سندروم کار به جای خواب
دیروز در خدمت یکی از دوستان، در جلسه ای در یک شرکت خیلی بزرگ خصوصی بودیم. این شرکت خیلی بزرگ یک مدیر بسیار صادق و به شدت نتیجه گرا دارد و یک مشاور منابع انسانی که این بنده خدا یک تنه برای سازمان چارت تهیه میکند، سیستم حقوق و دستمزد میدهد، استخدام میکند، اخراج میکند و ….
علت حضور بنده در آن جلسه این بود که آن مدیر محترم که جداً خیلی صادق به نظرم آمد و به نظرم چنین هم بود، این راهبرد را انتخاب کرده بودند که برای نخستین بار در ایران خدماتی بدهند که با استاندارد جهانی بخواند، فکر کرده بودند که شاید ما بتوانیم کمکی بکنیم. از موضوع جلسه بگذریم، که بعد از چند دقیقه گفتگو به ایشان عرض کردم بعید است با رویکردی که به مسائل منابع انسانی در سازمان ایشان هست، ما بتوانیم کمکی بکنیم و بهتر است وقتشان را تلف نکنیم.
در حاشیه این جلسه، مشاور محترم ایشان در مورد ساعات کاری خودشان توضیح میدادند که چطور برای این سازمان کار میکنند. ایشان گفت که من ساعت 5 به سر کار میایم تا 7 کار میکنم، بعد بدو بدو است تا حدود 5 عصر که کارکنان میروند و من میتوانم 2-3 ساعتی هم بعد از آن کار کنم.
خوب این در ظاهر خیلی خوب است. اما این رفتار (یا ادعا) واقعاً پاسخ به چیست؟ به نظرم این رفتار پاسخ به نتیجه گرائی شدید کارفرمای ایشان است. این دوست محترم (کارفرما) به نظرم معیارشان یا یکی از معیارهای تعیین کننده شان در ارزیابی اینکه کسی کار میکند یا خیر، زود آمدن و دویدن و دوباره تا دیروقت ماندن است. ممکن است این نگرش ایشان نباشد، اما به نظرم این پیامی است که به همکارانشان و از جمله این مشاور محترم منتقل کرده اند، با رفتارشان.
کمی که به این گفته فکر کردم، دیدم این گفته و این رفتار مشاور، چقدر آشناست. در فرصتی که منتظر بودیم تا ما را بپذیرند، فکر کردم که چرا این حرفها که البته من در صحت و سقم آن نه تحقیقی کردم و نه علاقه ای دارم بدانم، چرا این قدر آشناست. به مغز علیلم که فشار آوردم متوجه شدم که این حرف را این روزها از خیلی های دیگر هم شنیده ام که من صبح خیلی زود کار را شروع میکنم و زودتر از 2-3 صبح هم به خواب نمیروم.
راستی چرا این روش و این رویه زندگی کاری این قدر خوب به نظر میرسد که این قدر از سوی همه تکرار میشود؟
من خودم خیلی روزها ساعت 4 یا 5 که بیدار میشوم، دیگر نمیتوانم بخوابم. گاهی کتابی میخوانم، نه برای ارتقای سوادم، که به امید آنکه کمک کند بخوابم. اما معمولاً سودی ندارد و بالاخره از حدود 6 سرپا میشوم. اما نکته این است که در این روزها که متاسفانه کم هم نیستند، هر چه پیش میروم، راندمانم کم میشود، طوری که شبها حداکثر ساعت 10-11 نمیتوانم در مقابل خواب مقاومت کنم. اگر هم نخوابم روی مود stand by هستم و کار مهمی نمیتوانم انجام دهم. در طول این روزهای چنینی هم سردرد و کسالت تقریباً مدوام است.
کمی این طرف و آن طرف جستجو کردم، جائی ندیدم که کسی چنین روشی را روش مناسبی برای کار و زندگی معرفی و پیشنهاد کرده باشد، بلکه همه میگویند خواب کافی به مغز و راندمان کمک میکند. مثلاً نوشته های این وب سایت را ببینید.
نکند مدیران نتیجه گرا کارمندان خود را به این سو سوق میدهند و آنها هم چنین میکنند اما خود را و ارزش کارشان را نابود میکنند؟
شما هم تجربه ای از این روش و موضوع دارید؟
اما توصیه من این است که به اندازه کافی بخوابید، شاید من پیرم و نباید شما را با خودم مقایسه کنم، اما در همان مراجع خواندم که با بالارفتن سن، نیاز به خواب، کم هم میشود!
