موانع تعامل موفق
به نظرم بیشترین حجم مطالب این وبلاگ حول مسئله تعامل و برقراری ارتباط نوشته شده باشد. باز هم هر قدر جلوتر میروم، میبینم در این زمینه خیلی نیاز به کار، آموزش و فرهنگ سازی هست. هر جا با مدیری یا کارشناسی صحبت میکنم، میبینم ریشه مشکلاتشان در تعامل و ارتباط است.
مثلاً این نوشته آقای مدیر را در وبلاگ خوبشان بخوانید. اینجا به سادگی توصیه میکنند که عادت کنیم که بنویسیم. این یک توصیه خیلی خوب است. اگر به توصیه هایی که در زمینه رفع موانع تعامل شده توجه کنیم، میبینیم که نوشتن یکی از راههای تعامل است، پس باید بتوانیم بنویسیم و باید خوب بنویسیم. از دیدگاه رفتاری، C ها و خیلی از S ها، اگر موضوعتان را با نوشته و با جزئیات به آنها ارائه نکنید، انگار اصلاً آن را ندیده اند!
حالا در این حالت چه اتفاقی می افتد؟ شما فکر میکنید حرفتان را گفته اید، اما آنها هیچ پیامی را ثبت و دریافت نکرده اند. این منشاء چه مشکلات بزرگی میشود…
اما در بحث تعامل، سرفصل مهمی وجود دارد تحت عنوان موانع تعامل.
به طور خلاصه موانع تعامل را در این چند زمینه میتوان جستجو نمود:
- روش کاری مغز
- رفتار فرستنده یک پیام
- رفتار دریافت کننده یک پیام
اما چطور میتوان بر این موانع غلبه کرد؟ برای این کار هم سرفصلهایی پیشنهاد شده است:
- گوش کردن فعال
- توجه به زبان بدن
- صحبت کردن
- آموزش مهارتی
میبینید که چقدر ساده است؟ اما در واقع این موضوع سهل ممتنع است، چون ما فکر میکنیم که همیشه تمام این کارها را داریم به بهترین نحو انجام میدهیم، در حالیکه اینطور نیست!
شما فکر میکنید که مشغول گوش دادن هستید، در حالیکه حواستان جای دیگری است. تقصیر هم ندارید، شاید گوینده، سخنران خوبی نیست و مغز شما که بیشتر از توان گفتاری یک فرد عادی توان دریافت اطلاعات دارد، خسته شده و به سراغ موضوعات دیگر میرود. نتیجه مهم این است که شما از گوینده جدا میشوید. طرف مقابل شما هم فکر میکند که با تمام توان دارد پیامش را ارسال میکند. اگر از شما بپرسند، میگوئید “من سراپا گوش بودم” که البته نبودید. اگر از او بپرسند، میگوید “من موضوع را با تمام توان و تمام نکات توضیح دادم” که البته از نکاتی که برای خودش بدیهی بوده، و فکر میکرده برای همه بدیهی است، گذشته و آنها را مطرح نکرده. نتیجه همین میشود که آقای مدیر نوشته اند: عده ای موضوع را درک نکرده اند، و عده ای معتقدند که هر توضیحی لازم بوده را داده اند. این میشود که سهل ممتنع است.
یکی از کارهای جدا لازم در این موارد این است که درک موضوع توسط طرف مقابل را از او بپرسیم. التبه به روش صحیح. مثلاً اگر از کارشناسی بپرسیم که “ببینم بالاخره فهمیدی یا نه؟” بی شک او هم از ما دلخور میشود و هم بدون آنکه فهمیده باشد، میگوید که فهمیده و یادتان باشد که در عدم دریافت پیام، بیشتر شما که فرستنده هستید، ضرر میکنید. پس باید ما هم یاد بگبریم که درست بپرسیم: مثلاً “من توانستم موضوع را درست و کامل توضیح بدهم؟” یعنی میپذیرم که اگر نقصی هست، آماده ام که آن را رفع کنم و میپذیرم که آن نقص از من است. این پذیرش نقص هزینه ای است برای من، اما در مقابل درک موضوعم، درآمدی است برای من. از وجهه خوبی که به علت این برخورد، در سازمان پیدا میکنم، به عنوان پس انداز آتیه، بگذریم.
از خودم بگویم. من وقتی این وبلاگ را مینویسم، یا مطالب دیگر را، به شدت اشتباهات تایپی مرتکب میشود. مثلاً چندین بار “منابع انسانی” را به علت نزدیکی ع و ه روی صفحه کلید، تایپ کرده ام “منابه انسانی” که یک فاجعه است. اگر شما اولین بار باشد که نوشته من را میخوانید، من به شما حق میدهم فکر کنید که نویسنده هنوز فرق منابع و منابه را نمیداند، حالا روضه هم میخواند!
یا سازمان را به دفعات سامزان نوشته ام، یا موارد دیگر. این یک ضعف جدی من است. من دارم تمرین میکنم که نوشته هایم را دوباره و دوباره بخوانم و این اشکالات را رفع کنم.
درست ننوشتن، رشته ارتباط شما با مخاطب را قطع میکند.
یا در برنامه های رادیوئی شنیده ام که کارشناس متبحر در حقوق مولف میگوید که “حق رایت” این فیلم یا محصول را فلان کردیم. من دیگر به بقیه حرفهای این آدم به سختی توجه خواهم کرد. معتقدم کسی که به خودش زحمت نداده که ببیند این رایت در کپی رایت، همان رایت در رایت کردن سی دی نیست، چطور میتواند این موضوع را کارشناسی کند؟
راستش بر اساس این مواردی که با آن مواجه بوده ام و گله و ناراحتی هایی که از مدیران و کارکنان شنیده و دیده ام، مدارک و منابع داخلی و خارجی را بررسی کردم تا ببینم آنها چه برنامه هایی دارند. در توماس دوره هایی برگزار میشود که به ارتقای سطح ارتباط و تعامل کمک میکند، اما در عین اینکه چارچوب خوبی دارد، خیلی با فرهنگ و نیازهای ما سازگار نیست. در حال طراحی دوره ای هستیم، تا بتوانیم به بالا رفتن سطح تعامل در سازمانها کمک کنیم. دوره ای کوتاه و کاربردی، بدون حاشیه و تئوری های زیاد. نمیدانم چقدر موفق شویم، اما اقلش این است که برای خودم بسیار آموزنده است.
سربلند باشید
ممنون از لینک و این مطلب بسیار خوب.
تجربه من این بوده که نوشتن، بخصوص برای دو طرفی که ارائه مطلب شان خوب نبوده و شنونده خوبی هم نبودند، بسیار مفید بوده. نوشتن یا ترسیم آنچه در ذهن است هم برای کسی که ارائه دهنده خوبی نیست مانند من، مفید است و هم برای کسی که شنونده خوبی نیست، چون این کار توجهش را جلب می کند. البته باید نوشتنش طوری باشد که واقعا حواس طرف مقابلش را خوب متمرکز کند.
استفاده کردیم. ممنون
@مدیر
با شما موافقم، ما معمولاً در مورد نوشتن و پذیرفتن تعهداتی که در نوشته ها می آید، بیشتر دقت میکنیم و معمولاً سوء تفاهم ها کمتر میشود.
اگر نوشتن، همراه با گوش کردن شودریال یعنی از دو حس همزمان استفاده کنیم، باز هم شرایط بهتر میشود.
سربلند باشید