خلبان یا پیاده نظام
در کودکی، همیشه برای من این سوال/ابهام مطرح بوده که علیرغم وجهه (یا ژست) خلبانهای جنگی، که خیلی شیک و تمیز سوار هواپیما میشوند، میروند و از دور بمباران میکنند و برمیگردند، البته گاهی هم بر نمیگردند، چرا و با چه انگیزه ای ممکن است کسی علاقمند باشد که در پیاده نظام یک ارتش خدمت کند؟ پیاده نظامی که از نزدیک درگیر میشود، شانس صدمه اش خیلی بالاست، گاهی یا باید بکشد یا کشته شود و …. چه جذابیتی دارد؟
نشانه اش این بود که وقتی در بین همکلاسی ها (در اوایل دهه 50 شمسی) از سوی مدرسه نظر سنجی شد که چه شغلی را دوست دارند، رده های اول تا سوم به مهندسی کامپیوتر، خلبانی و پزشکی تعلق یافت و پیاده نظام اصلاً ذکر نشد!
از امروز میگذرم که هواپیما ها هم بدون سرنسین شده اند، اما واقعاً دشواری کار پیاده نظام همیشه برایم تردید ایجاد کرده که چرا؟ از سوی دیگر، نمیفهمیدم که چرا ارتشها این قدر هزینه برای پیاده نظام میکنند؟ از تجهیزات و پشتیبانی تا درمان و رسیدگی؟
اکنون وقتی به سازمانها نگاه میکنم، همان خلبانها و همان پیاده نظام را می بینم. خلبانهایی که خیلی شیک و گهگاه، میآیند، وضع موجود سازمان را بمباران میکنند، ایده های ناب و تازه و جذاب میدهند و میروند. با چند گلوله که از خیلی دور شلیک میکنند، استحکامات موجود را نابود میکنند و میروند در پایگاهشان فرود میآیند. و پیاده نظامی باید بیاید و این خرابه های را فتح کند، سامان دهد و این سرزمینهای سوخته را باز به سرزمینهای قابل زیست، تبدیل کند. حالا فکر میکنم که کم کم دارم نقش پیاده نظام را میفهمم و میدانم که چرا اینها این قدر مهم هستند…
سازمانها به خون تازه، به ایده های جدید، به شجاعتی که آنها را از وضع موجود جدا کند، نیاز دارند، وگرنه در بهترین حالت در خوب بودن گیر میکنند و هرگز عالی نمیشوند. اما نیروئی هم لازم است که ویرانه های وضع موجود را دوباره بسازد، آنچه از وضع موجود خوب و لازم است را در مقابل حمله هوائی و از بالای خلبانهای سازمانی حفظ کند، به آنها “گرا” بدهد که کجا را “بزنند” و کجا را نزنند وگرنه این خلبانهای سازمانی هیچ واهمه ای ندارند که همه چیز را در وضع موجود سازمان، نابود کنند، حتی استحکامات خودی را!
کمی با خودتان فکر کنید. شما خلبان سازمان هستید یا پیاده نظام؟ شما اهل ایده پردازی و ریختن انبوه ایده های خوب در سازمان هستید، یا از آنها که این ایده ها را میگیرد و تبدیل به کار و پروژه و درآمد میکند؟ این هر دو، خیلی خوب و لازم هستند. اما نکته این است که سازمان به هر دو نیاز دارد. هم خلبان و هم پیاده نظام.
خلبانها که به نظرم در دسته High D ها هستند، از هیچ چیز ابا ندارند و به خوبی دنیاهای جدید را به سازمان نشان میدهند. اگر پیاده نظام که به نظرم نماد High C ها و High S ها هستند، در سازمان نباشند، از “عملیات” خلبانها، چیزی جز انبوهی از خرابه ها باقی نخواهد ماند. سازمانهای کمی مسن تر به خوبی این را دریافته اند که فقط خلبانهای تیزپرواز و شجاع نمیتوانند سازمانها را به نقطه مناسبی برسانند و چه بسا سازمان را از وضعیتی هم که هست دور میکنند و شاید سبب نابودی داشته های سازمانی شوند.
سازمانها توان خود را میشناسند، میدانند که از دیدگاه مدل بلوغ نوآوری و .. کجا هستند. میدانند که مثلاً نمیتوانند در ماه 4 ایده را به اجرا ببرند، لذا مجبور میشوند اجازه پرواز خلبانها را محدود کنند، مثلاً مناطق “پرواز ممنوع” ایجاد کنند و نگذارند خلبانها در آن محدوده پرواز کنند. در سازمانهای ما معمولاً پیاده نظام اثر بخش هم کم است. کسانی که بتوانند و بخواهند که از ایده های جدید استفاده کنند. برخی از پیاده نظامهای ما، ترجیح میدهند که دل به محدودهای تصرف شده خوش کنند و در همانها حاکمیت و تسلط خود را توسعه دهند. این همان کنج راحتی است، به نوعی.
