حاجی و دائی
اگر کمی و فقط کمی اهل ورزش باشید، حتما در مورد وقایع رخ داده بین آقایان علی دائی و مایلی کهن شنیده و دیده و خوانده اید. شنیده اید از اینکه شکایت علی دائی سبب شد که مایلی کهن به زندان برود، شنیده اید که مایلی کهن اصرار کرده که به او دستبند بزنند، حتی شنیده اید که زودتر از موعد به دادسرا مراجعه کرده تا به زندان برود.
احتمالاً متن بیانیه علی دائی را هم شنیده اید که بر اثر مشورت با خانواده اش تصمیم گرفته که رضایت دهد، و لابد از تلاشهای مسئولین ورزشی هم برای آزادی مایلی کهن شنیده اید.
بنابراین احتمالاً تا الان به حد کافی در مورد این مطلب دیده و شنیده و خوانده اید. من نمیخواهم مکررات را تکرار کنم، میخواهم نوعی دیگر به این داستان نگاه کنم، از دید رفتار سازمانی، و میخواهم تمام این وقایع را به نتیجه نگرفتن تیم ملی پیوند زنم، میخواهم انگ احتمالی اینکه غرب زده هستم را به جان بخرم و بگویم که تفاوت کی روش و حتی افشین قطبی با این دو اسطوره وطنی که هر دو سوابق درخشانی دارند، درست همینجاست.مشکلی که ما داریم و در این تعارض طولانی بین این دو اسطوره خود را به عریان ترین وضع نشان داد، درست همین است. درست همینجاست. ما در زمان مربیگری این دو استاد، در تیم ملی کسی را نداشتیم که تیم را رهبری کند، همه این دوستان میخواستند بازیکنان را اداره کنند. آن هم بازیکنانی مثل علی کریمی که مدیریت و راهبری اش خود دنیائی مهارت می طلبد. این دو بزرگوار نتوانستند تعارض میان خود را حل کنند، هر یک سعی میکرد برنده باشد، طرف مقابل را له کند، یا هزینه تصمیمهای طرف مقابل را چندین برابر کند، تا مبادا امتیازی از دست بدهد. اما هیچیک فکر نکردند که میتوان این تعارض را مدیریت کرد، میتوان این تهدید را تبدیل به فرصت کرد. دائم این و آن را هم متهم به جانبداری از طرف مقابل کردند و …
اگر بخواهم به زبان دیسک صحبت کنم، باید بگویم که این رفتارهای گاهی یک D تنها و گاهی یک C پرشدت بود. اما هرچه بود، تمام رفتارهایشان نشانه ای از اندکی توان راهبری نداشت.
چطور ممکن است بازیکنان به این چنین افرادی تمکین کنند. اگر مطالعه کرده باشید، قبلاً نوشته ام که یکی از مزایای اینکه سازمان یک رهبر داشته باشد، این است که پیروان، بدون بحث و جدل پیشنهادات میپذیرند. کدام بازیکن با این شاخصه ها، کسانی مثل همین اعضای تیم ملی، مثل قوچان نژاد، یا بقیه، ممکن است بتوانند با چنین رفتارهای خصمانه و تندی، کنار بیایند و این دوستان را الگوی خود قرار دهند؟
اما مصاحبه اخیر کی روش را هم بخوانید، محکم گفت که من مستقل عمل میکنم، کمی تند گفت که من اگر 20 نفر دیگر را هم دعوت کنم، باز هم به ما ایراد میگیرند. اما همانجا گفت که پیراهن 12 را برای طرفداران گذاشته ام. گفت که ما طوری بازی میکنیم که در شان ایران باشد.
کی روش با خیلیها درگیر است، از سوی همه مورد انتقاد است، اما نشنیده ام که به کسی توهین کند و شکایت کند و …
من تصور میکنم که ما بیش از کلاسهای فنی، بیش از فراگیری تکنیکها و سبکهای جدید که واقعاً هم نیاز داریم، نیاز داریم که رفتار درست سازمانی را یاد بگیریم، مهارتهایی مثل تعامل را مثل مدیریت تقابل را، مثل کارتیمی، مثل تفکر انتقادی و … اینها یاد گرفتنی است.
چقدر رفتارهای دیگران هم در این محیط و شرایط دیدنی است. مدیران ورزشی میگویند که تلاش میکنند که آقای مایلی کهن آزاد شود، دلم مبخواست پیامد این مشکلات و وقایع تلخ این بود که یک دوره آموزش مهارتهای رفتاری برای مربیان و قهرمانان برگزار میشود. اما ظاهراً همه فکر میکنیم که اینها همین است که هست و کاری نمیشود کرد.
دوستان عزیز، اینها را میشود مدیریت کرد، میشود نوع دیگر بود، سخت است، اما میشود.
