مدیران و توفیق شرکتهای مهندسی
آقای واحد مطلب زیبائی در اینجا نوشته اند که به نظرم مشکل روز بسیاری شرکتها، به خصوص شرکتهای مهندسی و از جمله شرکتهای نرم افزاری است.
مدیران، بی شک در وضعیت شرکتها نقش عمده ای ایفا میکنند. با توجه به
مطلب آقای واحد و تشابهی که شرکتهای نرم افزاری با سایر شرکتهای مهندسی
دارند، به نظرم رسید که نگاهی به این موضوع داشته باشیم. در اینکه این
نگاه، و این بعد، تنها عامل اثرگذار نیست، تردیدی نیست. همینطور در اینکه
شاخصه های رفتاری مدیران، در عملکرد آنها و اثرشان بر شرکت نقش عمده دارد
هم نباید تردید نمود.
آقای واحد مطلب زیبائی در اینجا نوشته اند که به نظرم مشکل روز بسیاری شرکتها، به خصوص شرکتهای مهندسی و از جمله شرکتهای نرم افزاری است.
مدیران، بی شک در وضعیت شرکتها نقش عمده ای ایفا میکنند. با توجه به مطلب آقای واحد و تشابهی که شرکتهای نرم افزاری با سایر شرکتهای مهندسی دارند، به نظرم رسید که نگاهی به این موضوع داشته باشیم. در اینکه این نگاه، و این بعد، تنها عامل اثرگذار نیست، تردیدی نیست. همینطور در اینکه شاخصه های رفتاری مدیران، در عملکرد آنها و اثرشان بر شرکت نقش عمده دارد هم نباید تردید نمود.
مدیران شرکتهای مهندسی در کشور ما، عمدتاً مهندسین هستند. در حالیکهک در کشورهای دیگر، این قانون حاکم نیست. حداقل وقتی شرکت از مرحله زایش عبور نمود، به سرعت در می یابد که موسسین آن (که احتمالاً مهندس بوده اند) دیگر توان کافی برای تداوم رشد شرکت را ندارند. در ایران، چون مدیر باید از تمام نکات فنی مطلع باشد (که به نظرم این فرهنگ درستی نیست، اما از طرف مشتریان،معمولاً اینکه مدیرعامل به کارشان رسیدگی کند یک امتیاز محسوب میشود)، کمتر دیده میشود که مدیر، شخصی کاملاً فنی نباشد.
این مدیران فنی، معمولاً پارامترهای C و S بالا دارند. این بالا رفتن این پارامترها، ناشی از سابقه طولانی تحصیل و کار در محیطی است که همه چیز منطقی بوده است. شرکت آنها هم معمولاً با ارجحیت انگیزه های مالی تاسیس نمیشود. بسیارند شرکتهائی که با دور هم جمع شدن چند دوست، تاسیس شده اند، با یک پروژه خوب و با بهره گیری از مزایای تازه وارد بودن، رشد کرده اند و امروز هم زنده هستند. اما رشدشان بسیار محدود شده یا هر روز با مشکلی مواجهند.
در این شرکتها چون اکثر کارکنان هم همین شاخصه های رفتاری را دارند، دوستان و همکاران، مگر در زمان فشارهای اقتصادی، دور هم به خوبی و خوشی زندگی میکنند. گهگاه یک High D پیدا میشود و سعی میکند تغییرات بزرگی ایجاد کند،که به سرعت و با کلی دلیل و مدرک و منطق، از میدان به در میشود.
این شرکتها اگر اتفاق عجیبی نیفتد، ممکن است سالها به همین وضع ادامه حیات دهند. به علت خوب کارکردن، همیشه تحلیل کردن، و شنونده های خوبی بودن، کارفرمایان خیلی دوستشان دارند. حتی گاهی آنها در اینکه کارفرما چرا از آنها خرید نمیکند، با کارفرما همدردی میکنند و به او حق هم میدهند. خیلی جالب است…
این شرکتها به یک زلزله احتیاج دارند. کسی که اصلاً راضی نشود،دائم زیادتر بخواهد، همه را به تحرک وادار کند، پرانرژی باشد و همه را دنبال خودش بکشد. اما یک نفر هم باید باشد که به C ها و S ها، چه مدیران و چه کارکنان، اطمینان بدهد که اوضاع تحت کنترل است. شاید مدیری که خودش I داشته باشد،بتواند اینجا کمک کند و این نقش را ایفا کند. کسی باید سیستم را به وجد بیاورد،نشاط ایجاد کند،امنیت ظاهری را از بین ببرد و کسی هم باید ترس و ناراحتی را از دل دیگران بیرون کند و به آنها اطمینانی را بدهد که یک High S برای کارکردن، به آن نیاز دارد.
این فرد دستیار مدیر یا مسئول منابع انسانی است. وقت مدیر عامل حیف است که صرف اینها شود.
گروه دیگری از مدیران این شرکتها، D بالا دارند. خیلی کار،رین و اهل ریسک هستند. دائم به فکر تغییر و توسعه هستند. اما گروه همکاران آنها که همان S و C ها هستند، اصلاً زبان آنها را درک نمیکنند. نمیفهمند که چرا این قدر “حرص” میزنند؟ چرا این قدر شرکت و خودشان را به خظر می اندازند. آنها را افرادی “سر هم بند” و “خالی بند” گاهی خودخواه میبینند. روشن است که هم زبانی و همدلی لازم بین این دو دسته اتفاق نمی افتد. شرکت دائم نیرو عوض میکند، مدیر میدود، نقش سوپرمن را بازی میکند، جان میگذارد و به زودی متوجه میشود که حاصل عمرش متناسب با دوندگی اش و صرف انرژی اش نبوده است.
