زمان مناسب
این روزها کلاسها و دوره های متعددی تحت عنوان ژنریک “توانمندسازی” برگزار میشود. مثل هر خدمت و محصول دیگری، برخی از این دوره ها خیلی خوب و مفید هستند و برخی دیگر متاسفانه ظاهری خوب دارند اما باطن شان چندان مطلوب نیست. موضوع بحث من کیفیت این دوره ها نیست. بی شک کسانی که به این دوره ها علاقه دارند، خودشان با چشم باز تحقیق و انتخاب خواهند کرد. موضوع حرف من زمان مناسب برای شرکت در این دوره هاست.
انگیزه این سوال از پرسشی مطرح شد که به عزیزی پیشنهاد کردم در یکی از این دوره ها شرکت کند و به من گفت: کدام جوون 20 ساله ای در این کلاسها شرکت میکند؟ راستش خیلی از این جواب به هم ریختم….فکر کردم با نوشتن این مطلب کمی آرامش پیدا خواهم کرد.
در کنار این سوال و جواب، کتابی را در دست مطالعه دارم که مرکز کارآفرینی شریف منتشر کرده، عنوان کتاب این است: “کاش وقتی 20 ساله بودم، میدانستم“. عنوان این کتاب (که خواندن آن را توصیه میکنم)، با تردیدی که آن دوست 20 ساله برای شرکت در این دوره ها داشت، کاملاً متناقض بود. البته ناگفته واضح است که دوست 20 ساله بر این باور است که زمان باز و کافی پیش رو دارد که خیلی مانده تا به جاهای حدی برسد، و من در آستانه 50 سالگی افسوسی دارم که چرا زودتر شروع نکردم که خودم را بسازم و امروز بهتر باشم. احتمالاً نویسنده آن کتاب هم همین مشکل من را داشته است که این عنوان را انتخاب کرده است.
اما سوال اصلی من این است که پس وقت مناسب کی است؟ بگذارید یک پله عقب تر بروم و بپرسم که اصلاً آموزش دیدن در این زمینه ها (مهارتهای نرم، مثل تصمیم گیری، بازخورد دادن، هوش هیجانی، مدیریت تنش، مدیریت خشم، مدیریت زمان و ….) لازم است؟ شدنی است؟
من شخصاً تردید ندارم که این آموزشها را باید دید. به 2 دلیل عمده و کلیدی:
1- این مهارتها آموختنی هستند، کسی مادرزادی این مهارتها را ندارد، ممکن است زمینه بهتری داشته باشد و سریع تر رشد کند، اما همه میتوانند با آموزش، بهتر و بهتر شوند. بهتر برای خودشان، نه فقط برای سازمانشان.
2- این مهارتها لازم هستند، موفقیت و رضایت زندگی، بدون این مهارتها تقریباً میشود گفت که دست نیافتنی میشود، اگر هم موفقیت حاصل شود ( با انرژی زیادتر از حد لازم) ماندگاری آن خیلی سخت تر خواهد بود.
پس بنای بحث من این است که این مهارتها لازم هستند، برای همه و نیز اینکه این مهارتها آموختنی هستند. با این مقدمه، میخواهم بروم سر اصل مطلب: زمان مناسب برای افزودن این ابزارها به مجموعه توانائیهایمان چه زمانی است؟ چه سنی است؟
جواب من به این پرسش این است که در تمام زندگی، از وقتی عقلمان میرسد، حتی قبل از آنکه عقلمان هم برسد، آموزش در زمینه مهارتهای نرم باید شروع شود (و میشود). “به بزرگترت سلام کن، مودب بشین، تشکر کردی؟ و … اینها مهارتهای نرم هستند. حتی نوازش کودک، آغاز گر عزت نفس در اوست، عاملی که امروز زیربنای بسیاری از توانائیهای دیگر دانسته میشود.
بسیار متاسفم، و به عنوان یک پدر، بسیار شرمنده ام که در جامعه ما این آموزشها در درون خانواده درست و کافی داده نمیشوند، حتی گاهی برعکس آموزش میدهیم. آقای رابرت بولتون در کتاب ارزشمند خود میگوید که وقتی به کورک میگوئیم “بابا جون این حرفها رو ولش کن، اصلاً به این حرفها گوش نده” داریم آموزش غلط میدهیم، داریم یاد میدهیم که “نباید گوش کند” در حالیکه گوش کردن یکی از مهارتهای اصلی است، و اینکه فرد باید یاد بگیرد که گوش کند، و عکس العمل مناسب داشته باشد، نه اینکه گوش نکند!
بعد از خانواده که سخت کاستی دارد، نوبت مدرسه و سیستم آموزشی است. متاسفانه در نظام آموزشی ما هم وضع از خانواده بهتر نیست. در آنجا هم معلمین عزیز و سخت کوش و دلسوز ما، آموزش مناسبی در این زمینه ها ندیده اند که به فرزندان این مرز و بوم انتقال دهند. بچه ها در نظام آموزشی هم چیزی در زمینه مهارتهای نرم، دریافت نمیکنند.
بعد از مدرسه، در سن 18 سالگی، یا سربازی است یا ادامه تحصیل، یا کار، شاید هم ازدواج؟.
