شما چه جور آدمی هستید؟
قبلاً مطلب نسبتاً مفصلی در مورد اینکه “من کیستم” نوشته ام. (اینجا)، اما چون با این پرسش و ابهامات آن مفصل و مکرر مواجه میشوم و چون این موضوع خیلی مهم است، خواستم باز هم در این مورد بنویسم. امیدوارم تکرار اثرگذار باشد، نه کسالت آور.
در مصاحبه های استخدامی، به عنوان اولین سوال خواهش میکنم که مصاحبه شونده خود را در زمان مشخصی معرفی کند و هر اطلاعاتی که فکر میکند به من به عنوان مصاحبه کننده کمک میکند که او را بهتر بشناسم، به من بدهد. در واقع از او میخواهم که در مورد خودش صحبت کند. این موضوع را قبلاً هم نوشته ام. اما چون خیلی مهم است، میخواهم یک بار دیگر بر آن تاکید کنم.
نخست باید توضیح دهم که من از این مکالمه ابتدائی چه هدفی دارم؟ این یک سوال چند منظوره است:هدف اولم این است که مخاطبم را از حالت تنش که به طور طبیعی همه به هنگام مصاحبه دارند، رها کنم. او با صحبت در مورد خودش و با آهنگ و خواسته خودش، به طور طبیعی حداقل کمی آرام تر خواهد شد.
با محدود کردن زمان معرفی، میخواهم ببینم که میتواند زمانش را برای یک ارائه مدیریت کند؟ میخواهم ببینم چقدر در این مورد فکر کرده است.
هدف سوم این است که میزان آگاهی فرد از خودش را بسنجم. ببینم این فرد چقدر خودآگاهی دارد؟ میداند چه قوتهایی دارد و احیاناً در کدام حوزه ها نیاز به توسعه دارد؟
هدف دیگرم این است که قدرت بیان و شیوه تعامل فرد را ارزیابی کنم.
خلاصه این سوال برای مصاحبه کننده خیلی مهم است.
پیشنهاد میکنم نظرات آقای دکتر سریع القلم را هم که به این موضوع مربوط است، مطالعه کنید. (اینجا)
بسیار متاسفم که اکثر افرادی که با آنها مصاحبه میکنم، در پاسخ به این سوال، عملکرد خوبی ندارند. تعداد معدودی هستند که میتوانند در مورد خودشان صحبت کنند. این را عموماً ناشی از تنش تلقی میکنم و با طرح نمونه هایی، بدون آنکه به آنها سمت و سو بدهم، سعی میکنم راه بیندازمشان. اما برخی باز هم مشکل دارند. آنها آماده اند که من بپرسم و آنها جواب دهند.
اینکه ما نتوانیم خود را معرفی کنیم، اصلاً خوب نیست. به این معناست که در مورد خودم، اینکه چه توانائیهایی دارم، در کدام حوزه ها، محدودیت دارم، کجا باید آموزش ببینم، کجا میتوانم به سازمان و به همکارانم کمک کنم و … اطلاعاتی ندارم.
به این ترتیب نمیدانم به کجا خواهم رفت، چرا اینجا هستم، با چه چیزی انگیزه میگیرم و چه چیزی مرا آزار میدهد؟
هر قدر سن و سال مصاحبه شونده کمتر میشود، میزان تاسف من هم بیشتر میشود. و متاسفم که این عارضه در جوانها بیشتر است. به گمانم آنها آن قدر درگیر دغدغه های روزمره هستند که وقتی برای اندیشیدن به خود در نظر نمیگیرند. شاید هم این اثر ناشی از شبکه های اجتماعی و تغییر شیوه نگرش باشد. در مورد دلیلی این موضوع باید بحث کرد و اندیشید.
اما این کار راه حل دارد. قبلاً هم نوشته ام، کتاب هم معرفی کرده ام، باید خودم را بشناسم، بتوانم خودم را معرفی کنم، تا بدانم چه چیزی از سازمان میخواهم، چرا ممیخواهم و چگونه باید بخواهم. چه چیزی میتوانم بدهم که آن خواسته ها را بدست آورم؟
در همین وبلاگ هم گاهی با همین مشکل مواجه هستم و گاهی دوستانی که به من تماس میگیرند، از من گله مند میشوند، گاهی هم گله هایشان را مینویسند. چون به آنها میگویم مطالعه کنید، چون میگویم ببینید چرا این را که میخواهید، میخواهید؟ آنها آزرده میشوند، نمیدانم انتظار دارند من و امثال من چه معجزه ای بکنیم؟ میدانید مشکل کجاست؟ مشکل این است که آنها حتی خواسته خود را هم نمیتوانند منسجم تدوین و ارائه کنند. این طبیعی است، و ریشه اش در همان خود آگاهی و خود آشکارسازی است.
