فهرست شرکتهای برتر
چند سالی است که سازمان مدیریت صنعتی فهرستی از شرکتهای برتر سال را منتشر میکند. این اقدام بسیار خوب است، خیلی خوب است، در کشورهای دیگر هم چنین کاری انجام میشود. شاید شناخته شده ترین نمونه از این کار، فهرست شرکتهای برتر آمریکائی باشد که مجله فوربس (Forbes) منتشر میکند. فهرست Forbes 500 که فقط شامل شرکتهای آمریکائی میشد، دیگر متوقف شده و تبدیل شده به Forbes Global 2000 که با همان مبانی شرکتهای جهان را رده بندی میکند. فهرست دیگر فهرست Fortune 500 است و فهرستهای دیگری هم وجود دارند که خیلی نمیخواهیم به آنها بپردازیم.
در خوبی این اقدام هیچ تردیدی نیست، واقعه میمون و مبارکی است، اما آنچه از آن به دست میآید میتواند باز هم بیشتر باشد. در واقع نگاه این نوشته به چیزی که حاصل شده و ارزشمند است، نیست، بلکه به آنچه میتواند بدست آید میخواهم نگاه کنم.اگر صفحه Forbes 500 در ویکی را نگاه کنید، که لینکش در بالای همین مطلب داده شده است، ملاحظه میکنید که ارزیابی شرکتها بر اساس چند شاخصه انجام میشود که یکی از آنها کارمندان است. یعنی در همین ارزیابی هم یکی از شاخصه ها سرمایه انسانی است و چقدر پر معنی است که تمام شاخصه های دیگر هم از جنس سرمایه و دارائی هستند. این تقارن اینطور به ذهن متبادر میکند که کارمندان هم یکی از دارائی های شرکتها تلقی میشوند. در ارزیابی شرکتهای ایرانی هم تعداد کارمندان در محاسبه و ارزیابی دخالت داده میشود (آنطور که اینجا نوشته شده اما توضیحی در مورد چگونگی این اثرگذاری نیافتم)، که این هم اتفاق مبارکی است.
اما به نظرم مهم این است که از این فهرست چه استفاده ای بشود؟ دانستن اینکه فلان شرکت بیشترین فروش یا بیشترین رشد یا بیشترین سهم بازار را داشته، خیلی خوب است، اما چطور میشود از این خوبی استفاده نمود؟
یادم هست که دوستی از دست پخت خانمش خیلی تعریف میکرد، که چنین است و چنان است، دوست دیگری بعد از تحمل تمام تعاریف او، گفت با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشود، باید یک روز دعوتمان کنی که ببینیم این دست پخت چگونه است؟
به نظرم یکی از کاربردهای چنین فهرستهایی میتواند الگوسازی و استفاده از تجربه های موفق این شرکتها باشد. کاری که در نمونه غربی انجام میشود، مثلاً کتاب خوب به عالی هم برای خودش یک سری شرکت موفق انتخاب کرده و آ«ها را با شرکتهای هم ترازش مقایسه کرده و به معیارهایی رسیده که دنیا به آن واکنش مثبت نشان داده است.