سربلند باشید
با سلام و تشکر
رفتار و تعامل سازمانی به معنی رابطه در سطوح مختلف و نقش های متفاوت نیاز به اموزش دارد . امیدوارم در این راه موفق باشید
@فرید
سلام
خیلی موافقم و سوالم این است که آیا نباید به فکر چنین آموزشهایی برای چنین افرادی که در سطح بالای تکنیکی هستند، بود؟
سربلند باشید
سلام – به اعتقاد من رفتارهای ما ، نشان از این دارد که در چه خانواده ای تربیت شده ایم ، در چه مکتبی آموخته ایم و در چه محله ای زیسته ایم .
ای جمله را یکبار دیگر برای دوستی میگفتم ، پوزخندی و زد و گفت بخش اول جمله را اصلاح کن به این که آیا اصلا در خانواده تربیت شده ایم ؟
هرچند نظر شما این است ( بر اساس نوشته های قبلی شما عرض میکنم ) که افراد در بزرگسالی هم میتوانند تربیت شوند ، ولی در این یک مورد ، سفت و سخت با شما اختلاف نظر دارم ( البته جسارتا اختلاف نظر شاگرد و استاد است) .
فردی که در کودکی ، در خانواده آداب اجتماعی را نیاموخته باشد ، وقتی در بزرگسالی ، در سازمان آداب اجتماعی را رعایت نمیکند ، ممکن است تحت فشار مقررات سازمان ، ظاهر سازی کند ، ولی بالاخره یکجایی ( وقتی قدری فشارها کم شدند ) من واقعی خودش را ، منشش را بروز میدهد .
ممکن است سازمان او را تحت فشار ، برای مقطعی مجبور به رعایت اصول اخلاقی خود کند ، ولی بالاخره یک روزی اینها بروز میکند ، مشکلی که ما خیلی با آن روبرو هستیم.
بنظرم همه اینها به خانواده برمیگردد ، اینکه در خانواده تربیتی صورت گرفته یا خیر
ارادتمند
@آرمین خوشوقتی
سلام و ممنون که وقت گذاشتید.
من با شما موافقم که تربیت در خانواده بسیار مهم است. این موافقت من نیست، جهانی با شما در این حوزه موافق هستند. عرض من این است که اگر من خانواده ای نداشتم که آنچه باید را به من بیاموزد، آیا من محکوم هستم که همیشه بد باشم؟ یا نهایتاً بزهکار خواهم شد؟ یا هیچگاه آداب رفتاری را به طور واقعی (نه زور سازمانی) نخواهم آموخت؟
اینجاست که من عرض میکنم میتوان این رفتارهای را آموخت و با تمرین و در محیط امن (امنی به مفهومی که قبلاً نوشته ام) من میتوانم تغییر کنم. سخت است، زمان بر است، اما شدنی است.
بنده خودم سالهاست که دریافته ام چه مشکلاتی دارم، مدتهاست شب و روز در رفع آنها میکوشم، باور کنید که سخت تلاش میکنم، اما به نظرم هنوز به ۲۰-۳۰ درصد پیشرفت هم نرسیده ام.
تنها چیزی که کمی فهمیده ام این است که حرف زدن، تعامل کردن، و مهمتر از آن گوش کردن خیلی مهم است. اجازه دادن به افراد که تغییر کنند و همیشه آنها را به چشم همان آدم دیروزی نبینیم، خیلی مهم است.
به گمانم روزی که دفتر عمرمان سر آمد، ممکن است دنیایی را آزرده باشیم، کاستی داشته باشیم، اما آن روز اقلاً کسی هست که میبیند و میداند که ما چقدر تلاش کرده ایم تا بهتر شویم. همان ما را بس :-)
اما در کلام آخر هم این را عرض کنم که تربیت در خانواده و تلاشهای بعدی، درست مثل خواب روز و شب است. میگویند یک ساعت خواب شب در ساعت مناسب، چند برابر یک ساعت خواب در روز اثربخش است. شاید سالها طول بکشد تا آثار یک تربیت بد خانواده یا یک آموزه غلط یا .. را در آینده اصلاح کرد و تازه باز هم اثر بخشی شاید هرگز به آن نرسد.
سربلند باشید
سلام
فکر کنم حق با شما است اخلاق حرفهای در کشور ما چندان قابل اتکا نبوده و اصولاً کمتر کسی را سراغ دارم که با چنین روحیهای بزرگ شده باشد و یا در سازمانی پرورش یافته باشد، دعوای این دو نفر نمونهای کامل از بیاخلاقی سازمانی در میان مدیران ماست که تأثیر فراوانی بر روی کارمندان جزئی مثل من دارد.
اما دعوای این دو نفر روی دیگری از بیاخلاقی را به ما نشان داد، که بیشتر من را یاد حرف دمینگ میاندازد که:
In God we trust, all others Bring Data.