سازمان برای آنکه به خلبانها اجازه دهد که پرواز کنند، باید پیاده نظام را هم تقویت کند که بخواهد بسازد و تصرفاتش را توسعه دهد، وگرنه یا خلبان ذوق پرواز را از دست خواهد داد، یا حملات خلبان متوجه جائی میشود که نیروهای خودی در آن مستقر هستند.
اینجاست که به زیبائی و ضرورت وجود تیپهای مختلف رفتاری، با نیازها و ارزشهای متفاوت و گاه متناقض در سازمان، آشکار میشود.
سخت است، تامین نیاز خلبانها، حفظ انگیزه پیاده نظام و تامین حقوق و مواجب و هزینه های سازمان، همه با هم و به طور همزمان. واقعاً سخت است. و این است نقش مدیران و رهبران سازمانها که جمع اضداد را با هم و در کنارهم در راستای منافع سازمان به کار میگیرند.
راستی شما خلبان هستید یا پیاده نظام؟ و در هر یک که هستید، چقدر شرایط را برای انگیزش طرف دیگر فراهم میکنید؟ مدیر سازمانتان این میان چه میکند و چطور به نیازهای شما توجه میکند؟ داستانی است این مدیریت سرمایه های انسانی ..
سربلند باشید
“سازمان برای آنکه به خلبانها اجازه دهد که پرواز کنند، باید پیاده نظام را هم تقویت کند که بخواهد بسازد و تصرفاتش را توسعه دهد، وگرنه یا خلبان ذوق پرواز را از دست خواهد داد، یا حملات خلبان متوجه جائی میشود که نیروهای خودی در آن مستقر هستند.”
با سلام و تبریک سال جدید…
واقعا به جا فرمودید. گاهی اوقات هم پیاده نظام از عدم پشتیبانی خلبانها و سازمان رنج می برد و دلزده می شود.
با تشکر از نوشته های خوبتون :)
سلام. عالی بود. عالی.
@پرستو
سلام
به نظرم نکته این است که یاد بگیریم و درک کنیم، باور کنیم که یک سازمان موفق به طیف وسیعی از انسانها نیاز دارد که هر کدام کاری را انجام خواهند داد و همه از پیاده نظام تا خلبان در هر دستاوردی نقش و سهم دارند. اینها مکمل هم هستند، نه گزینه هم.
شما که ورزشی هستید بهتر از من میدانید که تیم فوتبالی که ۱۱ دروازه بان داشته باشد، یا تیمی که ۱۱ نوک حمله داشته باشد، هیچکدام به جائی نخواهد رسید.
سربلند باشید
@سیفینیا
سلام
ممنون از لطف شما
سربلند باشید
سلام
ببخشید من یه سوال بی ربط با این موضوع داشتم ولی چون دیدگاه پستهای مربوط مسدود بود اینجا میپرسم. سوالم در مورد فاصله زمانی از اعلام تعدیل یک نیرو تا پایان زمان خدمتش هست. میخوام بدونم چقدر زمان مناسبه، توی پست “تعدیل نیروی انسانی” نوشته بودین ۳ ماه زمان نسبتاً طولانی هست.
ممنون و موفق باشید
سلام
در سازمانهای دولتی ممکن است خلبانان از خارج سازمان بیایند و حتی بدون آشنایی با زیرساخت های سازمان و حتی بدون اشراف به روشهای اجرایی، بمبارانهایی انجام دهند که پیاده نظام باید مدتها وقت صرف کند تا ثابت کند بمباران تخریبی را انجام داده است که در ویرانه های آن هیچ نمی توان ساخت و باید آنرا دور زد. در تمثیل خلبان و پیاده نظام آنچه درست نیست این است که در بمباران قرار نیست چیزی ساخته شود ولی در سازمان اینچنین نیست
@فاطمه
سلام
شرایط اعلام تعدیل تابع چند موضوع است.
۱. قرارداد: معمولاً در قراردادهای کاری طرفین متعهد هستند که در بازه زمانی معقولی به طرف مقابل اطلاع بدهند که قصد دارند به همکاری شان خاتمه دهند. این زمان معمولاً یک ماه است. این بازه تعهد قانونی سازمان به فرد است.
۲.اخلاقیات: با توجه به وضعیت بازار کار و دشواریهای یافتن کار یا نیروی جدید، رسم است که طرفین در زمانی قبل تر از اینکه به بازه زمانی قراردادی وارد شوند، یکدیگر را از قصدشان برای عدم ادامه همکاری مطلع میکنند. این بستگی به امکانات و روابط طرفین دارد.