در علم مدیریت (که من از داشتن آن بهره ای ندارم) توصیه ها و جملات قصار زیادی داریم که در کلاسهای درس، سالهاست تدریس و تکرار میشوند، به خصوص در دوره های آموزشی در سازمانها، خیلی بر این عناوین تاکید میشود. مثل مشتری مداری، مثل توسعه نیروی انسانی، مثل شیوه های مدیریتی مختلف، مثل شیوه های رهبری بازار مثل شیوه های فروش و ….، حالا سوال این است که ما از این معیارها در این سازمانهای برتر چه اطلاعات سازمان یافته و قابل استفاده ای داریم؟ ساختار سازمانی کدامیک از این شرکتها برای بررسی و نمونه برداری در اختیار است؟ شیوه های مدیریت چند سازمان از این سازمانها برای الگوبرداری در اختیار است تا سازمانهای جدید راههای آزموده شده را مجدداً آزمون نکنند؟ چه تحقیق و بررسی ای که اقلاً در سطح متخصصین و اساتید دانشگاهی پذیرفته و منتشر شده باشد، انجام شده تا مثلاً شیوه فروش، بازاریابی، ارتقای سهم بازار، شیوه های مدیریت بازار و … در این سازمانها شناخته شده و مورد استفاده، به عنوان الگو، قرار گیرند؟
احتمالاً که نه، حتماً گزارشهایی در این زمینه ها هست، اما نمیدانم چطور و از چه راهی میتوان به آنها دست یافت؟ اگر خطا نکنم ساختار سازمانی ماتریسی، نخستین بار در یکی از همین شرکتها استفاده شد و بر اساس مطالعه آن به صورت یک سرفصل علمی درآمد که خیلی سازمانها امروزه از آن بهره میبرند. چرا ما این تجربه ها را استفاده نکنیم؟
در سطح جهانی، شرکتهایی هستند که وضعیت منابع انسانی و فرهنگ سازمانی را در این شرکتها به تفکیک صنعت مورد بررسی قرار داده اند و نتایج آن را برای مقایسه وضع یک شرکت با شرکتهای برتر مورد استفاده قرار میدهند (البته هزینه هم دریافت میکنند). فرهنگ سازمانی دنیسون یکی از همین نمونه هاست که بسیار هم طرفدار دارد.
وقتی نام شرکتهایی را در صدر این فهرست میبینید که هیچ سابقه ای از آن در ذهنتان نیست، چه حسی پیدا میکنید؟ اگر این شرکت در ذهن من و شما هیچ ربطی با مشتری مداری، با رهبری بازار، با توسعه منابع انسانی و چنین معیارهایی نداشته باشد، آیا واقعاً میتوانیم بپذیریم که این شرکت یکی از برترین شرکتهای کشور است که قاعدتاً در درآمد سرانه ما نقش دارد؟ اگر این را بپذیریم که این چنین سازمانی، به فرض وجود، در این فهرست هست و باید باشد، آنگاه این سوال پیش میآید که پس آن معیارها چه ارتباطی با موفقیت و برتر بودن دارند؟
مراد از این یادداشت اصلاً این نیست که این شرکتها خوب و برتر نیستند، بلکه درست برعکس، بر اساس شناخت و تماسی که با برخی از این شرکتها داشته ام، بر این باورم که در این شرکتها تجربه ها و ساز و کارهایی هست که برای خودشان و برای همه سازمانهای دیگر میتواند مفید باشد، چقدر خوب است که از این تجربه ها هم استفاده شود.
مثلاً در حوزه منابع انسانی، میتوانیم فرایندهای استخدام، و به طور کلی فرآیندهای مدیریت منابع انسانی را در این سازمانها مطالعه کنیم، میتوانیم سطح هوش هیجانی و تطابق شغلی را در سازمانها بسنجیم، میتوانیم راهبردهای سازمان را، میزان تعلق سازمانی را در آنها بررسی کنیم و معیاری بدست دهیم که وضع این شرکتها در این زمینه ها چگونه است که دیگران هم از آن استفاده کنند. این یک فرایند طولانی است که میوه شیرینی خواهد داشت.
اهداف برنامه ایران 1404 را به یاد بیاوریم، ما باید خیلی بالا برویم و میتوانیم.
خلاصه کنم و دچار نقد پرانی نشوم، اینکه شرکتها رتبه بندی شوند و برترینها شناخته شوند، نه تنها عیبی ندارد، بلکه بسیار هم خوب است، دست سازمان مدیریت صنعتی و مجریان این طرح درد نکند، اما به نظرم حالا که تجربه این کار، چند ساله شده، باید به فکر استفاده های خوب از این اقدام خوب هم باشیم.
سربلند باشید
پ.ن. خیلی خوشحالم که در زمان فعالیتمان توانسته ایم به 3 شرکت از شرکتهایی که در صدر فهرست اخیر قراردارند، خدمت ارائه کنیم.