پست مهمان – علم بهتر است یا نفت؟
یکی از مزایای این وبلاگ برای من این بوده که مقالات خواندنی از دوستان عزیز دریافت میکنم و میتوانم آنها را بازتاب دهم. یکی از نوشته های خوبی که دریافت کردم را اینجا میگذارم تا شما هم لذت ببرید. نویسنده را نمیشناسم اما به نظرم حرفهایی که اینجا زده به عنوان یک دیدگاه، قابل تامل است.
علم بهتر است یا نفت؟ نوشته توماس فریدمن
(توماس لورن فریدمن مشهور به توماس فریدمن (متولد ۲۰ ژولای ۱۹۵۳، آمریکا) ژورنالیست، ستوننویس و نویسندهٔ آمریکایی است. فریدمن متخصص مباحث سیاست خارجی، خاورمیانه و مسائل زیست محیطی است و تاکنون سه بار برندهٔ جایزهٔ پولیتزر شدهاست. وی هماکنون هفتهای دو بار برای نیویورک تایمز قلم میزند.)
مترجم: حبیبی، منبع: نیویورک تایمز (با عرض معذرت، منبع ترجمه را نیافتم، این متن را همینگونه از یکی از بزرگواران خواننده وبلاگ دریافت کردم، که ضمن تشکر از ایشان، نقل میکنم) گاه و بیگاه از من میپرسند: «به جز کشور خودت به کدام کشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یک جواب داشتهام:
تایوان و مردم میپرسند «تایوان؟ چرا تایوان؟» جواب خیلی ساده است. چون تایوان صخرهای لمیزرع در دریایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبیعی برای زندگی کردن است. حتی برای ساخت و ساز باید از چین، شن و ریگ وارد کند و با وجود همه اینها چهارمین ذخایر کلان مالی دنیا را در اختیار دارد.
زیرا به جای کندن زمین و استخراج هر آنچه که بالا میآید، تایوان ذهن و افکار 23 میلیون تایوانی را میکاود، استعدادشان را، انرژیشان را و هوش و ذکاوت شان را. چه زن و چه مرد.
همیشه به دوستانم در تایوان میگویم: شما خوشبختترین مردم دنیا هستید، چطور اینقدر خوشبخت شدهاید؟ نه نفت دارید، نه سنگآهن، نه جنگل، نه الماس، نه طلا، فقط مقدار کمی ذخایر ذغال سنگ و گاز طبیعی و به خاطر همین هم است که فرهنگ تقویت مهارتهایتان را توسعه دادهاید؛ کاری که امروزه ثابت شده با ارزش ترین و تنها منبع تجدیدپذیر واقعی در جهان است. حداقل این برداشت شهودی من بود. اما ما در اینجا دلایلی نیز داریم که این موضوع را ثابت میکند.
تیمی از سوی «سازمان همکاری اقتصادی و توسعه» اخیرا مطالعهای کوچک اما جالب انجام داده و رابطه بین عملکرد افراد در تستهایی به نام « برنامه بینالمللی ارزیابی دانشآموزان» یا PISA (که هر دو سال مهارتهای ریاضی، علوم و درک خواندن افراد 15 سال را در 65 کشور امتحان میکند) و درآمد کلی منابع طبیعی به عنوان G.D.P یا تولید ناخالص داخلی را برای هر کشور شرکت کننده مورد بررسی قرار داده است. اگر بخواهیم خیلی کوتاه توضیح دهیم اینگونه میشود که ریاضی دانش آموزان دبیرستانی شما در مقایسه با مقدار نفت یا مقدار الماسی که استخراج میکنید چقدر خوب است؟
آندریاس شلیچر کسی که از طرف O.E.C.D بر تستهای PISA نظارت میکند میگوید:
نتایج نشان داد که رابطهای فوقالعاده منفی بین پولی که کشورها از منابع طبیعی خود به دست میآورند و دانش و مهارتهایی که جمعیت دبیرستانیشان دارند، وجود دارد. «این یک الگوی جهانی است که در همه 65 کشوری که در آخرین تستهای ارزیابی PISA شرکت کردهاند وجود دارد» چیزی به اسم نفت و PISA با هم و در کنار هم وجود ندارد.
