دیکته و انشاء
حتما تا به حال نامه اداری نوشته اید. حتما هم آن را برای اصلاح به مدیر یا همکار یا دوست خود نشان داده اید. نمیدانم چقدر در مورد نوشته هایتان بازخورد دریافت کرده اید، و چطور با این بازخورد مواجه شده اید.
اگر فردی که به او، برای کسب تکلیف یا برای راهنمائی، مراجعه کرده اید، به سرعت نوشته شما را تائید کند، چه حسی به شما دست میدهد؟ اگر تمام نوشته تان را به هم بریزد، چه حسی خواهید داشت؟
یکی از مشکلات ما در سازمانها، برخوردهایی است که در این زمینه، یعنی اصلاح متن هایی که نوشته میشوند، رخ میدهد.نمیدانم در عمر کاری ام چقدر متن نوشته ام، اما به نظرم خیلی زیاد بوده است. شاید چندین هزار صفحه گزارش و مطلب نوشته ام، و چند برابر این حجم در کارهایی که مسئولیتی در آن داشته ام، متن تولید شده است.
میدانم که خیلی طول کشید تا یاد بگیرم که مشورت در مورد متن نوشته ها با دیگران، کار خیلی خوبی است. یاد گرفتم که متن نوشته، خیلی مهم است، غلط تایپی، اشکالات ویرایشی، و مواردی از این دست، خیلی اهمیت دارند. یکی از شانسهای من این بوده که مدت قابل ملاحظه ای زیر نظر دوست و همکاری کار کرده ام که در این موارد بسیار موشکاف و در عین حال مطلع است. (این نوشته هم با انگیزه تعاملی که اخیرا با او داشتم نوشته میشود)
من یاد گرفتم که نامه و متنی که مینویسم، نماینده من است، در جائی که میخواهم حرفی بزنم، پیامی بدهم، اما خودم حضور ندارم و نمیدانم خواننده با چه روحیه ای و در چه شرایطی نامه من را میخواند.
یادگرفتم که نامه ای که امضا میکنم و سربرگ شرکت را دارد، نماینده و نمونه کیفیت خدماتی است که میخواهم ارائه کنم، غلطهای ریز املائی در متن، چه نامه باشد چه یک ارائه، نشانه دقتی است که در خدماتی که ارائه میدهم به کار خواهد رفت. واقعاً طول کشید تا اینها را یاد گرفتم، و باور کنید خیلی برای یادگرفتن اینها هزینه کردم، مهمترین پرداختم، عمرم بود.
توجه فرمائید، میگویم اهمیت را یاد گرفتم، شاید هنوز پایبندی را خوب فرانگرفته باشم، شاهد آن هم لغزشهای متعددی است که در نوشته های این وبلاگ هست.
امروز اما این حقایق چندان خریداری ندارد، متاسفانه در میان دوستان جوان تر، اگر باوری هم به این اهمیت یافت شود، همتی برای فراگرفتن آن، کمتر دیده ام، جای تاسف است. اما هر زمان و در هر موقعیتی، سعی کرده ام اهمیت این موضوع را به همکارانم منتقل کنم.
وقتی در نوشتن کمی پیش رفتم، مشکل دیگری به وجود آمد. آن قدر از نوشته های دیگران، اشکال میگرفتم، که وقتی به نتیجه نگاه میکردم، از خودم منزجر میشدم که من به چه حقی نوشته شخصیت دیگری را این قدر دست کاری کرده ام. بیشتر از دوره اول طول کشید تا یاد گرفتم که در اصلاح نوشته های دیگران، سعی کنم فقط نظر بدهم، نه قضاوت کنم و حکم بدهم. ماهیگیری را یاد دهم (اگر بتوانم) نه آنکه به جای آنها بنویسم.
این درس هم مهم تر بود و هم دشوارتر.
گاهی اشکالات دردناک است و تاسف برانگیز. چند روز قبل مقاله ای از یک “فرهیخته کارشناسی ارشد” که زیر نظر یک استاد دانشگاه تهیه شده بود به دستم رسید که دغدغه را دقدقه نوشته بود! واقعاً نمیدانستم چه باید بکنم. فقط افسوس خوردم، بسیار. راستش دلم از هرچه فرهیختگی بود، منزجر شد. دیباچه مجموعه را که نگاه کردم،دیدم 10 استاد برجسته کشور، نامشان زینت بخش فهرست داوران است. خیلی ناراحت شدم، اما گذشتم چون راهی و چاره ای نداشتم… بگذریم.