در واقع این مهمترین نوع بی اخلاقی است که این روزها ما با آن طرف هستیم، حرفهای بی حساب و کتاب و غیر قابل استناد و نامربوط به موضوع که با مسامحه طرف مقابل و بعد از کلی رفت و آمد، از آنها عبور میشود و تنها تبدیل به خاطرهای شده و یا برای طرفی که مجرم شناخته شده اعتبار ایجاد میکند.
این نوع بی اخلاقی از نگاه من اگر نگوییم مضرترین، یکی از رفتارهای عمومی و نابهجایی است که در تمامی سازمانها و حتی ارکان جامعه ایرانی دیده میشود.
روز خوبی داشته باشید.
@پرویز
سلام
من بیش از آنکه روی دعوای این دو بزرگوار تاکید داشته باشم، روی نفس دعوا در چنین سطحی مشکل دارم. اصلاً این دو نفر و امثال آنها نباید دعوا را یک گزینه بدانند. راههای علمی و ساده ای هست که میتوان به آنها فکر کرد.
الفبای مدیریت تعارض و مقدمات هوش هیجانی میتواند انسانها را در هر سطحی و به خصوص در این سطح از این گزینه ها دور کند.
اینکه من دائم به فکر نقشه کشیدن باشم که چگونه “حالش را بگیرم” میتوانم فکر کنم که گزینه های دیگر چیست. میتوانم بخشی از اشتباهاتم را خودم اعتراف کنم و این چقدر زیباتر و اثرگذار تر است.
خیلی نگرانم که متهم شوم که غریب پرست هستم، اما وقتی بازی دیشب با کره جنوبی را از رادیو میشنیدم، وقتی بین بازیکن ایرانی و کره ای درگیری پیش آمد، مفسر گفت که ما ایرانی هستیم و مهمان نواز و رسم مهمان نوازی این است که با مهمان طور دیگری برخورد کنیم و این جمله اش دردآور بود که اضافه کرد “مثل کاری که الان کیروش کرد و بازیکن کره ای را برای تسکین و آرامش در آغوش گرفت!” یعنی کیروش نماد مهمان نوازی ما را بهتر از ما به جا آورد و نشان داد. این همان کی روشی است که در مقابل مربی زیاده گوی قبلی کره، دستهای مشت کرده اش را هم نشان داد.
مصاحبه مطبوعاتی کیروش را گوش کنید، به نظرم دنیایی از انگیزش و احترام و زیرکی دارد. به نظرم کیروش با این صفات زاده نشده است، اینها را که رسم حرفه ای گری است، آموخته است و ما هم بی شک میتوانیم یاد بگیریم.
حتما هر یک از ما، متاسفانه سازمانهایی را میشناسیم که گروهی از مدیران، یا یکی از آنها، با گروهی دیگر، یا یکی دیگر قهر هستند و دود این در چشم چه کسی میرود؟ هم خودشان، هم سازمان، هم کارکنانی که چشم به آنها دوخته اند.
سربلند باشید
اینکه من دائم به فکر نقشه کشیدن باشم که چگونه “حالش را بگیرم” میتوانم فکر کنم که گزینه های دیگر چیست. میتوانم بخشی از اشتباهاتم را خودم اعتراف کنم و این چقدر زیباتر و اثرگذار تر است
الفبای مدیریت تعارض و مقدمات هوش هیجانی میتواند انسانها را در هر سطحی و به خصوص در این سطح از این گزینه ها دور کند.
حتما هر یک از ما، متاسفانه سازمانهایی را میشناسیم که گروهی از مدیران، یا یکی از آنها، با گروهی دیگر، یا یکی دیگر قهر هستند و دود این در چشم چه کسی میرود؟ هم خودشان، هم سازمان، هم کارکنانی که چشم به آنها دوخته اند.
جملات بالا باید نصب العین مدیران سازمانها باشند
@آرمین خوشوقتی
باز هم سلام
من دائم تصمیم میگیرم چیزی نگویم، شما نمیکذارید :-))
یادم هست حدود یکسال پیش ارائه ای داشتم به گروهی از مدیران ارشد یک سازمان، جمعی حدود ۱۵۰ نفر با حضور مدیر عامل محترم.
یادم هست یک جمله گفتم که خودم خیلی دوستش دارم، جمله از من نیست، اما یادم نیست کجا خواندم، ولی یادم هست که یک تجربه بود از یک مدرس با سابقه. ایشان گفته بود که اولین چیزی که مدیران باید یاد بگیرند آن است که آنها حق ندارند بگویند که به کدام آموزش نیاز دارند و به کدام ندارند.
وقتی روشی علمی استفاده شد، وقتی شواهد نشان داد که سطحی از مهارت در سازمان نیست، باید به آن آموزشها تن داد.
چهره مدیران محترم شنونده وقتی به آنها گفتم که شما حق ندارید در مورد برنامه آموزشی خودتان تصمیم رد و قبول بگیرید، دیدنی بود.
سربلند باشید