به گفته شلیچر، در آخرین نتایج PISA معلوم شد که دانشآموزان کشورهای سنگاپور، فنلاند،کره جنوبی، هنگ کنگ و ژاپن با وجود بهره اندک از منابع طبیعی، نمرات PISA بالایی دارند. در حالی که با دارا بودن بیشترین مقدار درآمد نفتی، دانش آموزان قطر و قزاقستان کمترین نمرات PISA را به دست آوردند. (عربستان سعودی، کویت، عمان، الجزیره، بحرین و سوریه نمرات مشابه سال 2007 را در تستهای بینالمللی ریاضیات و مطالعات علمی به دست آوردند، این در حالی است که دانش آموزان لبنان، اردن و ترکیه- که باز هم جزء کشورهای خاورمیانه هستند، اما با منابع طبیعی کمتر- نمرات بهتری را به دست آوردند).
دانشآموزان کشورهای آمریکای لاتین که جزو کشورهای غنی و دارای منابع طبیعی زیاد محسوب میشوند، مثل برزیل، مکزیک و آرژانتین در آخرین تستPISA نمرات ضعیفی به دست آوردند. در مورد آفریقا باید بگوییم که اصلا در این تستها شرکت نداشت.
کانادا، استرالیا و نروژ، کشورهایی که باز هم دارای منابع طبیعی زیادی هستند، نمرات خوبی در PISA کسب کردند؛که به گفته شلیچر بخش اعظم آن مربوط به این است که هر سه کشور سیاستهای برنامهریزی شده و سنجیدهای را در قبال ذخیره کردن و سرمایهگذاری درآمدهای حاصل از منابع طبیعیشان اتخاذ کردهاند.
همه این بررسیها و نتایج به ما میگوید که اگر واقعا میخواهید بدانید که یک کشور در قرن 21 چگونه عمل خواهد کرد، منابع و معدنهای طلای آن را به حساب نیاورید، بلکه باید معلمهای تاثیرگذارش را، والدین آگاه و دانشآموزان متعهدش را مد نظر قرار دهید. شلیچر میگوید: نتایج یادگیری در مدارس امروز، شاخصی از ثروت و فواید اجتماعی دیگری است که کشورها در درازمدت حاصل خواهند کرد.
اقتصاددانان خیلی وقت است که در مورد «بیماری هلندی» صحبت میکنند. این امر زمانی به وقوع میپیوندد که کشوری آنقدر متکی به صادرات منابع طبیعی خود باشد که ارزش پول رایج آن به شدت بالا رفته و در نتیجه تولید داخلی آن به دلیل وجود سیلی از واردات تحت تاثیر قرار گرفته و نابود میشود و در این حالت قیمت کالاهای صادراتی پیوسته بالا میرود. چیزی که تیم PISA نشان میدهد یک بیماری مرتبط با آن است:
جامعههایی که به منابع طبیعی خود بیش از حد وابسته شدهاند، مستعد پرورش والدین و جوانانی هستند که بخشی از غرایز، عادات و محرکهایشان را برای انجام دادن تکالیف و تقویت مهارتهایشان از دست دادهاند.
در مقایسه به گفته شلیچر: «در کشورهایی با منابع طبیعی اندک – فنلاند، سنگاپور یا ژاپن- تحصیلات، نتایج و شان و مقام بالاتری دارد؛ حداقل تا حدی. زیرا در کل عموم مردم فهمیدهاند که کشور باید با دانش و مهارت مردمش به پیش رود و این موضوع با کیفیت تحصیلات و سیستم آموزشی مرتبط است. والدین و فرزندان در این کشورها میدانند که این مهارتها و تواناییهای بچهها هستند که شانسهای آنها را رقم میزنند و هیچ چیز دیگری نمیتواند آنها را نجات دهد. بنابراین فرهنگ و سیستم آموزش کاملی را بنا مینهند». یا همانطور که دوست هندی- آمریکایی من کی. آر. سریدهار، موسس شرکت سوخت باتری بلوم انرژی میگوید: «وقتی منابع ندارید، مبتکر میشوید.» به خاطر همین است که کشورهای خارجی با بیشترین تعداد کمپانی در لیست نزدک، چین، هنگ کنگ، تایوان، هند، کره جنوبی و سنگاپور هستند.
هیچ کدام از این کشورها از منابع طبیعی برای پیشبرد اهداف خود بهره نمیبرند. اما این مطالعات پیام مهمی هم برای جهان صنعتی در بر دارد. مطمئنا در یک رکود اقتصادی دیرگذر، برای «انگیزه» جایگاهی وجود دارد. اما، شلیچر میگوید «تنها راه معقول این است که مسیر خود را از طریق فراهم نمودن دانش و مهارت برای افراد بیشتری، به منظور رقابت، همکاری و ارتباط برقرار کردن در راستای پیشرفت کشور، هموار نماییم.» به گفته شلیچر، به طور خلاصه در اقتصادهای قرن بیست و یکم دانش و مهارت تبدیل به پول رایج جهانی شده است، اما هیچ بانک مرکزی که این پول را چاپ کند وجود ندارد. هر کس مجبور است که خود تصمیم بگیرد چقدر پول چاپ خواهد کرد. مسلما داشتن نفت، گاز و الماس خیلی خوب است.
