، لپ تاپم را داشتم و برنامه های کارگاه بعدی را مرور کردم و یک گزارش را که دریافت کرده بودم، خواندم. کمی هم با نقشه ذهنی ام کار کردم. میدانید، چون من بخش عمده عمر را گذرانده ام، و هنوز خیلی مانده تا به جائی که دلم میخواهد، برسم، شاید به این دلیل است که قدر وقتم را میدانم و برای هر زمان کوچک سعی میکنم حاصلی تعریف کنم.
کاش این کارها را وقتی جوان تر بودم میکردم. اگر شما جوان هستید، از امروز به فکر استفاده بهینه از زمانتان باشید. ضرر نمیکنید.
راستی شما چقدر مشکل زمان و برنامه ریزی دارید؟
سربلند باشید
سلام
درکت میکنم، درست قبل از خواندن این متن به یکی از مدیر پروژههام زنگ زدم تا نامۀ خاتمۀ پروژه رو بهم بده، و اون با کمال خونسردی گفت نامۀ شروع پروژۀ من پس از گذشت یک سال و نیم نیامده و باید به دنبال آون برم سازمان مرکزی! دو هفته انتظار با یک جمله که نه چند ماه پیش بلکه حتی هفتۀ پیش میتونست به من گفته بشه دود شد رفت هوا! به این میگن مدیریت جهادی!
بماند که ما نسبت به همدیگر مسئول و پیگیر نیستیم، همین که وظایف خود را بر گردن دیگری میاندازیم و ادعا میکنیم مشکل از ترافیک و حجم کاری بالاست، داستان دیگری است که تنها عدم مسئولیت پذیری ما را نشان میدهد، در واقع این مشکل خود من هم هست، که بیشتر برنامه میریزم تا عمل کنم! فکر کنم عمده مشکلات ما در حوزه برنامه ریزی به همین مسئله مسئولیت پذیری بر میگرده.
موفق باشی
@پرویز
سلام
ممنون از مشارکت و همدردی شما.
دو نکته در نوشته شما نظرم را جلب کرد. یکی استفاده نامناسب ما از نامهاست. مثلاً اگر مدیریت نمیکنیم، خوب است برچسب به شیوه مدیریتی نزنیم. مثلاً اگر هر کاری در جایی ایرادی پیدا کرد، ناش را میتوانیم سوء مدیریت بگذاریم به جای مدیریت جهادی. فقط یک پیشنهاد البته جسارتاً.
دوم اعتراف شجاعانه جنابعالی که فرمودید بیشتر برنامه ریزی میکنید تا عمل. شاید من هم باید کمی بیشتر عمل میکردم، نمیدانم.:-)
دست آخر هم اشاره به مسئولیت پذیری فرمودید، با استفاده از واژگان هی گروپ، به نظرم مشکل ما در پاسخگوئی است بیشتر تا مسئولیت پذیری. مسئولیت را ظاهراً میپذیریم، اما پاسخگو نیستیم که چرا نشد و این است که آزارنده است.
البته مفهوم یکی است.
سربلند باشید و از همدردیتان متشکرم.
سلام – خوشبختانه با اغلب دوستانی که به انحاء مختلف در خدمتشان هستیم ، به نوعی به درک متقابل رسیده ایم که برای حفظ اعتبار ، و داشتن یک رابطه پایدار ، “باید ” به قواعد ( خصوصا زمان بندی طرح ها ، پروژه ها ، و یا اموری که عهده دار آنها هستیم ) ، پایبند باشیم .
@آرمین خوشوقتی
سلام
نکته همین است که بتوان به درک مشترک رسید. ممکن است از نظر بنده، لغو یک جلسه عادی باشد، حتی نیازی به عذرخواهی حس نکنم. اما از نظر شما خیر. یا ممکن است من اصولاً ۱۰-۱۵ دقیقه تاخیر را عادی بدانم، شما خیر.
بسیار برایم رخ داده که طبق معمول حدود ۱۵ دقیقه زود بر سر قرار حاضر شده ام و مخاطبم با کمال تعجب به من نگاه کرده که مگر چه خبر است؟ به قول خودشان “اینجا ایران است”! این همان عدم درک مشترک است که غرضم بیان آن بود و شما لطف کردید و کامل کردید.
راستش من پر روئی میکنم و در نخستین گامهای ارتباط با هر سازمان یا فردی شیوه های ارتباطی ام را توضیح میدهم، مثلاً حتما میگویم که من نسبت به بدقولی یا بی تفاوتی نسبت به قرارها خیلی حساس هستم. و تلاش میکنم که خودم هم متعهد باشم.
در خاتمه، این را هم باید گفت که اتفاق همیشه رخ میدهد، نباید بر اساس یک اتفاق قضاوت کلی بکنیم، برخورد طرف مقابل درمورد اتفاق است که مهم است و نشان دهنده نگرش اوست.
سربلند باشید
سلام
من جوانی ۲۲ ساله هستم هم دانشجو هستم و هم صاحب کسب و کار و همیشه واسه کوچکترین کارهاییم از تقویم گوگل استفاده میکنم و سر موقع تمامی اونها رو انجام میدم. بعد از انجام دادن هر کدومش انرزی میگیرم و کار بعدی رو با توان بیشتری انجام میدم.