بیائید از همین امروز تمرین کنید. روزی 2 دقیقه و فقط 2 دقیقه به خودتان فکر کنید. چه زمانی و تحتح چه شرایطی ناراحت شدید؟ کی خوشحال شدید؟ چه وقتی در اوج بودید؟ از چه رفتارهایی آسیب دیده و از کدامها بهره برده اید؟ فکر میکنید دیگران چه مهارتهایی دارند که شما هم به آنها نیاز دارید؟ فقط روزی 2 دقیقه را به خودتان بدهید و این اطلاعات را حتماً بنویسید. در اولین روز هر هفته، این دو دقیقه را به 5 دقیقه ارتقا دهید و نوشته های هفته قبل را جمع بندی کنید و به پاکنویستان در این مورد که “من که هستم” اضافه کنید.
وقتی به یک فهرست خوب رسیدید، حالا تمرین کنید که اینها را در 1، 2، 5 و 10 دقیقه توضیح دهید. سعی کنید تا میتوانید صادق باشید. درمورد ضعفهایی که در خودتان دیده اید، توضیح دهید و بگوئید که چگونه آنها شما را آزار داده اند و فکر میکنید که چگونه باید آنها را بهبود دهید؟
باور کنید خیلی سخت نیست. رمز موفقیت در این است که فکر کنید، بنویسید و ممارست داشته باشید. به یک ماه نمیرسد که میبینید خیلی فرق کرده اید، خیلی هدفمند تر زندگی میکنید. و این خیلی لذت بخش است.
راستی شما چه جور آدمی هستید؟ چقدر میتوانید در مورد خودتان صحبت کنید؟ اگر علاقمند بودید، همینجا در مورد خودتان بنویسید تا با هم آنها را بخوانیم و در مورد صفاتی که به خودتان نسبت میدهید، صحبت کنیم. من قول میدهم وقت بگذارم، شما چطور؟
سربلند باشید
سلام و خداقوت
مطلب جالب و قابل تاملی بود و برای من که تاحالا چندین بار مصاحبه داده ام بسیار کاربردی است.
من چه کسی هستم: جدای از مشخصات فردی و شناسنامه ای دارای مدرکی فوق دیپلیمی هستم که باور دارم بیش از این مدرک توانایی دارم این را رزومه فعالیت هایم نشان می دهد، در کارهایی که به من سپرده می شوند تمام تلاشم را می کنم تا به بهترین نحو آن را انجام دهم و در جهت پیشرفت آن حتما اقداماتی را که از دستم بربیاید انجام می دهم. از کارهایی که ثبات فکری و حتی جسمی داشته باشند دوری می کنم و در شرایط استثنایی سعی در تغییر و ارتقاء آن خواهم کرد. همیشه دنبال خلق کار جدید با تکنولوژی های روز دنیا هستم. دوری از مدیریت و ارتباط کلامی نداشتن با مسئولین(مشارکت و آگاهی از وضعیت کار) برایم آزار دهنده است و در عملکرد فعالیتم تاثیر منفی می گذارد.
پیروز و سربلند باشید.
@astane
سلام
ممنون از مشارکت شما. این توضیحات شما چقدر طول کشید؟ به نظرم کمتر از یک دقیقه. در حالت متعادل شما باید بتوانید حدود ۳ تا ۵ دقیقه از خودتان حرف بزنید.
چاره ساده است، باید به خودتان بیشتر فکر کنید.
میتوانید بگوئید که چه انتظاری از سازمان و همکارانتان دارید و شما برای آنها چه خواهید کرد؟ برای سازمان چه مزیتی دارید و چه باری از دوش سازمان برمیدارید؟ فکر میکنید که سازمان چرا باید شما را بخواهد؟ آینده خود را چطور میبینید؟ نسبت به سرنوشتتان چه دیدگاهی دارید و نقش خود را در جائی که هستید و خواهید بود چگونه میبینید؟ و …
ساده است، روزی ۲ دقیقه به خودتان فکر کنید و یافته هایتان را حتما بنویسید. در قید خوب و بد بودن آنها نباشید، بعدا برای بازنگری وقت هست.