گیج شدم، اما این رویکرد را دوست ندارم، و به سختی میتوانم باور کنم. همین.
شاید مطالعه این مقاله هم برایتان جالب باشد، به نوعی مربوط به همین مقوله است.
سربلند باشید
سلام
چند روز پیش دوستی تعریف می کرد مدیر عاملی داریم که خود ایشان همیشه قبل از همه (حتی واحد خدمات)در شرکت هستند و انتظار دارند که کارمندان حداقل نیمساعت پیش از شروع ساعت کاری و یکساعت بعد از ساعت کاری در شرکت باشند و وای به روزی که کارمندی بخواهد سروقت بیایید و سروقت برود …. و بعد از پایان ماه تمامی اضافه کارها خط میخورد چون در واقع هیچ کار خاصی برای انجام نبوده است …….. فکر می کنم مدیرانی که زیاد بودن ساعت کاری برایشان نشانه انجام کار بیشتر و بهره وری بیشتراست احتمالا بیخبرند از کارمندانی که فقط به دلیل خواست مدیر در شرکت می مانند و زمان خود را با صحبت با بقیه همکاران و دردل های تلفنی و گاهی خوابیدن پشت میز سپری می کنند
@وکیلی
سلام
از آن بدتر این است که اشاره مکرر به کم خوابی، پر کاری افراطی، رکوردهای عجیب و غریب (مثلاً ۳-۴ ساعت خواب در روز)، حتی از سوی کسانی که قرار است الگوی دیگران باشند، تبدیل به یک ارزش شده است.
این گفته ها نه تنها در صحت آنها به شدت تردید هست، بلکه با اصول علمی معتبر هم در تناقض هستند.
من خودم خیلی مشکل خواب دارم، کمتر از حد نیاز میتوانم بخوابم، اما به وضوح تمام روزهایی که کم میخوابم، راندمان فیزیکی و مغزی ام، به شدت کمتر است. شاید به همین دلیل است که نمیتوانم چنین ادعاهائی را باور کنم.
سربلند باشید
جانا سخن از زبان ما میگویی . . .
@آرمین خوشوقتی
سلام
به نظرم همه ما به نوعی و در جائی با این پدیده مواجه هستیم. من تصمیم دارم هر جا با این پدیده مواجه شدم، کمی ملاحظه ها را کنار بگذارم و از فرد مدعی بخواهم که مقداری اطلاعات در مورد این شیوه کاری اش بدهد و مثلاً بگوید که با ۳-۴ ساعت خخواب در شبانه روز چطور بر خلاف تمام تئوریها و یافته ها و توصیه های علمی، سطح فعالیت فیزیکی و مغزی اش را حفظ میکند؟
فکر میکنم آنها بر اساس تعجبی که از این همه عجیب بودنشان در مخاطب میبینند، این روش را ادامه میدهند و ما به عنوان مخاطب باید کمی نقش خود را ایفا کنیم…
سربلند باشید
لینک دوم که معرفی کردین عالی بود.
در زمینه کیفیت خواب تحقیقات و پرسشنامه های استاندارد زیادی تهیه شده و تجربه پیاده سازی یکی از اونها در چند بیمارستان یکی از شهرهای بزرگ معضل کم خوابی بین پرستاران و پزشکان و تبعات منفی اون رو به من ثابت کرده. چون همزمان از مولفه های سلامت و رضایت از کار و مصرف دارو هم سوال میشد، اثرات منفی بیشتر به چشم می آمد که واقعا نیازمند توجهه…
من تجربه کارمندی و کار دایمم حدود ۳ سال بیشتر نیست اما در قالب کارهای پروژه ای با سازمانهای خصوصی و دولتی که برخورد داشتم این ارزیابی عملکرد کمی و مبتنی بر فقط حضور فیزیکی رو به کرات دیدم. تجربه خودم این بوده که حتی به ظاهر غیرمنطقی ترین سازمانها و شرکتها طی فعالیتشون یاد گرفتن نسبتا منطقی رفتار کنن و تعارفی با کارمند در ارزیابی عملکرد و پرداخت ندارن، بنابراین کارمندان هم نباید تعارفی در وقت گذاشتن برای سازمان داشته باشن چرا که معمولا تضادهای کار خانواده تا حد زیادی از غرق شدن بیش از حد کارمندان در کارشون و غفلت از خانواده پیش میاد، بعبارتی فرد باید بتونه میان تعهد به کار و تعهد به زندگی غیر کاری و رفاه و سلامت خودش تعادل ایجاد کنه.
