ساختار یک کتاب
این نوشته یک نظرخواهی است، یک استمداد است از شما که این نوشته ها را میخوانید.
فرض کنید کتابی در مورد یک موضوع کاربردی در دست نگارش است. برای ساختار این کتاب دو راهکار متصور است که هر یک مزایا و کاستی هایی دارند. در این نوشته میخواهم این دو راهکار را تبیین و از نظرات شما بزرگواران استفاده کنم. در این حوزه با چند نفر از دوستان هم حضوری صحبت داشته ام که قصدم تکمیل آن مباحث است. اما اصل ماجرا چنین است:همانطور که نوشتم فرض کنید که کتابی در معرفی یک سیستم قرار است نوشته شود. بدیهی است که در این کتاب باید دو موضوع مطرح شود:
- مبانی علمی
- کاربردها و مثالهای عملی
اگر در این کلیت هم نظری دارید، خووشحال میشوم که آن را هم اشاره فرمائید. اما ادامه مطلب را با فرض توافق بر سر این کلیت تقدیم میکنم.
بر این اساس به دو روش میتوان ساختار کتاب را طراحی نمود:
- ابتدا مبانی علمی، به صورت کامل، و سپی مثالها و کاربردها در انتها.
- ابتدا خلاصه و چکیده ای از مبانی، سپس مثالها به صورتی که در هر یک اشاره مختصری به مبانی علمی بشود و در انتها بخشی برای تکمیل مبانی علمی.
یکی از نکات دخیل در این تصمیم گیری و انتخاب، مخاطب است. مخاطب این جزوه، کسانی نیستند که بخواهند کسب علم کنند، بلکه کسانی هستند که بیشتر در پی کاربردها وو در واقع در پی ابزاری برای برخورد با مشکلات جاری خود هستند. گرچه ممکن است از محترای این کتاب در آشنائی با مبانی علمی هم استفاده شود، اما عمده مخاطبان در پی این بخش نخواهند بود.
شیوه اول، ساختار یافته تر است، با ساختار جزوات و کتب موجود، سازگارتر است، لذا درک و هضم آن احتمالاً کمی آسان تر خواهد بود، اما این تهدید هست که افراد کمال طلب، به سرعت آن را سطحی دریابند و چون ریز مطالب علمی در جائی مجتمع نشده است، یک باره آن را کنار بزنند.
در مقابل طراحی ساختار مناسب و تکه های علمی که قرار است در لابلای مثالها ارائه شوند، دشوار تر است. خواننده به دفعات ممکن است خود را در میان مطالب گمشده حس کند و برای رفع این معضل باید به فکر طراحی یک راهنما بود که هر خواننده بتواند به سرعت بداند که کجاست و جائی که میخواهد برود کدام سوست؟
هدف کتاب، بازاریابی سیستم نیست، بلکه انتقال کاربردها و تجارب به صورت عملی است. قرار نیست با خواندن این کتاب خواننده برود و محصولی یا خدمتی را بخرد، قرار است دریابد که برای مشکلاتش راهکارهایی هست و سرنخهایی داشته باشد که بتواند یکی از آن راهکارها را به درستی انتخاب نماید.
اکنون سوال این است که به نظر شما کدام طراحی مناسب تر است؟ کدام بر مخاطب اثر درکی بیشتری خواهد گذاشت؟ چه ملاحظاتی در هر روش باید رعایت شوند؟ شما چه تجربه ای در این حوزه دارید و فکر میکنید که چطور میتوانید ارتباط بهتری با کتاب و محتوای آن برقرار کنید؟
قبلاً از وقتی که صرف خواندن این مطلب و ارائه نظرات ارزشمندتان میکنید، صمیمانه متشکرم.
سربلند باشید
سلام
به نظر من کتابهای کشور ما با کتابهای خارجی تفاوتهای زیادی دارند هم از لحاظ جذابیت و هم از لحاظ چینش محتوا یکی از کتابهای جذابی که در حوزه مدیریت دیدم کتاب طراحی مدل کسب و کار انتشارات وایلی که توسط انشارات آریان ترجمه و منتشر شده به نظرم اگه نگاهی به اون بندازید خیلی مفیده
http://www.businessmodelgeneration.ir/
http://www.businessmodelgeneration.com/
در این کتاب هم ابتدا تئوری توضیح داده شده و در ادامه کاملاً عملی نمونههای جهانی ذکر شده
به نظر حقیر اصول و ساختار درست اینکه اول نظریه و تئوری باشه و در نهایت اگر خوانندهای حوصله مطالعه اون رو نداشت خود ایشون از اون فصل عبور کند.