اما در همان مجموعه، دیدم همان دوست عزیزم، در حد متن مقاله ای دیگر، ایراد و اشکال وارد کرده است،یادداشتی برایش فرستادم و اثری که این برخورد بر دیگرانی که باید از او یاد بگیرند خواهد داشت را برایش نوشتم. حق استادی را تمام کرد، تمام یادداشتهایش را پاک کرد، با یادداشت کوچکی از یادآوری تشکر کرد و گفت که این عادت و رنج را کنترل خواهد کرد، و از من پرسیده بود با این لغت دقدقه چه کنم؟ جوابی نداشتم…
بیائید درست تر بنویسیم، نوشتن یک مجرای ارتباط و تعامل بسیار مهم است که محدودیتهای فراوان دارد، با بد نوشتن به محدودیتها می افزائیم و از اثر بخشی میکاهیم.
بیائید با درست نوشتن به خود و مخاطبمان احترام بگذاریم.
سربلند باشید.
دغدغه یا دقدقه؟
@شهرام کریمی
متوجه منظور شما نشدم، اما داستان از این قرار است….آن دوست فرهیخته کارشناسی ارشد، در متن مقاله نوشته بودند که “این موضوع یکی از دقدقه های کارشناسان است” هم من و هم آن دوستی که در متن اشاره کرده ام، این موضوع را دیدیم و او ضمن پذیرش تقاضای من، پرسیده بود که با مواردی مثل آن دقدقه (که غلط نوشته شده بود) چه باید کرد. که من هم جوابی نداشتم.
نکند من هم اشتباه نوشته ام ؟
سربلند باشید
منظورم این بود که حداقل یک بار در متن دیکته صحیح دغدغه را داشته باشیم :)
@شهرام کریمی
سلام
آن بزرگوار آن قدر محکم نوشته بود “دقدقه” که من خودم هم به شک افتادم، در اینترنت هر دو کلمه را جسجو کردم، جالب است که دیدیم تقریبا با یک فراوانی هست، البته نه آنکه همه اشتباه کرده باشند، بلکه برای متفاوت بودن، اینطور هم نوشته بودند و زیاد.
به فکر رفتم. وقتی ما برای شوخی، برای جلب توجه، یا به هر دلیل دیگر، غلط نویسی را شروع میکنیم، کم کم این تبدیل به فرهنگ میشود. اگر دقت کرده باشید، اگر از نسل نو بپرسید که “این مال کیست” جواب میدهند “این برای من است” به جای اینکه بگویند “این مال من است”. و این غلط جاری است و کاملاً جاافتاده است. کار به جائی رسیده که اصل جمله به نظر آنها غلط است!
علت را از عزیز فرهیخته ای که استاد رشته ادبیات هستند جویا شدم. جالب بود. میگفت مترجمین کم تجربه (او میگفت کم سواد) با ترجمه های ناصحیح، این فرهنگ را به وجود آورده اند و حالا تغییر آن تقریباً ناممکن شده است.
حالا شما فکر میکند دانشجوئی که آن مقاله را میخواند، در نوشته های بعدی اش، دغدغه مینویسد یا دقدقه؟
خطای نوشتن یک بیماری به شدت مسری است.
سربلند باشید
اول تشکر میکنم بخاطر همه مطالبتون
دوما ی پیشنهاد کلی داشتم. افرادی مثل من دوست دارن فقط نکات کلیدی را تو کمترین زمان بخونن. خیلی از مطالبی که قرار میدید مقدمه داره. اگر امکانش هست اون مقدمه هاذ حذف بشه و اگر مقدمه ها به اون مقدار، جزئی از الزاماته پس لطفا خلاصه ای از هر مقاله که نکات کلیدی درونش قرار داره در انتهای مقاله قرار داده بشه
بازم ممنون
@مصطفی
متشکر از اعلام نظرتان.
من شرمنده هستم که در بعضی موراد حوصله شما سر برده ام، من چون خودم هم مثل شما دوست دارم زود و مختصر به اصل موضوع برسم (رفتار D) تلاش میکنم که کوتاه بنویسم، اما به نظر میرسد که چندان موفق نبوده ام.
از سوی دیگر من موظفم ملاحظه طیف خوانندگان را در نظر بگیرم، به همین دلیل است که ممکن است گاهی نتوانم نظر جنابعالی را تامین کنم، امیدوارم ببخشید.
سربلند باشید