یه مسیله که به نظرم شما هم بخوبی گفتین باید بررسی بشه تفاوت قضاوت ذهنی افراد از وضع عینی عملکرد هست.
@اکبری تبار
سلام
بر اساس نظر مببسوط و مفید شما به نظرم رسید که باید نکته ای را تصریح کنم.
من به نظم در سازمان اعتقاد دارم. اینکه ارزیابی عملکرد صرفا به حضور وابسته باشد، معنی مخالفش این نیست که هر کس هر وقت خواست بیاید، زمانهای رسمی شرکت باید رعایت شود (به نظر من و مگر در موارد خاص) اما اینکه فردی خیلی خوب و مفید است که از ۵ صبح تا ۱۰ شب کار کند (یا حضور داشته باشد) این است که به نظرم یک آسیب است.
ممنون از نظرتان
سربلند باشید
@پوینده دهکده جهانی
سلام
در مورد نظم حق کامل با شماست و موافقم که باید حتما ساعات رعایت بشه و شناورترین ساعاتی که دیدم هم فقط در موارد خاص بوده. اما منظورم اینه که بعضی مواقع تصویر ذهنی و واقعیت عینی یکی نیست، افراد یک دوره صبح زود آمدن رو به اغلب دوره کاریشون تعمیم میدن و اگه در سطح مدیریت باشن ممکنه از کارمنداشون بخوان ساعات بیشتری در خدمت سازمان باشن و تضادهای کار و خانواده تشدید بشه. این مطلب وبلاگ شیث بخوبی منظور بنده رو بیان کرده.
http://sheyth.persianblog.ir/post/950/
@اکبری تبار
سلام
ایده محدوده در دسترس بودن ایده خوبی است که من هم تجربه اش را داشته ام.
تاکید مطلب من بر ژستی بود که این روزها خیلی رایج شده و همه سعی دارند نشان دهند که بدون خواب، یک روند و پر حرارت کار میکنند و موثر هم هستند که باور این برای من کمی مشکل است.
سربلند باشید
سلام،
اوایل شروع کارم علاوه بر وظایف شغلی در پروژه ای فعالیت می کردم که حتی نیمه شب در منزل نیز اگر راه حلی به فکرم می رسید تا صبح پردازشش می کردم. کار به اندازه کافی جذاب بود و در پایان هم پروژه موفق بود. منظور این است که جذابیت کار فرد را از قید و بند ساعت کار می رهاند. اما افرادی که تنها برایشان حضور فیزیکی زیاد اهمیت را دارد را نیز دیده ام. در ساعت اداری به کندی وقت تلف می کنند و ساعتها اضافه کار می مانند تا به قول خودشان در سکوت و آرامش آخر وقت وسواسهایشان را ارضا کنند ولی فکر می کنند سرمشق دیگران هستند و ایثار می کنند. به ساعت منظم کار اعتقاد دارم ولی می دانم ، راندمان رابطه مستقیم با ساعت حضور ندارد. اعتقاد دارم شرح وظایف هر فرد باید به اندازه همان ۸ ساعت کار در روز باشد و نه بیشتر. با این حال هنوز هم بعد از بیست و چند سال، اگر کاری به اندازه کافی جذاب باشد حاضرم بیش از ساعت کار رسمی فعالیت کنم .
@مهر
سلام
موافقم. از دوران جوانی به یاد دارم که روزی ساعت ۷ صبح به محل کار رفتم و ۹ صبح روز بعد از شرکت خارج شدم. همه ما از این تجربه ها داشته ایم. نکته من این بود که این روش نمیتوانند تداوم داشته باشد.
ممکن است همیشه دغدغه کار را داشته باشیم و مغزمان به آن فکر کند، اما تداوم بیخوابی و تظاهر به کارهایی از نوع سوپرمن، به نظرم کمی غیر واقعی است و نباید این شیوه را ارزش بدانیم. گاهی این ادعاها تبدیل به توهین به شعور مخاطب میشود.
سربلند باشید
“فکر میکنم آنها بر اساس تعجبی که از این همه عجیب بودنشان در مخاطب میبینند، این روش را ادامه میدهند ”
دقیقا همینطوره !
@آرمین خوشوقتی
سلام
و من هم متاسفم که اینطور است…..
سربلند باشید