درسهایی از فوتبال برای کسب و کار
عنوان این مطلب از سلسله مطالب آقای علی نعمتی شهاب در وبلاگ بسیار خواندنی شان، وام گرفته شده است. این تشابهی که ایشان کشف کرده اند، بسیار مصداق دارد.
شاید باید عنوان این مطلب را میگذاشتم ” کارکنان را خیلی بلاتکلیف نگه ندارید”، اما چون وقتی مصاحبه را میشنیدم، یاد این عنوان افتادم، دلم نیامد چیز دیگری بگذارم.
مصاحبه دیروز آقای کربکندی در مورد علل عدم ظهور ستاره های جدید در فوتبال بود. ایشان میگفتند:
عنوان این مطلب از سلسله مطالب آقای علی نعمتی شهاب در وبلاگ بسیار خواندنی شان، وام گرفته شده است. این تشابهی که ایشان کشف کرده اند، بسیار مصداق دارد.
شاید باید عنوان این مطلب را میگذاشتم ” کارکنان را خیلی بلاتکلیف نگه ندارید”، اما چون وقتی مصاحبه را میشنیدم، یاد این عنوان افتادم، دلم نیامد چیز دیگری بگذارم.
مصاحبه دیروز آقای کربکندی در مورد علل عدم ظهور ستاره های جدید در فوتبال بود. ایشان میگفتند:
“زمان ما، ورزشکارها به این زودی به زمین نمیرسیدند. مدتها پشت خط میمانند، مدتها تلاش میکردند و علیرغم اینکه خوب بودند، به تیم ملی دعوت نمیشدند، اما حالا اینطور نیست و ….”
فرمایش ایشان درست است. قبلاً تئوری تربیتی این بود که باید طرف را تشنه نگه داشت تا قدر موقعیتها را بداند و زمانی که به او فرصت داده شد، خیلی خوب رشد کند. این تئوری امروز خیلی کاربرد ندارد.
آن زمان، خیلی استعدادها به دلیل این برخورد، سرخورده میشدند و تفسیر هم این بود که این طرف به اندازه کافی علاقه نداشته که ول کرده و رفته. در حالیکه این نمایش غلط بودن این شیوه تربیتی در انگیزش بوده است.
همه را نمیتوان به یک شیوه برانگیخت. بعضی ها اگر زیادی معطل بمانند، سرخورده و ناامید میشوند. آنها که موفق میشدند، استثناهائی بودند که شیوه رفتاری و انگیزشی شان، مطابق با این الگو بود. هیچکس بررسی نکرده که چند نفر در اثر این شیوه سوخته اند و از بین رفته اند. فقط ستاره هائی مثل عابد زاده و … را میبینند، اما نمیبینند که چند نفر مثل اینا به وجود آمده اند: انگشت شمار. ولی آنها که آمده اند، واقعاً عالی بوده اند، چون بسیار هدف گرا بوده اند (High D های استثنائی) که فقط درصد بسیار کوچکی هستند.
در سازمانها هم همین است. بعضی مدیران آنقدر کارکنان را پشت خط نگه میدارند، که طرف سرخورده میشود. یادمان باشد که آهنگ زندگی امروزه خیلی سریع تر هم شده است و همه احساس میکنند که از این کاروان عقب مانده اند و خیلی صبر نمیکنند تا مربی یا مدیرشان استعدادهای آنها را کشف کند و به آنها میدان بدهد.
یک C بالا، همین که کارهایش را به مدت کافی درست و طبق خواسته ها انجام داد، میخواهد که دیده شود، یک High S میخواهد که وقتی به اندازه کافی ممارست به خرج داد، در جمع تشویق شود. اگر نشد، او دیگر انگیزه ندارد و این را به حساب دیده نشدن میگذارد.
مربیان و مدیران سازمانها باید بدانند که تما شیوه های انگیزشی یا تنبیهی برای تمام افراد صدق نمیکنند، این شیوه یکسان نگری به سرعت میتواند پتانسیلهای سازمان را فراری دهد.
سربلند باشید.
بنظر میرسد که مدیران بسیاری این زحمت را به خود نمیدهند که شناخت بیشتری روی کارکنان خود بدست آورند و به همین دلیل یکسان نگری دم دست ترین شیوه برخورد خواهد بود.
اول ببخشید که این مطلب را دیر پاسخ میدهم. دوم به وبلاگ ما خوش آمدید. اما سوم اینکه متاسفانه همینطور است که میفرمائید. روشن ترین دلیل آن را در کتاب خوب به عالی میتوان یافت.
عده ای از همان که هستند راضی اند، یعنی خودشان به اقناع رسیده اند، حلا چرا این بچه خوابیده را بیدار کنند؟ (این مثل را از آقای آواژ یاد گرفته ام).
اما نمیدانند که تغییر و تنگ تر شدن و رقابتی تر شدن فضای کسب و کار و جوانهای با انگیزه و فعال و خوش فکری مثل “همینا” ئی ها، هر روز ممکن است در دکان آنها را تخته کنند.
سربلند باشید.