سربلند باشید
اول از همه از اینکه اسمم رونمیتوم بنویسم از شما عذر خوهی می کنم و بعد هم اگر حرفهای من براتون برخورنده است.
من کسی هستم که بقول معروف صابون مصاحبه شما حسسسسابی به تنم خورده! به نظر من در این چند دقیقه ای که باید برای شما صحبت کرد ، هر چیزی که گفته بشه ( تاکید برروی هر) شما بدنبال در آوردن نکته ای هستید که طرف رو بکوبید.هر چیزی آدم بگه قطعا یه چیزی از توش در میاد.و متاسفانه احساس خوبی به ادم نمیده.آدم احساس می کنه با یه آدم عقده ای طرفه. و این نه حرف من که حرف خیلیهاست.
برای سازمانی که بر اساس حرفهای چنین آدمی تصمیم به استخدام میگیره، متاسفم و برای شما هم بیشتر…
@ناشناس
دوست ناشناس
سلام
اول ممنونم که علیرغم حس نامطلوبی که از من داشتید، وقت گذاشتید و نوشتید. جداً ممنونم
بعداً بسیار متاسفم که چنین حسی را به شما و به فرمایش شما، آن خیلی های دیگر منتقل کرده ام. روی این نقطه ضعفم کار خواهم کرد، قول میدهم.
و قبل از آخر، انکه بسیاری از دوستانی که من با آنها مصاحبه کرده ام، در پایان مصاحبه از من به خاطر بازخوردهایی که به ایشان داده ام، تشکر کرده اند. برخی (که اتفاقاً پذیرفته هم نشده بودند و خیلی شفاف به آنها توصیه کردم که شما به درد این شغل نمیخوری، عمرت تلف میشود) برایم کتاب به عنوان هدیه فرستاده اند. اما همه اینها، اگر فرض کنیم و بپذیرید که صحیح هم باشد، دلیلی بر رد ادعای شما نیست. حتما حس شما هم مهم است.
اما بعد:
من در مصاحبه گاهی مجبورم افراد را به چالش بکشم و بخواهم که به چالش پاسخ دهند، معمولاً هم از آنها در پایان بابت فشاری که آورده ام، عذر میخواهم، اما میدانم برای فردی که چالش نیست، اما داوطلب یک شغل چالشی است، این شرایط خوشایند نیست.
آن هر نکته ای که با تاکید فرمودید، درست نیست. من اظهارات شخص را با پروفایلش تطبیق میدهم. مثلاً فردی را هفته پیش مصاحبه میکردم، خوشبختانه در حضور ۲ نفر دیگر، مدعی بود که اصلاً عصبی نیست و عصبانی نمیشود. وقتی با یکی از گفته هایش مخالفت کردم، چنان برآشفت که وقتی رفت، دوستان دیگر گفتند (به شوخی) که شانس آوردی که کتک نخوردی :-)
یا برخی افراد نسبت به خود یا نسبت به برخی صفات باورهایی دارند که غلط است. این هم خودشان را در آینده آزار میدهد و هم سازمان را. من تلاش میکنم که به آنها بگویم آنچه آنها دارند مثلاً پیگیری است، نه خلاقیت که خودشان فکر میکنند. این هم گاهی دردآور است.
من کسی را نمیکوبم، اما ممکن است گاهی اگر با خود واقعیمان مواجه شویم، احساس بدی بکنیم. من حتی در این موارد هم تذکر میدهم که “آنچه شما هستید ، همان خوب است، همان باشید” که طرف ناراحت نشود.
مثلاً دوستی که مدعی بود فرد بسیار آرام و خوش خلقی است، بعد از اینکه به علت دیگری (فرایند استخدام چندین مرحله دارد که یکی از آنها مصاحبه رفتاری است) پذیرفته نشده بود، یعنی برای ارتقا به سمت بالاتر نسبت به دیگران مناسب دانسته نشده بود، و فکر میکرد من عامل این کار بودم، در راهروی سازمان چنان با من پرخاش و توهین کرد که البته خودش بعداً آمد و عذرخواهی کرد. و وقتی گزارش مصاحبه اش را خواندم، دیدم آنجا هم احتمال عدم موفقیت در کنترل بر اعصاب نوشته شده بود.