ارادت
@امیر حقی
سلام
ممنون از نظر ارزشمند شما. همانطور که حتماً میدانید، برای این مدل برنامه های کاربردی روی گوشی و تبلت هم ایجاد شده که همگی خوب هستند.
از همفکری شما متشکرم.
سربلند باشید
با سلام
سلیقه شخصی من نوع دوم رو ترجیح میده، به نظر من به طور کلی جزئیات توی مثالها بیشتر خودش رو شون میده و کلیت نباید با جزئیات بسیار زیاد در یک جا بدون داشتن مصداق ارائه بشه.
البته این سلیقه شخصی من هست.
موفق باشید.
@پرویز
ممنون از همراهی و ابراز نظرتان
سربلند باشید
من روش دوم را برای این مقصود بیشتر میپسندم.
سلام
چه خبر خوبی! پس بالاخره انتظارها به آخر می رسد. تبریک می گویم بابت تصمیم شایسته تان.
به نظرم شیوه دوم کمتر آکادمیک و خوشخوان تر است و برای مخاطب عام جذاب تر است. تئوری می تواند سریع خسته کننده شود و اگر مخاطب زمینه ای نداشته باشد به کنار گذاشته شدن زودهنگام بیانجامد. راستش من هروقت کتابهای درسی هم که برای دانشجویان لیسانس مدیریت در کشورهای پیشرفته نوشته شده را می بینم خیلی حسرت می خورم که چرا ما چنان کتابهایی که با مثال و مسئله شروع می شود و از اول دانشجو را به فکر کردن وا می دارد نداریم. کتابی که با مسئله شروع شود، کمی تئوری بگوید، مثال حل شده ارائه کند، خواننده را دوباره به مسئله و فکر درباره آن حواله کند و همین چرخه را تا آخر با گستره کوتاه و بلند داستان تکرار کند.
من یک فرضی درمورد میزان اثرگذاری هر کتاب یا هر شیوه دیگر ارائه دانش دارم و آن این است که اثرگذاری بستگی به این دارد که آیا در ذهن مخاطب سوالی در آن حوزه وجود دارد یا نه و اگر سوال و مسئله ای هست چقدر روی آن فکر شده و چقدر اهمیت به آن داده می شود. حالا شما بهترین کتاب را هم بنویسید کسی که در این وادی سرگردانی نکشیده باشد حرف شما را نخواهد فهیمد.
بر همین مبنا باز فکر می کنم اینکه خیلی دغدغه سردرگم شدن خواننده را داشته باشید راه به جایی نمی برد. البته یک ساختار قوی و مستحکم و دادن فرایند و الگوریتم و شکل و عکس گویا در جاهایی که ممکن است خیلی می تواند به شکل گرفتن فهم از داستان کمک کند ولی تا آنجایی که من می دانم این قصه از آن قصه ها است که سر دراز دارد و خواننده بی بروبرگرد دچار سردرگمی و هزار سوال بی پاسخ خواهد شد که باید مدتها وقت صرف کند تا جوابش را پیدا کند. ناگفته گذاشتن خیلی از مطالب حتی می تواند به عنوان روشی برای نترساندن خواننده از قدم گذاشتن در وادی عمل باشد.
اینها که نوشتم خیالات خودم برای همان آرزویی بود که اول ذکرش رفت :) اگر جسارتی دیدید به دیده اغماض نگاه کنید.
@ابراهیم
سلام
از لطف پر از شوق آفرینی شما متشکرم. راستش این خیلی در مورد کاری که خودم قرار باشد بکنم نیست، هنوز میترسم در این حوزه کاری کنم. بر خلاف نظر پر از لطف شما هم فکر نمیکنم خیلی انتظاری هم باشد :-)
راهنمائی شما که همسو با عمده دیگر نظراتی است که چه اینجا و چه در سایر موقعیتها و روشها دریافت کرده ام، همسوست. امیدوارم این روش بتواند اجرائی هم بشود. اجرائی کردن این روش خیلی سخت است و تجربه خاص میخواهد.