با وجود آنها فرصتهای شغلی زیادی به وجود میآید، اما در دراز مدت جامعه را ضعیف خواهند کرد؛ مگر اینکه برای ساختن مدارس و ایجاد فرهنگ یادگیری همیشگی استفاده شود.
شلیچر میگوید: چیزی که شما را همواره به سمت جلو میراند و باعث پیشرفت شما میشود، چیزی است که خودتان آن را ساختهاید.
————————————
من که خیلی لذت بردم، امیدوارم شما هم لذت ببرید.
سربلند باشید
علی بود.
سلام و خدا قوت.
من این مقاله را در سال ۲۰۱۱ مطالعه کرده بودم و در آن سایت تفسیر مفصلی برای این مقاله نوشته شده بود که بطور خلاصه گفته بود که در کشوری مثل کشور ما به دانش آموزان می گویند که چقدر منابع طبیعی داریم. اما در آن کشورها به دانش آموزان می گویند ما هیچ چیز نداریم و باید خودمان همه چیز را فراهم کنیم. در کشوری مثل کانادا با وجود منابع طبیعی فراوان به افراد یاد داده میشود که منابع طبیعی برای مصرف کردن نیست. پس افراد مجبور میشوند با خلاقیت خود ثروت تولید کنند و نه با منابع طبیعی. و با همین دیدگاه شرکتی مانند اپل از فروش گوشی iphon4 مبلغی معادل بودجه کشور سوئیس بدست می آورد. کاری که ما با فروش اینهمه نفت نمیتوانیم انجام بدهیم.
@هاشمی
سلام
من در سوئیس شاهد بودم که در یک کنگره جهانی با افتخار میگفتند که ما کشور فقیری هستیم و باید خیلی تلاش کنیم که زندگی خوبی برای خود بسازیم. به همین دلیل هم (آنها میگفتند) که مجبوریم تالار شهرداری را برای مهمانی های همشهریان اجاره دهیم تا خرج شهرداری تامین شود.
یا در ژاپن شنیده ام که در اولین روزهای مدرسه، نقشه ژاپن را به دانش آموزان نشان میدهند و میگویند که ببینید ما اینقدر خاک داریم، سرزمین کوچکی هستیم که باید برای بقا و رشد به شدت تلاش کنیم.
ما هم باید به فرزندانمان یاد بدهیم که بیشتر تلاش کنند. ما خودمان هم باید بیشتر بکوشیم.
سربلند باشید
فریدمن یک روزنامه نگار توانمند است و این مطلب که گذاشتید متعلق به حدود ۲ سال پیش است و یکی از بهترین و مشهور ترین نوشته های اوست. لینک مطلب اصلی:
http://www.nytimes.com/2012/03/11/opinion/sunday/friedman-pass-the-books-hold-the-oil.html
ممنون که مطالب خوب را پخش میکنید.
@مصطفی
سلام
آدمهای کم سواد و کم اطلاع وقتی موضوعی تازه به نظر خودشان میبینند، خیلی ذوق میکنند. من هم به همین مشکل دچار شدم که با تذکر شما و سایر دوستان روشن شدم.
از زمانی که صرف کردید و از توجهی که داشتید، صمیمانه متشکرم
سربلند باشید
عالی بود .گمان می کنم این ایده را می توان درسطح سازمان ها نیز بررسی و جستجو کرد . من سازمانهایی را دیده ام که بدلیل بهره مندی از منابع مالی فراوان ، به توسعه ی مهارت های کارکنان خود بی توجه بوده اند و به تدریج کارکنانی با حداقل ایده پردازی یا ابتکار داشته اند لذا حضورشان در بازار کسب و کار کم رنگ شده و نیز برعکس سازمانهایی که با تکیه بر توسعه ی دانش و مهارت کارکنان با حداقل منابع مالی به اهداف بزرگی دست یافته اند .
@چنگیزی
سلام
با شما موافقم. این مثال در مورد سازمانها هم مصداق دارد و میتوان نمونه هایی از آن را یافت. از توجهی که دادید ممنونم.
سربلند باشید