اینها را نه از باب دفاع، که برای روشن شدن علل احتمالی برخی آزردگیها که در مصاحبه های استخدامی اجتناب ناپذیر است، روشن شود. اما مطمئن باشید که روی بازخورد شما هم فکر و کار خواهم کرد.
اگر بخواهیم برای این و آن، این فرد و آن سازمان تاسف بخوریم، سودی ندارد. این درست مثل تیمی است که عدم توفیق خود را بر گردن داور می اندازد. این هیچ کمکی نمیکند. باید راههای موثرتری یافت.
باز هم ممنونم که نوشتید و بیشتر ممنونم که خواندید، البته اگرهنوز دارید میخوانید :-)
سربلند باشید
سلام
یک سوال.شما فرمودید:
شاید هم این اثر ناشی از شبکه های اجتماعی و تغییر شیوه نگرش باشد.
آیا منظور شما این است که شبکه های اجتماعی باعث می شوند که ما تصویر نادرستی از خودمان داشته باشیم؟ و اگر چنین است این تاثیر چطور اتفاق می افتاد؟ ویا شاید هم منظور این است که شبکه های اجتماعی فرصتی نمیگذارند؟ که اگر این باشد کمی مخالفم.درست است که بعضی افراد بصورت افراطی درگیر دنیای مجازی می شوند ولی این اشکال از اراده و نداشتن برنامه برای زندگی خودمان است و نه دنیای مجازی
@وکیلی
سلام
بحث مفصلی است اما امروزه این بحث خیلی جدی است که شخصیت مجازی آدمها که در شبکه های اجتماعی ارائه میدهند، ممکن است خیلی با آنچه واقعیت دارد متفاوت باشد. این تفاوت کم کم ممکن است در من نهادینه شود و گاهی دچار خودباوریهای بدی شوم یا دچار سرخوردگی شوم.
زمانی که شخصیت مجازی و واقعی به هم وصل میشوند یا به هم میرسند، مثل ازدواجهایی که از شبکه های این چنینی آغاز میشود، گاهی این تفاوت دردسرهای عجیب و غریب به وجود میآورد.
ممنون از همراهی شما
سربلند باشید
سلام به شما. ممنون که اینقدر الهام بخش و سازنده می نویسید. راستش همانطور که شما نوشته اید برای من صحبت کردن از خودم سخت است. این اواخر به توصیه یک مشاور توصیفی از خودم نوشتم که این جا ملاحظه کنید. برای تکمیلش از توضیحات شما استفاده کردم.
«ثبات و تمرکز در کارها باعث موفقیت هایی برای من شده و برای انجام کارهای دشوار اعتماد به نفس کافی دارم. از تحصیلاتم راضی هستم و عملکرد شغلی خودم را مطلوب کارفرماها یافته ام. در روابطی که داشته ام دیگران سرعت انتقال، قدرت قلم و تمرکز مرا ستوده اند. به نظم و انضباط معتقدم و سعی می کنم آن را در زندگی شخصی و کاری رعایت کنم. بسیاری کارها را هر چند برای بار اول، با کیفیت رضایت بخش برای صاحب آن انجام داده ام. توانایی دارم مطالب را به صورت گویا و شفاف بنویسم. می توانم به دیگران کمک کنم ایده هایشان را پرورش دهند. توانایی ساختاردهی به مطالب پراکنده را دارم.
با همه این احوال گاهی اوقات و در برابر برخی افراد در بیان خواسته ها، ابراز نظرات، و بیان احساسات تردید می کنم. دوست دارم توان شناخت و مدیریت هیجانات خود و دیگران را در خودم تقویت کنم.گاهی اوقات پذیرش نقص ها و آسیب پذیری هایم برایم دشوار است. به همین دلیل در گرفتن بازخورد از دیگران ممکن است ضعیف عمل کنم. ممکن است حین ابراز نظراتم به دیگران به دلیل اصرار بیش از حد، آنها احساس فشار و تحت انتقاد قرار گرفتن کنند. گاهی اوقات در شروع کارهای تازه و گرفتن تصمیمات تردید زیادی می کنم وحین انجام کارها نگرانی غیرمعمولی از رخ دادن اشتباه و بروز نتایج ناخواسته دارم. دیگران ممکن است آن را اهمال کاری ببینند. در مسائل گاهی ترجیح می دهم کنترل موقعیت در دست دیگران باشد. برای روبه رو شدن با این مسائل روی مهارت های ارتباطی خودم و حل ریشه ای مشکلاتم کار می کنم.
