روشهای مقابله با سرعت کار
وقتی سرعت کار، از توانی که ما در خود سراغ داریم بالاتر میرود، هر کدام از ما روشی را برای مقابله با این سرعت اختیار میکنیم.
غافل از اینکه این روش ممکن است هم به اعتبار ما لطمه بزند، هم به خوبی مانع رشد و توسعه ما میشود، این در حالیست که ما فکر میکنیم دیگران متوجه این روش مقابله ما نمیشوند و شاید حتی فکر کنیم که این اقدام ما به خوبی میتواند حمل بر دلسوزی برای کار یا کیفیت شود.
اما در عمل چه میشود؟
فرض کنید که کاری به شما ارجاع شده، این کار حتما یک برنامه زمانبندی باید داشته باشد و در میان کارهایی که برای رسیدن به نتیجه باید انجام دهید، زیر مجموعه هایی وجود دارند که آنها هم با اولویتی و با دقتی باید انجام شوند.
شما ممکن است این کارها را نشناسید، اشکالی ندارد، میتوانید توضیح بخواهید. اما یادتان باشد که ارجاع دهنده کار نباید از ارجاع کار به شما پشیمان شود.
این پشیمانی موقعی رخ میدهد که شما آنقدر به او مراجعه کنید که کم کم این حس در او به وجود آید که اگر خودش انجام میداد، راحت تر بود.
شاید هم او از شما پیگیر پیشرفت کار باشد، شما نباید از این موضوع ناراحت شوید. همانطور که قبلاً هم گفته ام، در یک ارجاع خوب، بخش مهمی هم به عنوان کنترل وجود دارد.
حالا اگر سرعت مد نظر ارجاع دهنده از سرعتی که شما با آن راحت هستید بیشتر باشد، شما ناخودآگاه، نه برای زدن از کار، نه برای دزدیدن از کار، نه با هدف کوتاهی کردن، بلکه با انگیزه اینکه “کار وقتی خوب انجام میشود و قابل انجام است که با سرعت مناسب من انجام شود” شروع میکنید به مقاومت کردن و در هر گام هم یک مقصر یا بهانه دارید. بهانه ای که برگرفته از نیاز ذاتی شما به تعمق بیشتر و سرعت کمتر است.
ارجاع دهنده باید بداند که باید خود را با سرعت شما تطبیق دهد، اما تا کی و چطور؟ این است که مهم است. شما هم باید بدانید که باید به زمانبندی موجود اهمیت بدهید: نوشدارو بعد از مرگ سهراب سودی ندارد.
شما ممکن است کار را در مراحل مختلف و متعدد برای کسب تکلیف یا کسب نظر به ارجاع دهنده ارسال کنید، ممکن است آن قدر گزینه های متعدد را بررسی کنید که زمان از دست برود، ممکن است آن قدر درگیر جزئیات کم اهمیت شوید که اصل کار فراموش شود.
دقت کنید، تاکید میکنم، شما یک فرد با وجدان و کاری هستید، اما این اقدامات شما، شما و سازمان را از نتیجه مطلوب دور و دورتر میکند. پس نتیجه یکی است: کار درست و به موقع انجام نمیشود.
اگر بر این روش پافشاری کنید، به سرعت از یک کاندید پستهای مدیریتی به یک کارمند فرآیندی تبدیل میشوید.
یکی از راههای مقابله با این وضعیت، برنامه ریزی است.
برای کارتان و اولویتهایتان برنامه بریزید:
کارهایی که خودتان باید انجام دهید را از آنها که دیگران باید انجام دهند، جدا کنید. آنها را که باید ارجاع دهید، درست ارجاع دهید. درست ارجاع دادن را با از سر باز کردن اشتباه نکنید. این دامی است که از دام اصلی خطرناک تر است. یادتان باشد که یکی از جاذبه های کارکنان برای تبدیل یک مدیر، عملکرد آنها در ارجاع کار به دیگران است، خود را از این شایستگی محروم نکنید.
کارهایی که باید ارجاع دهید را با توان دریافت کننده تطبیق دهید، اگر توضیح و آموزش لازم است، اقدام کنید و کنترل را فراموش نکنید.
حالا نوبت کارهای خودتان است.
آنها را نوبت بندی و مهم تر از آن اولویت بندی کنید. اگر به منابع خارج از سازمان نیاز دارید، زمانهای آنها را درست ارزیابی کنید. یک برنامه اقدام داشته باشید که (نکته مهم همینجاست) نیازهای ارجاع دهنده در آن ملحوظ شده باشد.
اگر دیدید که سرعت مورد نظر با سرعت شما هماهنگ نیست، شانه خالی نکنید، ببینید که چطور میتوان کار را انجام داد، گزینه عدم انجام کار، یا انجام نشدنی بودن کار را اصلاً و به کلی فراموش کنید. شاید بد نباشد که کمی به خودتان فشار بیاورید.
خروجی های مشخص کار را با زمان ارائه اش به ارجاع دهنده اعلام کنید. به این ترتیب او هم میداند که کی باید منتظر چه خروجی ای باشد.
همین؟
نه کنترل برنامه خودتان هم ضروری است، اگر جایی عقب افتادید، روشهای جبران را پیش بگیرید و بجنگید تا به هدف برسید.
همیشه اولین بار سخت است.
اگر فکر میکنید که تمام این کارها را انجام داده اید، به یادداشتهایتان مراجعه کنید، ببینید واقعا همه را انجام داده بودید؟ یا فکر میکردید که همه را انجام داده بودید؟ این فکر ها خیلی خطرناک است.
توصیه میکنم خودتان را با سرعت مد نظر وفق دهید، نه کار را با سرعت مطلوب خودتان.
S ها و C های عزیز، شما احتمالاً با این وضعیت خیلی احساس قرابت میکنید، اما یادتان باشد که شما نیروئی نهفته دارید، باید آن را آزاد کنید تا بازهم موفق تر شوید.
سربلند باشید