مسیر شغلی کارشناس به مدیر
شاید این درک من است، اما اینطور حس میکنم که خیلی ها میخواهند روزی مدیر شوند، یعنی مدیر شدن را نقطه ای در مسیر پیشرفت شغلی شان میدانند، این به نظرم خیلی صحیح نیست.
شاید این درک من است، اما اینطور حس میکنم که خیلی ها میخواهند روزی مدیر شوند، یعنی مدیر شدن را نقطه ای در مسیر پیشرفت شغلی شان میدانند، این به
نظرم خیلی صحیح نیست.
کارشناسی شاخصه هایی دارد که لزوما برای مدیران خوب نیست، و بالعکس. مثال این دو درست مثل یک پزشک و یک جراح است. پزشک دنیایی تحقیق و بررسی میکند، شاید حتی ملاحظات خانوادگی و شخصی بیمار را هم میسنجد تا او را حیاناً برای قطع یک عضو فاسد شده به جراح معرفی کند. اما جراح وقتی قانع شد دیگر فقط به قطع آن عضو فکر میکند و لاغیر.
کارشناس تمام جوانب را میبیند و میسنجد، با گزینه های مختلف و ریز مواجه میشود، گزارشی مفصل تهیه میکند، اما مدیر در چند دقیقه آن را میبیند و تصمیم میگیرد که فعلاً در مورد آن کار نکند، یا حتی یکی از گزینه های مردود، نظرش را جلب میکند.
گاهی مدیر باید یک فرد را اخراج کند، یا باید تقلیل نیرو بدهد، و مدیر در این فاز اگر خیلی احساسی عمل کند، ممکن است سازمان را نابود کند و عده بیشتری صدمه ببینند. این کاری است که هر کارشناسی نمیتواند انجام دهد، این نتوانستن خودش یک نقطه قوت بزرگ است برای کارشناس، که میتواند ضعف بزرگی باشد برای یک مدیر.
اینکه مدیر گزینه ها را نادیده میگیرد، اینکه مدیر گزینه های مردود را دوباره مطرح میکند، اینها از قدرت او نیست، اینها از نیازمندی اوست، او باید در مواجهه با مشکلات خیلی زوایای بیشتری را ببیند. شاید این ژست های مدیریتی است که کارشناسان را علاقمند میکند که حتما باید مدیر شوند.
باور کنید، انتصاب یک کارشناس خوب به سمت مدیریتی، بزرگترین خیانت به او و سازمان است. در عین حال کند کردن فرایند مدیر شدن یک کارشناس که شاخصه های لازم را داشته باشد هم خوب نیست.
در عوض باید به کارشناسان ارزش کارشان را نشان داد،آنها C بالا دارند، باید به اطلاعاتی که آنها بررسی و رارائه میکنند، احترام و توجه نشان داد و واقعاً توجه کرد، باید به فکر رضایت شغلی آنها بود و باید آنها را با مشکلات مدیران آشنا کرد، تا فکر نکنند از قافله جا مانده اند.
به مدیران هم اگر به کارشناسان توجه نمیکنند، باید هشدار داد که هیچ مدیری نمیتواند بدون پشتوانه کارکنان سازمان، به هیچ موفقیتی برسد و بماند و رشد کند.
خلاصه اینکه هر کس را باید در جای خود قرارداد، نه مدیر برتر است، نه کارشناس، هر دو برای سازمان لازمند، هر کدام در جای خود.
سربلند باشید
علاوه بر ژست، مدیر اختیاراتی داره که کارشناس نداره و این خیلی وسوسه انگیزه.
اختیارات همراه با مسئولیت است، ما معمولاً فقط وقتی را میبینیم که مدیر از اختیاراتش استفاده میکند اما وقتی را نمیبینیم که او در مقابل مسئولیتهایش جوابگو باید باشد و زمان سختی را میگذراند. آیا برای این شرایط هم آماده هستیم؟ از آن استقبال میکنیم؟ این هم مهم است.
سربلند باشید
سلام. به بیانی دیگر یک مدیر در مهارت ادراکی ،یعنی درک نسبت به نقاط ضعف قوت سازمان و فرصت و بحران محیط، باید داشته باشه درحالی که کارشناس مهرات فنی خوبی باید داشته باشه. یعنی یه کارشناس خوب با مهارت فنی بالا در جایگاه یه کارشناس خوبه و مدیر هم.
با تمام این احوال جالبه که معمولا دانشجوهای مدیریت “حداقل” در مقطع کارشناسی کم وبیش علاقه ای به رشته خود ندارند ولی کارشناسها دوست دارند مدیر شوند.. شاید تجربه کاری موفق میچربد برای مدیر شدن شاید ژست..
جناب اعتدالی عزیز، مدیر شدن، با مدیریت خواندن به نظرم دو چیز متفاوت است که ممکن است گاهی به یک نقطه هم برسند. من همیشه فکر میکنم که مدیر همیشه سازمان را مقدم میدارد، ولو اینکه خودش یا دیگران ضرر کنند، چون نفع کلان خود و دیگران را در نفع سازمان (حتی ماندنش) باید ببیند.
کارشناس یک موضوع و محور را باید ببیند، اما عمیق تر، هر کارشناس مسئول دیدن یک حوزه است، و مسئول دفاع از آن، اما مدیر باید بتواند این همه را یک جا و ئر یک کاسه ببیند.
با تجربه کاری موافقم، اما با آموزش در این زمینه همراه ترم. آموزشهایی که متاسفانه جایش در نظام آموزشی ما خالی است…
سربلند باشید