از سازمانی که در آن کار می کنم انتظار دارم نشان دهد که نظرات من شنیده می شود. دوست دارم سازمان به من فراغت از معیشت، و نیز فرصت و امکانات کافی برای رشد و یادگیری بدهد. از همکارانم انتظار صداقت و اعتماد متقابل دارم. من به سازمان تعهد کامل و تلاش بالاتر از متوسط برای به نتیجه مطلوب رساندن کارها را خواهم داد و تلاش خواهم کرد استانداردهای کاری سازمان را ارتقا دهم. من توانایی آن را دارم که مهارت های فنی خودم را در حوزه های مختلف کاری به خوبی بکار بگیرم. مهارتهایی مثل گزارش نویسی حرفه ای، کار با نرم افزارهای مربوطه، تسلط به زبان خارجی و جستجوهای پیشرفته اینترنتی مزیت من در کارهایی بوده است که برای کارفرمایم انجام داده ام. از این که زندگی این توانایی ها را به من داده شکرگذارم و از بکار گرفتن آنها لذت می برم و انرژی می گیرم. دوست دارم انسانی باشم که یاد می گیرد و رشد می کند و به دیگران کمک می کند یاد بگیرند و رشد کنند. آرزوی من این است در این مسیر سهم خودم را به زندگی ادا کنم.»
@ابراهیم
سلام
ممنونم که اینطور مفصل وقت گذاشتید. خیلی نکات خوبی در نوشته شما هست. خیلی از نقاط قوت خود را میشناسید و حالا میتوانید هم از آنها استفاده کنید و هم روی آنها سرمایه گذاری کنید. با توجه به پیشرفت خوبی که داشته اید پیشنهاد میکنم بیشتر روی این موضوع کار کنید.
مثلاً فکر کنید که برای سازمان چه شاخصه برجسته ای دارید؟ و مواردی از این دست…
مطمئنم که روز به روز باز هم بهتر خواهید شد.
سربلند باشید
پاسختان را که به فرد ناشناس (نظر شماره ۳) خواندم خیلی خیلی مشتاق شدم که مصاحبه شوم :)
پیشاپیش اعلام کنم که من عصبانی و پرخاشگر نیستم و حتی اگر عصبانی شوم، دست بزن ندارم. می توانید در کمال آرامش به انجام مصاحبه بپردازید :)
@مسعود
سلام
خدا را چه دیدید، شاید روزی این شانس نصیب بنده شد که در خدمت شما باشم.:-)
سربلند باشید
سلام من علی هستم ۲۹سال سن دارم
در رشته تحصیلی و کاری خودم حدود ۲ سالی سبقه کار دارم .فکر می کنم در زمان تحصیل باید خیلی بهتر از این درس می خواندم تا اکنون کار آیی بیشتری داشته باشم .احساس می کنم انسانی هستم با ضریب هوشی متوسط اما با اسراری که روی حل مسئله دارم به نتیجه نسبی می رسم .باید با ادامه تحصیل در رشته خودم ضمن ارتقای شغلی به عزت نفس بیشتری برسم .فکر میکنم باید صبور تر از این باشم و دیر تر عصبانی شوم .چگونه نمیدانم . احساس می کنم قدرت پذیرش حرف حق و سخن درست را دارم گرچه به ضررم باشد.فک کنم مدیریتم ضعیفه نمیدونم مدیریت باید در وجود آدم ها باشد یا اکتسابیه .بیشتر از این که خودم برای حرکت به جلو تلاش کرده باشم ، این دیگران بوده اند که مرا به جلو حرکت داده اند و شرایط را برایم فراهم نموده اند و لی من معمولاً از فرصت خوب استفاده نکرده ام .کلا ً احساس می کنم خیلی آدم موفقی نیستم و خودم را زیاد سرزنش میکنم .