۳. ملاحظات: خیلی خوب است که درک سودمندی همکاری دوطرفه باشد. یعنی سازمان و فرد یک درک مشترک از مطلوبیت تداوم همکاری با هم داشته باشند. فرد حس نکند که سازمان خیلی به او علاقمند یا نیازمند است در حالیکه چنین نیست، یا برعکس. این موضوع بسیار کمک میکند که طرفین به موقع تصمیمهای مناسب بگیرند.
همانطور که ملاحظه میکنید، نمیتوان زمان مشخصی را گفت ولی بهتر است به هم کمک کنیم که درک مشترک ایجاد شود که به این ترتیب هر یک از طرفین میتواند از مدتها قبل در فکر یک جایگزین مناسب باشد و کمتر آسیب ببیند. چاره این کار هم تعامل پیوسته و دادن و گرفتن بازخورد است.
سربلند باشید
@مهر
سلام
از تذکرتان متشکرم. مقصود من از بمباران به هدف زدن بود نه تخریب که شاید باید فکر میکردم و مثال بهتری پیدا میکردم.
خلبانان خارج از سازمان هم به نظرم میتوانند نقشهای خود را ایفا کنند، اما سازمانها اغلب در شرایطی به دنبال خلبانهای بیرونی میروند که از نیروهای خود (معمولاً به غلط) ناامید میشوند.
نیروهای خودی خیلی بهتر سازمان و ساختارهای آن را درک میکنند و میتوانند به اهداف بهتری با هزینه های کمتر دست یابند، باید آنها قابل اعتماد بودن خود را نشان دهند، و سازمان هم به آنها اعتماد کند، این یک سرمایه دائمی است.
سربلند باشید
سلام
گاهی خلبان ها رو به جای پیاده ها استخدام میکنن !!
در مورد خودم اتفاق افتاد
خوشحال از شغلی که بعد از مدتها پیدا کرده بودم
با تمام تلاشم برای تحقیق و خلق ایده های جدید به طرز فجاهت باری روز ٢٩ اسفند بهم گفتن بعد از یک ماه کار دیگه نیام سرکار !هنوز توشوکم !!! خیلی بده که اصلا فرصت دفاع بهم ندادن توراه مسافرت عملکردمو مردود اعلام کردن وگفتن متاسفیم!با وجود اینکه من درمورد توانایی هام کاملا باهاشون صادق بودم ..
راستی اگه کسی خلبان خواست من هستم! این یه درخواست کمکه!
بعد از خبر تلفنی کلا بهم گفتن نیا اون فرصت برای پیدا کردن یه شغل دیگه رو بهم ندادن.
@Sara
@Sara
سلام
البته آنها برخوردی حرفه ای نکرده اند، شاید، اما به نظرم روحیه شما هم روحیه یک “خلبان” نیست. خلبان از این عدم موفقیتهای کوچک سرخورده نمیشود، لحن نوشتار شما به من حس ناامیدی داد، خلبانها ناامید نمیشوند. آنها همیشه بر اساس خود باوری آماده ماموریتهای جدید هستند و به قول دوستی “وقتی راحتند، ناراحتند”.
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
ممنون که وقت گذاشتین و جواب دادین
ممنون
راست میگین
من اون موقع خیلی ناراحت بودم
شرایط خوبی نبود
مخصوصا که از نظر مالی روش حساب کرده بودم
ولی الان دوباره
شروع کردم !به تعمیر هواپیمای تک سرنشینم
امیدوارم به زودی پرواز کنم!
@Sara
سلام .
خیلی خوب است. برایتان پرواز خوبی آرزو میکنم.
سربلند باشید
من فکر کنم خلبانم. خیلی هم اهل بمباران نیستم حداکثر شناسایی.
اما فرمانده از نیروی زمینی است وقتی در مورد ۵۰۰ کیلومتر دورتر صحبت می کنی استرس می گیرد.
وقتی با پیاده نظام درباره چیزهایی که دیدم و نقشه کلی حرف می زنم می گن چقدر پرواز و سوسولبازی. بیا روی زمین برای ما کار درست نکن.
نمی تونم تفهیم کنم من برای تو شناسایی می کنم. اصلا درخواست حمله هوایی ندادم که تو کم کم باهاش کنار بیای بعد تو که تا حالا با تو از زمین سفت برنداشتی به جای اینکه اطلاعاتی که بهت دادم رو استفاده کنی کارت شده ایراد گرفتن از پرواز کردن!
@محمد
سلام
چه تمثیل قشنگی. یادتان باشد که گاهی هم اطلاعات زیاد دادن از سرزمینهای خیلی دور دست ممکن است از سوی دیگران قابل هضم نباشد و بدتر آنها را اذیت کند.
اطلاعات و چشم انداز باید متناسب با توان جذب افراد باشد.
سربلند باشید و از پروازتان لذت ببرید