کارکنان میروند، چون در این شرکت احساس ناامنی میکنند. نمیتوانند به سرعتی که مدیر حرکت میکند، حرکات او و پی آمدهایش را تحلیل کنند، پس با اولین پیشنهاد،میروند یا دائم در ترس و بیم میمانند و لذا راندمان خوبی نخواهند داشت. مدیر نمیداند که اینها نمیتوانند دائم تغییر سرعت بدهند و نمیفهمد که آنها چرا از موفقیت شرکت به اندازه او لذت نمیبرند.
چاره اتفاقاً اینجا هم یک فرد واسط است. کسی که تحلیل رفتارهای مدیر را برای این کارکنان انجام دهد، نیازهای هر یک را در نظر داشته باشد و خلاصه آنها را به مدیر منتقل کند. رفتارهای ترسناک مدیر را به او گوشزد کند و …
این فرد هم همان دستیار مدیر یا مسئول منابع انسانی است.
خلاصه اینکه من احساس میکنم، (باور کنید فقط احساس نیست،چندین نمونه زنده اش را هم دیده ام و در آنها یا با آنها زندگی کرده ام) بخش بزرگی از عدم موفقیتها ناشی از این است که مدیران و کارکنان با یک سرعت و یک سیستم حرکت نمیکنند. در شرکت گپی هست که دائماً بزرگتر میشود و مانع رشد میشود.
نمیدانم، شاید علت تاسیس رشته MBA همین گپ بوده باشد.
به نظرم اول نگاهی به درون لازم است. نکند شرکت را که میخواهیم برجی رفیع باشد، بر پایه ای نه چندان مناسب بنا کرده باشیم و دائم انرژی مان صرف تعمیر آن میشود، به جای توسعه اش؟
شما چه فکر میکنید؟
سربلند باشید
سلام
۱- خوشحالم که باز نوشته های شما را می خوانم.
۲- ممنون که به نوشته های وبلاگ توجه دارید. وقتی خواننده دقیقی مانند شما نوشته های کسی را می خواند مسؤولیت او را چند برابر می کند.
۳- در مورد یک نفر با S بالا به عنوان دستیار موافقم، اما یکبار خود شما مشکل نگه داشتن این فرد را در کنار یک مدیر مهندس برشمرده اید. ممکن است زیاد با دوام نباشد.
۴- پیدا کردن این آدم سخت است. اگر بخواهید یک نفر را استخدام کنید باید زیاد جستجو کنید و اگر او را پیدا کرده و جذب هم بکنید باید به اندازه کافی برای او کار داشته باشید و گرنه در شرکت کوچکی مثل ما کار داشتن و یا کار ساختن برای چنین فردی به شکلی که تمام وقتش را پر کند خیلی راحت نیست.
۵- اگر بخواهید از یک فرد یا شرکت بیرونی به عنوان نیمه وقت هم استفاده کنید چون در شرکت شما تمام وقت نیست نمی تواند به شکل کامل با تیم همراه شود و آن فضای خالی را پرکند. چون هر چه باشد از دیدگاه افراد یک فرد بیرونی است که لزوما نباید به او کاملا اعتماد کرد، چرا که منافعش با منافع کل شرکت همراه نیست.
۶- به نظرم ایده آل آن است که یک نفر را پیدا کرد در پست دیگر که بتواند همزمان مسؤولیت دستیاری را هم انجام دهد . مثلا یک منشی حرفه ای و یا یک مدیر میانی حرفه ای در یک بخش، نمی دانم.نظر شما چیست؟
۷- در آخر نمی دانم سایر شرکتهای مهندسی چقدر مشکلاتی شبیه ما نرم افزاری ها دارند. به نظرم انها که در زمینه ساخت و ساز یا تاسیسات هستند به دلیل ترکیب شدنشان با مشاغل دیگر کمتر مشکل داشته باشند. در نرم افزاری ها است که اکثرا کامپیوتری هستند و هم رشته و مهندس و تکنسین و کارگر کمتر از هم جدا یا قابل تفکیکند.
به هرحال مجددا خوشحالم که به وبلاگ را به روز کردید.
همین!
از اینکه میخوانید و توجه دارید،متشکرم.
به نظرم Sپائین منظورتان است، که تحرک داشته باشد. بله نگه داشتن نیروی انسانی همیشه سخت است،گاهی سخت تر :-)
گرفتاری شناخت نیرو ها و یافتن آنها کار سختی است. در فکر کاری فراگیر هستیم که نمیدانم چقدر موفق شویم و چقدر استقبال شود.
در مورد ۶ موافقم. این دستیار باید بتواند انرژی اش را تخلیه کند و روحیاتش را ارضا نماید. این حتما کمک میکند.
باید شما و امثال شما که مدیریت میکنید به ما کمک کنید که بتوانیم به مدیران کمک کنیم.
سربلند باشید
آقا میشه یه منبعی برای شناخت مفهوم H,D,C,S و… معرفی کنید؟ من هر موقع مطالب شما رو می خونم گیج میشم
سلام
این پارامترها را در چند مطلب در همین وبلاگ توضیح داده ام. از جمله در این مطلب:
http://thomasint.blogfa.com/post-9.aspx
در عمل مقدار و شدت هر کدام از این پارامترها، برای هر فرد با استفاده از آزمونهای استانداردی انجام و بر اساس مقادیر بدست آمده در مورد رفتار فرد میتوان اطلاعات بدست داد.
توجه داشته باشید که نحوه تعیین این پارامترها خیلی مهم است. گرچه آزمونهای مختلفی وجود دارند، اما به اعتبار آنها حتما توجه کنید.
سربلند باشید.