@انسان
علی جان، سلام
امیدوارم اجازه بدهی که نوشته ات را کمی تحلیلی نگاه کنیم؟ موافقی؟
معرفی شما ۸۰% بر درس خواندن و کار تمرکز دارد و حداکثر ۲۰% بر اینکه چه جور آدمی هستی. اما نکات خیلی خوبی در مورد خودت گفتی. اینجا سرنخهای موفقیت دیده میشود:
باید کمی کتاب بخوانی و تمرین نوشتن کنی، اینکه اصرار را اسرار بنویسی، یا اینکه فکر کنم را فک کنم بنویسی، در تعاملات رسمی تو را با مشکل مواجه خواهد کرد. اینها هنوز مهم هستند و در قضاوت افراد روی توان کاری شما اثرگذارند. اینها را دست کم نگیر.
ادامه تحصیل تو را به عزت نفس نخواهد رساند. به چند جمله پایانی نوشته ات توجه کن. اینها نشان از آن دارد که تو فکر میکنی شرایط تو را کنترل میکند، باید سعی کنی بیشتر به سعی و تلاش خودت تکیه کنی، باید برنامه و هدف داشته باشی و برای رسیدن به آن تلاش کنی و قلباً اعتقاد داشته باشی که این تلاش است که سرنوشت تو را رقم میزند، نه دیگران.
علی جان مدیریت اکتسابی و آموختنی است. باید مهارتهای مدیریت را یاد بگیری و تمرین کنی. طول میکسد اما میشود. باید تصمیم گیری را تمرین کنی، باید از عدم موفقیتها، درس بگیری، نه اینکه سرخورده و آزرده شوی. سخت است اما شدنی است.
احتمالاً تو عصبانی میشوی، چون فکر میکنی نتوانسته ای انتظارات را برآورده کنی، چون تو حوزه قوت خودت را خوب نیافته ای. به نقاط قوت خودت بیشتر فکر کن و سعی کن روی آنها بیشتر سرمایه گذاری کنی.
و نهایتاً دوست عزیزم، پیشنهاد میکنم روزی ۲ دقیقه برای خودت وقت بگذار و به خودت فکر کن، کتاب بخوان، کلاس برو (فکر شده) و بدان که تلاش برای رسیدن به هدف، موفقیت است، نه لزوماً رسیدن به هدف.
تو باید بتوانی در حدود ۶ ماه که گذشت، چندین صفحه در مورد خودت بنویسی که اقلاً ۳۰% آن در مورد نقاط قوتت باشد.
موفقیت همین نزدیکی است.
سربلند باشی و ممنون که این قدر صادقانه نوشتی.
خیلی ممنونم از وقتی که صرف کردید برای پاسخ دادن به نوشته بنده و تشکر از اینقدر انرزی مثبتی که در کلامتون قرار داده و منتقل کردید.
شاید این مربوط باشد به احساسی بودن من، ولی باید اقرار کنم، کلام شما آنقدر محبت آمیز بودکه من رو جذب کرد .
در دوران دانش آموزی هیچ وقتی رو صرف خواندن دوباره مطالب نوشته ام نمی کردم ،اینجا هم اگر غلط نوشتم شاید بخاطر این بوده که نوشته ام را باز خوانی نکردم، البته شاید.
امیدوارم با اجرای دقیق رهنمود های جنابعالی قدم در راه تلاش کردن، بگزارم که به قول شما، تلاش کردن ،موفقیت است.
این جمله را از قول یکی از دوستان نقل می کنم که گفت “شکر گزاری در این است که، از نعمت ها در جهت رضای منعم (نعمت دهنده)استفاده کنی”
از ته دل براتون آرزوی موفقیت دارم.
@انسان
دوست عزیز
از لطفت ممنونم. به من اجازه بده که چند نکته دیگر هم بگویم.
دوران دانش آموزی گذشته است. اکنون شما دیگر دانش آموز نیستی، در یک سازمان کار میکنی، پس باید رفتارهایی از آن دوره را که دیگر کاربرد ندارد، فراموش کنی و رفتارهای جدید و متناسب را جایگزین کنی.
