رفتار سازمانی و استارت آپها
استارت آپها، تعداد و موفقیت آنها در رونق کسب و کار کشورها، اهمیتی غیر قابل انکار دارند. این سازمانهای نوپا هستند که روزی به کسب و کارهای بزرگ تبدیل میشوند و از همین رو هم هست که توجه جدی به آنها، پرداختن به مشکلات آنها و کمک به اعضای (عموماً) جوان آنها خیلی مهم است. نوشته بسیار وزین آقای چاره خواه عزیز، انگیزه ای شد که موضوعی را که مدتهاست ذهنم را در گیر کرده، با شما به اشتراک بگذارم.ابتدا لازم است درک خودم را از استارت آپ بگویم تا اگر در درک اولیه با هم اختلافی داریم روشن شود. از نظر من استارت آپ یک سازمان است، بدون اجزای دست و پاگیر، که در آن قرار است ایده ای نو، تجاری شود و تجاری بودن آن محک بخورد.
اگر در تعریف فوق با من هم عقیده باشید، هسته اولیه یک استارت آپ یک ایده است، ایده ای که به نظر صاحب (یا صاحبان ) آن بسیار خوب و کارآ است و میرود که این کارآئی را محک بزند. معمولاً ایده ها باید کمی پخته تر از آنی باشند که من و شما در تاکسی و اتوبوس به آنها فکر میکنیم، معمولاً کمی تخصصی تر هستند، خیلی قرار نیست که در پیچ و خمهای اداری گم و مستهلک شوند، اما باید کمی محک بخورند. بخشی از این محکها و تهدید ها در نوشته ای که به آن اشاره کردم، به درستی و با ظرافت و ریزبینی مورد توجه قرار گرفته اند.
اما گرچه هسته اولیه و محور این استارت آپها، ایده است، اما آنها برای بقا و سپس رشد به چیزهای دیگر هم نیاز دارند. در ذیل همان نوشته آقای چاره خواه عزیز نوشتم که به نظر من ذات یک استارت آپ، کار تیمی است و کار تیمی چیزی است که ما کمتر آن را یاد گرفته ایم. بر همین اساس است که فکر میکنم خیلی ایده های خوب، برای اتکای بیش از حد به خوب بودن ایده، و شاید غفلت از سایر جوانب، شکست خورده اند. به تصویر زیر نگاه کنید:
چه میبینید؟ لامپی در کف دو دست. خیلی روشن است که لامپ همان ایده است که برق میزند. اما آن دو دست را هم میبینید؟ به نظرم این تصویر خیلی گویاست، اما شاید همه ما ابتدا فقط لامپ را در آن دیده باشیم. آن دو دست چه هستند؟ اگر آن دو دست در این تصویر نباشند چه میشود؟ به نظر من لامپ می افتد و میشکند، خیلی راحت، درست مثل ایده ای که از بین میرود و به قولی “میسوزد”.
به نظر من این تصویر میخواهد به ما بگوید که باید ایده را محافظت کرد، پرورش داد و شرایط را برای روشن ماندن و نور دادن آن مهیا نمود.
من نمیخواهم و البته نمیتوانم در مورد جزئیات ملزوماتی مثل اینکه ایده باید یک طرح تجاری داشته باشد، باید بتواند سرمایه داری را برای سرمایه گذاری قانع کند و مواردی مثل این صحبت کنم، من میخواهم روی نقش اعضای استارت آپ در رسیدن به اینها صحبت کنم.
استارت آپ یک تیم است، تیمی که در آن ایده ای به وجود آمده (ایده پرداز و نو آور در تیم)، کسی آن را اجرا کرده و یا قرار است اجرا کند (متخصص در تیم) اما نیاز به کسی هم دارد که آینده آن را ببیند (تحلیلگر در تیم) و نهایتاً تمام اینها باید به کسی ارائه شود (ارائه کننده در تیم) و پس از ارائه، باید سرمایه گذار قانع شود که طرح را “بخرد” (قانع کننده در تیم).
