تعامل و نقش عملکرد مغز
در یکی از نوشته های اخیر نوشتم که موانع یک تعامل موفق را میتوان در 3 حوزه جستجو کرد یا تحت سه سرفصل دسته بندی نمود. یکی از آن سرفصلها روش کار مغز بود. طبیعی است که مغز به عنوان کنترل کننده و تنظیم کننده تمام عوامل حیاتی ما، در تعامل و ارتباطات ما هم نقش تعیین کننده داشته باشد. اگر بتوانیم به این نقش پی ببریم، خواهیم توانست در اثربخشی تعاملهایمان، نه تنها در دام این حواشی گرفتار نشویم، بلکه از آنها استفاده مناسب ببریم.
در این مطلب میخواهم کمی به این موضوع بپردازم که راستی مغز چطور بر تعامل و ارتباطات ما اثر میگذارد.
ما در تعامل، از مغز کمک میگیریم تا پیامهایی را که به ما میرسد، درک و تفسیر کنیم. دقیقاً به همین دلیل و همینجاست که مغز نقش مهمی را درتعاملات ما ایفا میکند. ما به کمک مغز، از واقعیات، دریافتی و درکی پیدا میکنیم. این درک و دریافت ممکن است با اشکالات زیر همراه باشد:
- کلیشه سازی: مغز برای ساده سازی اطلاعات، کلیشه سازی میکند، یعنی با کشف شباهت اطلاعات به هم، سعی میکند حجم ذخیره سازی را کمتر و پردازشها را ساده تر کند. این کلیشه سازیها، منجر به پیش داوریهایی میشود که میتواند بسیار خطرناک باشد.معمولاً بر اساس چند معیار کلیشه سازی کرده و قضاوت میکنیم:
- سن: جوانها چنین و چنانند.
- جنسیت: خانمها رانندگی بلد نیستند.
- نژاد: فلانجائی ها اینطور و آنطورند.
- مذهب: تمام پیروان فلان مذهب، فلان طورند.
- شغل: تمام وکلا ذبل هستند.
- ملیت: ژاپنی ها پرکارند.
- مکانها: تمام ساکنین شمال شهر،پولدارند.
- چیزها: تمام ساعتهای سوئیسی بی نقص اند.
کلیشه ها چهار خاصیت دارند:
- همیشه از واقعیت، ساده تر و خلاصه ترند.
- به جای آنکه مبتنی بر تجربه شخصی باشند، برداشتی از باورهای فرهنگی هستند.
- در ذاتشان، غلط و عدم دقت دیده میشود.
- تغییرشان بسیار سخت است، به خصوص اگر از کودکی فراگرفته شده باشند و دیدگاههای ما را شکل داده باشند.
- درک متفاوت از نقشها در ارتباط: هر فرد میتواند با دیگری، در سه نقش والد، بالغ و کودک مبادرت به ارتباط کند. حال اگر فردی بخواهد در قالب بالغ-بالغ ارتباط برقرار کند، اما طرف مقابل، آن را والد-کودک دریافت کند، در ارتباط و تعامل اختلال ایجاد میشود.
- درک مستقیم و درک (های) غیر مستقیم:
- درک مستقیم،واقعاً درکی است که وجود دارد: حسن، رضا را دوست ندارد.
- درک غیر مستقیم، درکی است که ما به جای دیگری، فکرمان را در آن دخیل میکنیم و این دخالت میتواند بسیار هم پیش رونده و عمیق باشد:
- نوع ساده: حسن فکر میکند که رضا دوستش ندارد.
- نوع پیچیده: حسن فکر میکند که رضا فکر میکند که حسن او را دوست دارد. مشابه همین تفکرات،در ذهن طرف مقابل هم وجود دارد و این سبب میشود تا بدون آنکه کسی بخواهد کسی را بیازارد، عملاً چنین میکند.
- تفاوت در جنسیت: شک نکنید که زنان و مردان به روشهای مختلفی با اطلاعاتی که به مغزشان میرسد، مواجه میشوند. میگویند این ناشی از پیشینه آنها در مواجهه با محیط است و … در این زمینه کتاب و منبع زیاد است، توصیه میکنم اگر شکی در این زمینه دارید، یکی را مطالعه کنید. اما منشاء این تفاوتها کجاست؟
- مراکز مربوط به صحبت کردن در مردان، کمتر از زنان است، مردان به طور متوسط 2 تا 4 هزار کلمه در روز حرف میزنند و زنان تا حدود سه برابر آن.
- مردان حرف طرف مقابل را قطع میکنند و در مقابل دوست ندارند که در مورد آنها چنین شود!
- و تفاوتهای دیگر…
منابع مفصل و غنی در مورد نقش مغز در تعامل و ارتباطات وجود دارد که اشاره به آنها از حوصله این نوشته خارج است.
سربلند باشید