بخشی ناشی از نخواندن متن است (که من هم هنوز گرفتارش هستم:-)) بخشی هم ناشی از این است که املای صحیح لغات را شاید تا کنون ندیده باشی یا تلفظ را نشنیده باشی. در این راه باید بخوانی، دائم بخوانی و هر چه را میبینی و میخوانی، تلفظ صحیح را یاد بگیری. (مثلاً در همین نوشته ات، بگذارم به جای بگزارم:-))
رسمی بودن و رسمی شدن به رشد در سازمانها کمک میکند. شما جدی تر گرفته میشوید و …. باید به رسمی شدن فکر کنید و تمرین کنید.
سربلند باشید
باز هم عالی بود ممنون
سلام من ۲۹ سال سن دارم . دارای مدرک کارشناسی مکانیک طراحی جامدات . سه سال سابقه کار دارم .
اولین جایی که سرکار رفتم چون با رشته تحصیلیم و علایق و آینده ای که برای خودم متصور بودم منافات داشت ، علی رقم مخالفت اطرافیان خیلی زود ترک کردم . در کار خیلی سخت کوش و پیگیر هستم . وظایفی را که به من محول میشود با تمام وجود انجام می دهم . در حال حاضر در واحد R&D کار می کنم.پروژه ای رو انتخاب کردم که کسی به آن آشنایی نداشت و این برای من مزیت بود چون علاقه مندم کارم خاص و متفاوت باشد . برای به پایان رساندن این پروژه غیر از کار مهندسی ، کار یدی هم انجام دادم چون دوست دارم کاری که به من محول شده خوب انجام شود(گاهی فکر میکنم کار را زیادی شخصی میکنم واشتباه است) گاهی هم مستاصل شدم اما رهاش نکردم . از اعتراف به اشتباهاتم ابایی ندارم . روابط عمومی خوبی دارم . از انجام کارهایی که نسبت به آنها آشنایی ندارم ترسی ندارم در واقع دارم اما برام لذت بخشه و هیجان خاصی بهم میدهد . خوش رو هستم اما عصبانی هم می شوم چون فکر میکنم هرجا کار انجام میشود گاهی اصطکاک هم به وجود می آید و یه جاهایی لازمه کار است . از سیستم هم انتظار دارم من را ببیند . اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارم .هر چه به ذهنم رسید نوشتم.
سلام.
از اینکه این قدر صادقانه و ساده نوشتید، متشکرم.
شما به شناخت خودتان از خودتان خیلی تکیه دارید. اگر این شناخت درست باشد خیلی خوب است و میتوانید آینده را بهتر برنامه ریزی کنید. اگر خیلی درست نباشد، یعنی آنی که فکر میکنید نباشید، ممکن است در مقاطعی متعجب شوید که چرا این شد یا چرا با فلان عکس العمل مواجه شدم؟
در این حوزه خیلی کارها میشود کرد، اما پیشنهادم این است که از اطرافیان در مورد خودتان سوال کنید و بازخورد بگیرید. به آنها فرصت بدهید که برداشتشان از شما را آزادانه برایتان بگویند. ببینید آنها چه میبینند. شاید اطلاعات جدیدی بدست بیاورید و شاید تمایل پیدا کنید روی بعضی حوزه ها کار کنید که باز هم موفق تر شوید.
سربلند باشید
سلام
خیلی خوش حالم که با سایتتون آشنا شدم و واقعا از نظرات شما و دوستان لذت برم
“به نظر من” دلیل این که عده ای ( که کم هم نیستند ) در جامعه ما هدف خاصی ندارن و دچار روزمرگی می شوند به خاطر این است که؛ هیچ شناخت صحیحی از خودشان ندارد و حتی دقیقه ای در این باره فکر نکردند.
این که الان کجا هستند؟ و به کدوم نقطه می خواهند برسند ؟ چه مختصاتی دارند؟ چه قدر زمانشون و خودشون اهمیت داره ؟ و نقاط قوت و ضعف خودشون را نیز نمی دونند.
امیدوارم تفکر در مورد این سوال که ” من کیستم چه آرمانی دارم و به کجا خواهم رفت ” تغییر و تلنگری در ما به وجود بیاورد تا هدفمند و پرشور و پویا زندگی کنیم و از روزمرگی رها شویم.
بهترین ها را برایتان آرزو می کنم
@hashem
سلام، خوش آمدید.
من هم امیدوارم که هر نوشته یا هر نشانه یا هر گفته بتواند تلنگری باشد که زودتر و با انگیزه بیشتر به سوی آینده بهتر گام برداریم.
سربلند باشید