اگر آن ایده پردازان عزیز، سرمایه گذار هم داشتند که دیگر مشکل حل بود (در داخل تیم)، پس نقش سرمایه گذار و قانع کردن او جدی است، آقای چاره خواه عزیز نکته مهمی را به من یادآوری کردند که
سرمایه گذار هم عضوی است از تیم، عضوی مهم که قرار است به ما بپیوندد تا تیم کامل شود.
پس میخواهم بگویم که استارت آپها در کنار ایده پرداز و متخصص که نقششان مشخص تر و روشن تر است، به کسانی هم نیاز دارند که بتوانند “قانع کنند”. این شاید جائی است که نقطه شکست بسیاری از استارت آپها باشد.
جوانی و کم تجربگی شاید جائی باشد که خیلی ها فکر کنند نقطه اصلی ضعف است، من خیلی با این موافق نیستم. ضمن پذیرش نقش تجربه در قانع کردن، بر این باورم که ایده پردازان خیلی شاخصه های مناسبی برای قانع کردن ندارند. آنها چون جلوتر میروند، خیلی حوصله ندارند که برای پذیرش ایده هایشان، وقت صرف قانع سازی کسانی کنند که از آنها کندتر حرکت میکنند. آنها فکر میکنند چون ایده هایشان خیلی خوب است، خوب هر آدم عاقلی باید ارزش آن را درک کند و اگر نکرد، خودش ضرر کرده است. این اصل درست است، اما دوست عزیز ایده پرداز، اگر ایده شما را نخرند، اگر آنها را قانع نکنی، شما هم متضرر شده ای.
اینجاست که به گمان من، در هر استارت آپ باید کسی یا کسانی هم باشند که 2 خصلت عمده داشته باشند که اتفاقاً این خصلتها با ایده پردازی خیلی جور نیست:
- جمع آوری دلیل و مدرک (که ایده پرداز ریزبینی لازم برای گردآوری و تنظیم آنها را ندارد)
- گوش کردن و استفاده مناسب از شواهد ( که ایده پرداز ح.صله پرداختن و ارائه آنها را ندارد)
این آدمها باید ایده ها را خوب گوش کنند، در مورد دلایل موفقیت آنها، با صبر، از ایده پرداز تیم اطلاعات بگیرند، آنها را کنار هم بچینند، تحلیل کنند، نقاط قوت را خوب ببیینند، ضعف ها را رفع کنند یا نقص ها را تکمیل کنند ( با نظر ایده پرداز) و سپس با کمک ارائه دهنده ای شور انگیز، آن را به سرمایه گذار ارائه کنند. آنها شرایط را برای اینکه ایده شان کشف شود، مهیا میکنند.
یک بار دیگر نوشته ارزشمند آقای چاره خواه را بخوانید. به نظرم به نقش آن دستهای معجزه گری که لامپ را حفظ میکنند بیشتر توجه خواهید کرد. آنجا که از عدم اطلاع از میزان سرمایه مورد نیاز میگوید، آنجا که توصیه میکند داستان گوی خوبی باشید، آنجا که از نقش برآورد سخن میرود و …. تمام اینها نقشهای متفاوتی هستند که شاخصه های رفتاری مختلفی میطلبند و خوشبختانه همه اینها قابل یادگرفتن هستند.
ایده های خود را راحت نسوزانید و باور کنیم که
استارت آپ یک سازمان کوچک است.
سربلند باشید.
آقای کمالیان عزیز
با سلام و احترام
در مورد نوشته من لطف داشته اید که از بابت آن بسیار ممنونم.
شما کارشناس با تخصص و تجربه ای هستید که انصافا در زمینه رفتار سازمانی مسئولانه و متعهدانه می نویسید. و به همین خاطر بلافاصله نقص بزرگی را که در استارتاپ ها وجود دارد تشخیص دادید.
نوشته ارزشمند شما به خوبی اشاره می کند که استارتاپ به شدت نیاز به کار تیمی دارد. این اولین مهارتی است که باید پرورش یابد.
حتی سرمایه گذار هم یک عضو لازم از این تیم است که باید نظرش جلب شود.
هیچگاه یک ایده پرداز نخواهد توانست به تنهایی بهترین ایده ها را هم به عمل برساند.
