نقاب های رفتاری
بعضی اوقات فرد رفتارهائی دارد که رفتار ذاتی او نیستند. در این شرایط این فرد با انگیزه های مختلف نقابی بر چهره رفتاری خود گذاشته است. شناختن این نقابها، و اثر آن بر کارآئی این فرد موضوع مهمی است که در این نوشته نگاهی به آن خواهم کرد.
اول لازم است به نکاتی در این رابطه اشاره کنم:
– اینکه ما با انگیزه های مختلف از نقابهای کاری استفاده کنیم،اصلاً چیز بدی نیست. گاهی ما در می یابیم که برای موفقیت در کارمان باید مثلاً پیگیرتر باشیم و میشویم. این خیلی خوب است.
– گذاشتن نقاب بر چهره یعنی بروز رفتارهائی که با شاخصه های رفتار طبیعی ما تناسب کامل ندارند. این یعنی صرف انرژی مضاعف. این نکته مهم است.
– وقتی برای مثلاً موفق بودن، نقابی بر چهره رفتاریمان میگذاریم، سازمان با چشم غیر مسلح متوجه این موضوع نمیشود. ما را بر اساس آن نقاب ارزیابی میکنید. اگر آن رفتار جدید را بپسندد، همیشه ما را آنطور میخواهد. اگر هم نپسندد، و ما بر اساس دریافت غلط خودمان آن نقاب را انتخاب کرده باشیم، از ما می آزارد.
پس شناختن افراد و نقابهای آنها مهم است. هم برای فرد هم برای سازمان.
اما بگذارید با یک مثال پیش برویم.
یشتر گفتیم که یک سندروم رفتاری هست به نام سندروم سوپرمن. یعنی یک فرد تمام انتظارات همه را برآورده نماید،که این غیر ممکن است. اما نقاب رفتاری گاهی این کار را ممکن میکند. چطور؟
یک معلم را در نظر بگیرید:
– او باید به حد کافی سلطه گری داشته باشد تا بر مخاطبین “ناراحت” و بر هم زننده نظم،فائق آید.
– باید مقدار کافی و نسبتاً زیادی اثرگذاری و تعامل با مخاطبین داشته باشد، تا درسش را گوش کنند.
– باید مقداری شنوائی و تحمل داشته باشد تا بگذارد شنوندگان هم سوالاتشان را بیان کنند و در مورد آنها با وی بحث کنند (این تا حدودوی با بند یک متناقض میشود. معلم است که باید حدش را باید بشناسد)
– و بالاخره باید مقدار کافی نظم دهی و قانون مداری داشته باشد که افراد در کلاسش سر وقت بیایند، تکلیفشان را نجام دهند و …
یعنی باید از هر یک از 4 شاخصه ای که در مدل دیسک هست،مقداری داشته باشد. چیزی که در شرایط عادی ممکن نیست. اما معلم میداند و دریافته است که برای موفق شدن باید تمام این شاخصه ها را داشته باشد.
چاره جیست؟ باید نقاب بزند.
هر قدر پارامترهای رفتار طبیعی این معلم با آنچه برای موفقیت در شغلش لازم است فاصله بیشتری داشته باشد، نقاب قوی تر میشود و معلم باید برای رسیدن به مدل موفق، بیشتر انرژی مصرف کند. ولی همیشه برای معلم خوب بودن، باید نقاب را بزند. به همین دلیل است که مدرسین و معلمین پس از ساعات طولانی کاری،خیلی خسته میشوند و لازم دارند در گوشه ای با خودشان خلوت کنند تا به با کسب مجدد انرژی از دست رفته، به حال عادی برگردند.
اگر شما آخرین ساعت درسی هفته را معلمی داشته باشید، حتما متوجه تفاوت عملکرد او در این ساعت با ساعت اول هفته میشوید. این همان تفاوت نقاب با رفتار عادی است. اما شما در اینجا رفتار با نقاب را بیشتر میپسندید. از معلم انتظار دارید که همیشه با همان نقاب ظاهر شود.
در سازمان هم همینطور است. وقتی رفتار و عملکرد فردی را بررسی میکنیم، لازم است بدانیم که :
– این رفتارها چقدر از شاخصه های رفتار طبیعی فرد فاصله دارند؟
– فرد تا جه حد میتواند این نقاب را بر چهره اش حفظ کند؟ (چقدر انرژی مصرف میکند تا اینگونه باشد؟)
– به فرد بسته به میزان انرژی مصرفی، برای تجدید قوا وقت بدهیم و در زمینه هائی به او کمک کنیم (مثلاً با واگذاری مسئولیتهایی که برایشان نقاب زده به یک دستیار) تا کمتر انرژی مصرف کند.
به این ترتیب میتوانیم امیدوار باشیم که او مدت طولانی تری در سازمان به ما کمک خواهد کرد. بی توجهی به این موضوع میتواند ما را با استعفای ناگهانی یک همکار خوب مواجه نماید.
سربلند باشید.
بسیار زیبا و پربار..دراولین فرصت الباقیه نوشته هاتونم میخونم..یاحق
——————–
سلام
متشکرم. امیدوارم مفید باشد.
بسیار جالب و آموزنده بود….همانطور که گفته شد، نقاب های رفتاری اعم از کاری ( در محیط کار) و یا اجتماعی ( در تعاملات اجتماعی) هنگامی موثر و پربازده خواهند بود که یا فاصله چندانی با رفتا رطبیعی فرد نداشته و یا فرصت کافی برای تجدید قوا به فرد داده شود. در غیراینصورت پس از مدتی سبب ایجاد دلزدگی و سرخوردگی می گردد تا حدی که غیر قابل جبران خواهد بود.
با تشکر
——————–
سلام، از توجه شما متشکرم. همانطور است که اشاره فرمودید.
به امید موفقیت