@safa
سلام
ممنون که تجربه تان را نوشتید. صادقانه به شما حسادت میکنم که در ۲۲ سالگی تا این حد قدر عمرتان را میدانید. مطمئن باشید که در راه پیش رو، خیلی زود، نتیجه و ثمرات این خوداگاهی را خواهید دید.
اینکه از سروقت انجام شدن کارها انرژی میگیرید خیلی به من انرژی داد. پیشنهاد میکنم به موازات در فکر توسعه فردی باشید و یک برنامه مدون برای این منظور داشته باشید که البته لابد دارید.
برایتان آرزوی سلامت، شادی و موفقیت روزافزون دارم.
امیدوارم که بیشتر از شما و تجربه هایتان بخوانیم.
سربلند باشید
سلام
من ۲۶ سال سن دارم و دانشجوی ترم آخر ارشد عمران هستم. راستش من هم برنامه ریزی شخصی دارم . البته نه به این شکل . اول هفته لیست کارهای هفته ام را روی وایت برد می نویسم. بعد اولویت بندی اش می کنم . بعد شروع می کنم به انجام آنها. البته برای هیچکدامشان زمان مشخصی نمی گذارم ( مثلا شنبه از ۷ تا ۱۲ ) چون این طوری نمی توانم انجامش دهم . هر چقدر هم که با خودم کلنجار روم بازهم وقتی برای یک کار تایم می گذارم موقع انجامش احساس تحت فشار بودن می کنم و نمی توانم آن کار را انجام دهم ! التبه خوب یک سری کارها مثل قرار ملاقات های حضوری هم هست که نمی شود برایش تایم نگذاشت. آنها حسابشان فرق می کند و در گوشه وایت برد با رنگ قرمز نوشته می شوند.
می ماند یک نکته که آزارم می دهد. رشته ی تحصیلی من عمران است طراحی سازه های فولادی . این رشته را دوست دارم . از طرفی علاقه شخصیم برنامه نویسی است و آن را هم دوست دارم. فعلا خرج روزمره ام را از برنامه نویسی سازمانی تامین می کنم ولی وقتی می نشینم پای کار عذاب وژدان دارم که ای کاش راهی وجود داشت تا این برنامه نویسی را به جهتی ببرم که در راستای رشته ی تحصیلم باشد. این درد همیشه عذابم می دهد. چند قدمی برداشته ام که راه را به آن سمت کج کنم ولی خب نه بازار مناسبی برایش وجود دارد نه آن قدر پشتوانه مالی دارم که سرمایه گذاری عظیم برای آینده بهتر در این راستا بکنم. ضمنا اگر کارهای قبلیم را هم تعطیل کنم معلوم نیست که بعدا همین درآمد فعلی هم بدست آید.
کاش راه حلی برای این مشکل می شد اندیشید. واقعا این فکر در تک تک لحظه ها روحم را عذاب می دهد. علی الخصوص که می دانم زمان می گذرد و قابل بازگشت نیست.
@مسعود
سلام
این که برنامه دارید، خیلی خوب است. اینکه وقتی برای کاری زمان مشخص میگذارید احساس فشار میکنید، خوب نیست. شما با این سطح آگاهی، خوب است که برای کارهای مختلف بودجه زمانی بگذارید و لابلای تمام کارهایتان، یک بودجه هم برای بررسی بازار و یافتن راههایی برای رفتن به آن سوئی که فکرش را دارید، بگذارید.
طراحی سازه های فولادی کار جذابی است، شما هم که توان برنامه نویسی دارید، بعید است که نتوان به نوعی این دو تخصص را در کنار هم قرار داد و درآمدی در دراز مدت از آن ایجاد کرد. به این فکر کرده اید؟
اگر بخشی از آن ۷ تا ۱۲ ها را کمی محدودتر و برنامه ریزی تر شده قرار دهید، میتوانید در این حوزه هم جستجو کنید.:-)
راستی در کنار برنامه های روزانه، برنامه بلند مدت و میان مدت هم مهم است. وگرنه ممکن است اسیر روزمرگی شوید.
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
ممنون از پاسخ شما. برنامه بلند مدت دارم . البته بازهم نه با تاریخ و ساعت :) البته می دانم که تصمیم دارم نهایتا در کجا باشم و همه ی حرکاتم هم در همین زمینه است . فعلا تمام تلاشم این است که همان کاری که شما هم به آن اشاره کردید را پیدا کنم. کاری که تلاقی هر دو علاقه ام باشد. منتها اضطراب از دست رفتن فرصت ها کمی جلوی فکر کردن درست را می گیرد.
برای برنامه ریزی زمان دار هم فکر کنم این یک ماه مانده به امتحانات مهلت خوبی باشد که تست کنم. فقط اگر فرصت کردید یک کتاب مفید و البته کوچک (فصل امتحانات است دیگر :) ) در این زمینه معرفی کنید از شما ممنون می شوم.
راستی یک چیز جدید هم در وبلاگ شما کشف کرده ام. این که امکان نظر دهی هست و البته شخصی با تجربه نظرات را می خواند و پاسخ می دهد واقعا حس خوبی است . تاثیری که می گذارد واقعا از خواندن ۱۰ مقاله اینترنتی یا چند کتاب بیشتر است. در رفتار روزمره من که خیلی تاثیر دارد. انشاالله تاثیر بلند مدتش را هم چند سال دیگر اگر در خدمتان بودم، عرض می کنم :)
ممنون و سپاسگزار بابت وقتی که می گذارید.