ایده پرداز باید بداند که با تمام توانش فقط ۲۰ درصد از ماجراست. اما موفقیت نیاز به ۸۰ درصد نیرو دارد
این از طریق کار تیمی ایجاد می شود.
اصولا شاید بتوان گفت که این ایده نیست که استارتاپ را موفق می کند بلکه تشکیل یک تیم درست است که باعث موفقیت می شود.
در مطالب مرتبط خود به درستی یه اهمیت تیم اشاره نموده اید.
کار تیمی مهارت های خاصی می طلبد که به راحتی به دست نمی آید. در تیم باید خود رای بودن و حق به جانب بودن را کنار گذاشت. اهداف شخصی را در راستای اهداف تیم قرار داد. توانایی گذشت و تعامل را افزایش داد. مدام اهداف و دستاروردها را مشخص و یادآوری نمود. یک مهارت تیمی این است که قبول کنیم همه مانند ما فکر نمی کنند. هر کسی مساله را از زاویه دید خود می بیند. قرار نیست این دیدگاه ها همه مانند هم باشند. در تیم می توان بر روی پتانسیلی که تفاوت ها ایجاد می کنند سرمایه گذاری نمود. این مقداری تامل و دوراندیشی نیاز دارد. خیلی مهارت های دیگر درکار تیمی وجود دارد که واقعا نیاز به تمرین و آموزش دارد.
مشکلاتی که سرراه استارتاپ ها قرار دارند گاهی بسیار ساده و ابتدایی هستند. ایده های بسیاری از همان اول راه خفه می شوند صرفا برای اینکه مبادا مطرح شده و دزدیده شوند! مبادا شخص دیگری از آن استفاده کند! ایده پرداز فکر می کند همین که ایده اش مطرح شود راه موفقیت گشوده خواهد شد. درحالیکه این تصور بسیار نادرستی است. ایده که مطرح شود تازه اول راه است. چالش های اجرایی- تخصص های مختلف – کار تیمی – جذب سرمایه – رعایت قوانین و مقررات و بسیاری موارد اجرایی دیگر مطرح است.
مجددا از نوشته ارزشمند جنابعالی سپاسگزاری می کنم.
پایدار باشید
@چیا چاره خواه
سلام
من نمیدانم که این خوب است یا بد، اما من از اظهار نظرهای طولانی خیلی لذت میبرم و از شما به خاطر صرف این وقت، صمیمانه ممنونم.
مشکل من در کار استارت آپها این است که از دوستان میخواهیم ۲ کار متضاد انجام دهند (که هم لازم و هم شدنی است) اما از این بابت هیچ آموزشی به آنها داده نشده است (در دوران تحصیل و کار و …)
آنها باید ایده بیاورند و روی آن پافشاری کنند (که در خلاف رفتار تیمی است) و باید به سایر اجزا توجه داشته باشند (رفتار تیمی) تا خلاصه موفق شوند.
این موضوع در استارت آپهای موفق بین المللی آموزش داده میشود، و برخی از استارت آپهای موفق دنیا را که شخصاً دیده ام، به خوبی این حد و مرزها را مشخص کرده اند.
این یک سهل ممتنع است که خیلی هم سهل نیست، و نقش مربیان و مشاوران مجربی چون شما و سایر دوستانی که در این زمینه ها به استارت آپها کمک میکنید، خیلی بارز است.
باز هم ممنون
سربلند باشید
سلام
اون قسمتی که میگه سرمایه گذار عضوی از تیم است خیلی مهم است
در سخنرانی یکی از کارآفرینان زن امریکایی که در نوزده سالگی دانشگاه استنفورد رو ول کرده بود میگفت باید بتوان سرمایه گذار رو قانع کرد اگه نتونید سرمایه گذار رو برای تزریق پول قانع کنید بعدا نمی توانید مشتری را برای خرید اون محصول قانع کنید و به احتمال زیاد شکست می خورید
@محمد
سلام، ممنون از مشارکتتان
موافقم. این نکته مهم را آقای چاره خواه تذکر دادند و من بیشتر روی آن تاکید کردم. نگاهی که از آن سخنران نقل میکنید، کاملاً درست است، جلب سرمایه گذار، تمرین یا اولین تمرین فروش محصول است.
سربلند باشید