حالا در تمام این مسیرها، مخاطب شما، از شما انتظار دارد که سطح قابل قبولی از مهارتهای فردی و مهارتهای نرم داشته باشید. از مراجعه به اداره آموزش دانشگاه، تا مرخصی گرفتن در سربازی و تعامل با ارشد گروهان و فرمانده، یا کنار آمدن با رئیسی که سالها از شما مسن تر است، همه و همه به مهارتهای نرم احتیاج دارند. حتی در ورود به جامعه، اینکه چطور بخریم، چطور حقمان را بگیریم و … اینها همه مستلزم مهارتها ینرم است. در واقع شما بی اعلام قبلی و ناگهانی به استخری پرتاب میشوید، که قوانین زنده ماندن در آن، همین مهارتهای نرم است. و شما 2 راه دارید، یا قبلاً آماده شده باشید، با دوره، با مطالعه، با تمرین، با آگاهی، یا بپذیرید که زندگی به شما یاد دهد و با تجربه کردن، بیاموزید.
ادامه داستان معلوم است.
شما جلوتر میروید، سن بالا میرود، انتظارات بالا میرود، به علت عدم آموزش، ناکامیها فرصت بروز پیدا میکنند، برای شکست، که در زندگی اجتناب ناپذیر هم هست، آماده نیستید و هر شکست ممکن است راه شما را منحرف کند، از مسیر اصلی دور شوید، شاید به خاکی بروید، تا چشم بر هم بزنید، میبینید که تولد 35 سالگی را جشن گرفته اید، فرزندی دارید (یا اگر مثل من باشید، “فرزندانی” دارید) فرزندانی که نمیدانید به آنها چه دارید که بدهید و چگونه باید با آنها تعامل کنید و این چرخه معیوب میچرخد و تکرار میشود…
تفکرات من اینها بود، بر این اساس است که فکر میکنم 20 سالگی زمان خوبی است، بهتر بگویم، آخرین فرصتهای خوب و مناسب است برای اینکه یاد بگیریم. حالا شما به من بگوئید که زمان مناسب کی است؟ در چه سنی؟
سربلند باشید
سلام. واقعا خوب و آموزنده بود و کاملا موافقم با تمامی مطالبی که گفتید.
ممنون.
باسلام.
جناب آقای کمالیان، حرف شما را در باب یادگرفتن در چنین سن و سالی قبول دارم و …
ما گاهی سراغ اینها نمیرویم نه آنکه علاقه نداشته باشیم یا ضروری ندانیم،
چون امروز و فردا میکنیم ، چون فکر میکنیم بهتر است کارهای دیگر را پیش از اینها انجام داد، چون کمی دشوار مینماید و فکر میکنیم مشکلی ندارد اول کارهای ساده تر و پیش افناده را میخواهیم انجام دهیم و دهیم بعداگر وقتی شد اینها.
من به عنوان یک جوان۲۱ساله چندسوال برایم پیش می آید:
فرض کنید ما بخواهیم یاد بگیریم اهمیت هم برایمان داشته باشد، زمان هم برایشان بگذاریم،
بدون نقشه راه، بدون یک راهنمای خوب، تا کجا و با چه سرعتی میتوانیم پیش برویم؟؟؟
اصلا از کجا بفهمیم پیش میرویم؟؟
اصلا از کجا باور کنیم در این زمینه آموزش نیاز داریم و واقعا میصرفد؟؟
اصلا از کجا بفهمیم چگونه باید بیاموزیم و از کجا بهتر است؟؟ (طبعا چنین دوره هایی در شهرهای کوچکتر کمرنگتر هست)
همین.
@اعتدالی
سلام و ممنون از توجهتان
من چند نکته در مورد فرمایش شما دارم:
اینکه سراغ اینها نمیرویم، چون امروز و فردا میکنیم، یعنی ما یکی ا زهمین مهارتها را احتیاج داریم: هدف گذاری و برنامه ریزی.
برای آشنا شدن با این مفاهیم، این روزها خیلی شهر کوچک و بزرگ مطرح نیست، درک نیاز از همه چیز مهمتر است. اگر نیاز حس شد، اگر به دور و برمان نگاه کردیم و حس کردیم که میخواهیم بهتر، موفق تر، سالم تر باشیم، در هر شهر کوچکی حتما چندین کتاب میتوان یافت، حتما یکی دو تا وبلاگ هست که چند مطلب خوب برای مطالعه معرفی میکنند، وقتی کمی با ابزارها آشنا شدیم، حتما خودمان میتوانیم خودمان را توسعه دهیم…
میبینید؟ به نظرم اول درک نیاز، یعنی اینکه نگوئیم حالا بعداً، برایش زمان مشخص کنیم و وقت بگذاریم، شده هفته ای ۲ ساعت! اما به بعد نیندازیم.
دوستان جوان از کلی ناملایمات، بی نظمی ها، بی منطقی ها، که میبینند، گله دارند و آزرده میشوند. اما باور کنید، آنها که در اداره، در دانشگاه، در جامعه، اسباب نارضایتی شما را فراهم میکنند (فلان کارمند، فلان معلم، حتی فلان استاد) آنها هم با بی برنامگی، با عدم تعهد، با عدم توانمندیشان است که شما را آزار میدهند، و شما (منظورم از شما، جوان به صورت عام است) دارید راهی را میروید که به موقعیت فعلی همین آدمها میرسد. اگر بد است، راه را عوض کنید، با مطالعه، با آموختن، با برنامه ریزی، و … همین مهارتهای ساده.
سربلند باشید