زن زائو – سازمان بزرگ
تشبیه سازمانها به نمونه های شناخته شده، همیشه به من کمک کرده تا بتوانم سازمانها را بهتر درک کنم. تشبیه سازمان، به یک زن باردار، برایم همیشه نمونه خوبی از عواقب بزرگ شدن، بدون رشد بوده است. میدانیم که زایش و حیات بخشیدن به موجودی دیگر، امری مقدس است. همیشه خاطرات خوب از این پدیده داریم. کودکی که متولد میشود، با خود شادی و امید میآورد، درست است که وقتی سنش بالا میرود، مشکلاتی هم دارد، اما کدام پدر و مادری است که لذت لحظات بی مانندی را که با فرزندش داشته، بتواند نادیده بگیرد؟ اما همین مادر، اگر به موقع نتواند که فارغ شود،همان جگرگوشه که مدتها بزرگترین دغدغه اش بوده،تبدیل به دشمنی برای او میشود که میتواند جانش را بگیرد.
به نظرم، سازمانی هم که به موقع نزاید، ممکن است با خطر مرگ مواجه باشد. اما واقعاً چه اتفاقی میافتد؟
در ابتدا باید به مفهوم واقعی دو واژه، خوب توجه کنیم: بزرگ شدن و رشد.
در این نوشته، بزرگ شدن، با رشد، فرق دارد. بزرگ شدن یعنی تغییر اندازه یا عمر سازمان. سازمانی که روزی با یکی دو نفر شروع کرده بود، حالا سی،چهل یا چند صد نفر پرسنل دارد. این سازمان بزرگ شده است. اما از نظر من رشد یعنی همراه با بزرگ شدن، یا حتی بدون آن، سازمان به سوی بلوغ رفته باشد، فرآیندهای پخته تر، شیوه های مدیریتی بهتر، حرکت بر اساس راهبرد،مواجهه عاقلانه تر و فعال تر با تهدیدهای درونی و بیرونی و …. پس ممکن است سازمان “بزرگ” شده باشد، بی آنکه رشد کرده باشد، یا برعکس، “رشد” کرده باشد، بی آنکه خیلی بزرگ شده باشد.
وقتی سازمان بزرگ میشود، با خطرهای جدید و معمولاً جدی تر مواجه میشود. رفتن نیروها، خیلی خطرناک تر است، عدم دریافت حق الزحمه ها، میتواند صدمات بیشتری به سازمان بزند و مواردی از این دست که اگر برای آنها فکری نشده باشد، میتواند سازمان را فلج کند.
سازمان دائماً در حال بزرگ شدن است. درست مثل یک خانم باردار. جنین با دریافت غذا، ولو به میزان اندک، بزرگ میشود. در همین زمان، والدین در فکر تامین این فرزند و پیش بینی ملزومات ورود این عضو جدید به خانواده هستند، تا بتوانند این نیروی جدید را به درستی پذیرا باشند.
گاهی سازمانها با قراردادهای جدید و متعدد، به سرعت رشد میکنند،آن قدر سریع که مدیران نمیتوانند برای “رشد” همزمان با “بزرگ شدن” فکری داشته باشند. فکرش را بکنید، اگر خانم بارداری، ظرف چند روز آماده وضع حمل شود، چه اتفاقی می افتد؟ هیچکس آماده نیست، ممکن است بچه یا مادر تلف شوند، ممکن است تمام شادی، تبدیل به حسرت و ناراحتی شود.
به عقیده من، که بیشتر یک عقیده و باور شخصی است که البته با نگاه خودم بارها تکرار آن را دیده ام، سازمانی که بزرگ میشود، بدون آنکه رشد کند، چاره ای جز زایش ندارد. سازمان اگر زایش نکند، تلف خواهد شد. سازمانی که بزرگ شده، نشان داده که استعداد رشد ندارد، نتوانسته نیازهای ادامه حیات یک سازمان در ابعاد و اندازه های تازه را فراهم کند، لذا باید به فکر این باشد که به سطحی برگردد که میتواند پیش نیازهایش را تامین کند. اما چطور؟ زایش یعنی چه؟
تغییر اندازه فقط با اخراج نیروها نیست، تغییر اندازه میتواند با تبدیل شدن به چند سازمان کوچکتر هم اتفاق افتد. حتما در سازمان بزرگ، کسانی هستند که قادر باشند سازمانهایی کوچکتر را مدیریت کنند و راه سازمان بزرگ را، با تغییراتی ادامه دهند. باید اینها را شناسائی کرد. شناسائی اینها خیلی کار سختی نیست، میتوان به اینها میدان داد، امکانات داد، حمایت کرد، تا اینها سازمانهای کوچک نوپائی را بسازند که و در امتداد سازمان ائلیه ادامه راه دهند. مالکین سازمان اولیه میتوانند راه حلهای برنده-برنده ای را تصویر کنند که هم آنها را از مرگ نجات دهد، هم کارآفرینان موجود را انگیزه بخش باشد. چیزی شبیه هولدینگها میتواند از دل این زنان پا به ماه بیرون آید.
یک شرکت پیمانکاری میتواند تبدیل به چند شرکت کوچکتر پیمانکاری با تخصصهای ریزتر شود، یک مهندس مشاور میتواند به همین ترتیب تبدیل به چند شرکت شود، شرکتهای تجاری میتوانند چند تکه شوند، و هر یک بخشی از یک کار بازرگانی را به صورت تخصصی انجام دهند.
معمولاً بزرگترین مانع در این راه واهمه و تردید مدیران سازمان اولیه است. آنها نمیخواهند مسئولیت کارهایی که در آنها کنترل و اختیار تام ندارند، را بپذیرند. غافل از اینکه در سازمان خودشان هم اختیار تام ندارند. امروز یک مدیر پروژه دارند که قادر به تامین و حفظ او نیستند، حالا میتوانند او را در قالب سهامدار یک شرکت تازه ببینند که بخش بزرگی از مسئولیتهای آنها را به دوش میکشد و آنها هم سهمی در آن سازمانهای جدید خواهند داشت، مثلاً در نقش رئیس هیئت مدیره و آن مدیر پروژه در نقش یک مدیرعامل جوان. نسبت سهام هم میتواند 30% مدیر جوان و 70% مدیران قبلی باشد.
این روش به سازمانها میتواند کمک کند که منافع خود را حفظ کنند، باید این دید را بپذیرند که آنها به جای 90 واحد از 100 واحد سهام یک سازمان خیلی بزرگ، اما کمتر رشد یافته، 700 واحد از 1000 واحد سهم در چند بنگاه و سازمان جدید را داشته باشند، البته با دغدغه ها و مسئولیتهایی کمتر و تقسیم شده.
مدیران سازمانهایی که بی مهابا بزرگ میشوند، باید مراقب باشند و باید بدانند که حسرت تعطیل شدن شرکت خیلی سخت و ناامید کننده است. اگر آن را مانند یک بانوی باردار نبینند، شاید با صحنه های سخت تری مواجه شوند.
سربلند باشید
سلام
خیلی خوب بود. شما مطلبی درباره شرایط رشد سازمان نوشته بودید؟
@فاطمه
ممنون
خیر در این مورد مطلبی ننوشته ام، اما مطالب مرتبطی در وبلاگ هست.
سربلند باشید