باز هم ممنون و سربلند باشید
سلام مجدد
با این خبر که شوق بنده هم به دلسردی تبدیل شد :)
کاملا موافقم که بسیار سخت است. امید من این بود که خود شما قرار است اینکار را بکنید و تجربه را پشتوانه کار کنید. وقتی فهرست مراجع آن کتابها که بنده حسرتشان را می خورم را نگاه می کنی سرگیجه می گیری چون دست کم به پانصد منبع اشاره شده. البته در مقدمه هم فهرست اسامی که در صفحه تقدیرات از آنها تشکر شده سر به صد می زند: منظور اینکه آن کارها جمعی است و خیلی عظیمی از آن جمع هم بی هیچ چشمداشتی کار کرده اند تا آن کتابها تدوین می شود
@ابراهیم
سلام
اینکه آدمها بدون چشمداشتی این کارها را میکنند، مثل شما و سایر دوستان که بدون چشمداشت به من کمک میکنید است، پس خیلی تعجب نکنید :-)
باز هم ممنون
باسلام- من با روش دوم موافقم، به دو علت: ۱- گاهی اوقات مخاطب تا اندازه لازم با مبانی علمی آشناست و اینک بدنبال مثال های کاربردی(تجربیات اجرائی) می گردد. ۲-در روش دوم، با مطالعه هر مثال خواننده جهت تطبیق آن با دانسته های خود و یافتن “چرائی و چگونگی” بیشتر وادار به “تفکر” می شود.
من هم روش دوم رو بیشتر دوست دارم. دلایل رو دوستان مفصل تر نوشتن.
منتظر انتشار کتابتون هستیم.
با سلام با گرفتاری شما آشنایم. خود من بیش از ۴دهه به کار عملی در سازمان های بزرگ و در زمینه ی سیستم و برنامه ریزی و سازماندهی مشغول بوده ام و اصولا” به عنوان مشاور مدیریت کارکرده ام. شش سال پیش احساس کردم دوست دارم تجربه های خودم را به عنوان مشاور برای مشاوران و کارشناسان بنویسم . براین باور بودم که هزاران کتاب ترجمه شده و کلاس تخصصی برای کارشناسان در دسترس است و من نمی خواستم آن هارا تکرار کنم. نوشته ای حدود ۲۵۰ صفحه به عنوان “هندبوک” نوشتم. ناشر عزیزم کتاب را به یکی از همان اساتیدی که کارشان تدریس است نشان داد و ایشان تمام صفحات را به عنوان این که جای فصل و بخش و فلان باید عوض شود و چرا منبع نیاورده ام (منبع خودم بودم!) خط خطی کردند. ازآن به بعد نوشته را کنار گذاشته ام. در کتابی دیگر با عنوان و مأموریت مدیریت بومی باز متوقف شدم چون جو موجود، تجربه نمی خواهد و خواستار ملغمه و تکرار همان لباس های دوخته شده است. توصیه می کنم در حد اشاره به پایه ها و منابع علمی- هرچه می خواهید منعکس کنید و به آن حرف ها گوش نکنید چون جامعه ایران از ترجمه سرشار است و تجربه ی عملی امثال شمارا نیاز دارد.این روش مراجعه مکرر به منابع یک روش امریکایی بسیار قدیمی است . به گل های سرسبد دانش مدیریت مراجعه کنید و ببینید چگونه “نظر”خودرا بازتاب داده اند. اشتباه مرا در متوقف کردن و جازدن و دلخور شدن تکرار نکنید. جسارتا”.
@هرمز باقی
سلام و ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه تان
سربلند باشید
با سلام
اگر اشتباه نکنم این جمله بایستی از انیشتن باشد. “راهی برای آموزش به جز مثال وجود ندارد” همچنین ایشان گفته اند “کسی مطلبی را فرا گرفته که قادر باشد آن را به مادر بزرگش یاد دهد”. من روش طرح موضوع بصورت یک مسئله و سپس حل آن را با مثال می پسندم و در نهایت اگر اشاره ای به مفاهیم و مبانی علمی نیز بشود خوب است. در این صورت افراد علاقمند می توانند با تکرار چرخه بر درک خود از قضیه اضافه کنند.
@fathi
ممنونم. خیلی برایم جالب است که عمده افراد طرفدار ساختار متکی بر مثالهای عملی هستند، اما عمده کتابهای ما عکس این ساختار را دارند و همه از ساختارهای سنتی استفاده میکنند و گهگاه مثالهایی هم که خیلی هم به روز یا زنده نیستند، ارائه میشوند.
این شکاف خیلی برایم جالب است.
سربلند باشید