پیشرفتهای کوچک
در کارگاه هدف گذاری در مورد هدف صحبت میکنیم، در مورد اینکه هدف باید SMART باشد، یعنی مشخص باشد، قابل اندازه گیری باشد، دست یافتنی باشد، واقع بینانه باشد و زمان دار باشد و بر اینها هم خیلی تاکید میکنیم. اما این به معنی آن نیست که ما باید خودمان را در تنگنا قرار دهیم که وای اگر نشد چه میشود.
شاهد این گفته آن است که همیشه از قول بزرگان تاکید کرده ام که تلاش برای رسیدن به هدف، موفقیت است، نه صرف رسیدن به آن.
چند روز پیش مقاله جالبی برایم آمد که در آن از پیشرفتهای کوچک نوشته بود. گفته بود که به جای آنکه هدفتان این باشد که میخواهم تا پایان سال جاری، 2000 خواننده برای وبلاگم داشته باشم، میتوانید هدفتان را این قرار دهید که من هر هفته 3 موضوع مینویستم و در تاریخ و زمان مشخص منتشر میکنم و سعی میکنم موضوعات جالبی را هم انتخاب کنم و خوب هم بنویسم. به این ترتیب ممکن است حتی از آن هدف 2000 خواننده هم عبور کنید.
این نقش پیشرفتهای کوچک است که نباید از آن غافل شد. اما آیا این روش با روش هدف گذاری و برنامه ریزی بر اساس هدف مغایر است؟
ما باید برای خودمان پیشرفتهای خرد هم در نظر بگیریم. در همان مثال وبلاگ، نویسنده مقاله در مورد وبلاگ خودش نوشته بود که با یک هدفهای خرده خرده، بعد ازمدتی به نتایج بزرگ رسیده بوده است. این هم یک روش هدفگذاری است که ما به جای تعهد به هدف، خودمان را متعهد به یک برنامه مشخص و جدی بدانیم و متعهد بمانیم.
مثال دیگرش در مورد کاهش وزن بود. به جای اینکه با خودمان قرار بگذاریم که یک هدف بزرگ را محقق کنیم، مثلاً تا پایان تابستان 10 کیلو وزن کم کرده باشیم، متعهد شویم که مصرف نشاسته یا شیرینی خود را هر هفته 10 درصد کم کنیم، یا مثلاً چای شیرین نخوریم.
این مثالها به ما نشان میدهند که متعهد مانندن به یک برنامه میتواند ما را به هدف برساند. وقتی ما هدف را میخواستیم که SMART باشد، در واقع میخواستیم به یک برنامه برسیم و بر اساس آن به اهداف برسیم. حالا با یک میان بر کوچک، برنامه ای را که شدنی است طراحی میکنیم و به آن متعهد میمانیم.
برای پیشرفتهای کوچک هم برای خودمان جایزه های کوچک در نظر میگیریم و به این ترتیب همیشه با انگیزه میمانیم چون اهداف کوچکمان مرتباً محقق میشوند.
یکی از معروفترین مثالهای موفقیت این سیستم این بوده است که “هیچ دوچرخه سوار انگلیسی نتوانسته بوده در مسابقات تور فرانسه اول شود”. اینجا یتوانید در این مورد بخوانید.
آقای Dave Brailsford وقتی با این مشکل مواجه میشود، به این سیستم پناه میبرد و میگوید که این روش متکی به این باور است که هر هدف بزرگی، هر قدر هم بزرگ باشد، اگر به گامهایی شکسته شود و برای تحقق آن گامها برنامه ای وجود داشته باشد، آن هدف محقق میشود.
حالا از اینجا این روش به روش اهداف SMART نزدیکتر میشود.
در هدف گذاری، بعد از آنکه اهداف تعیین شدند، برای برنامه ریزی باید رسیدن به اهداف را به گامهایی شکست، گامهایی که دو خاصیت دارند: نخست آنکه کوچک و مشخص هستند و دیگر اینکه اولین گام باید از 3 ساعت بعد از برنامه ریزی برداشته شود!
مثلاً برای قبول شدن در کنکور، ممکن است هدف کلان من این باشد که در یک رشته خوب در تهران قبول شوم، اما میتوانم چند دقیقه این هدف را کناری بگذارم و به خودم تعهد دهم که روزی 10 دقیقه بیشتر مطالعه کنم. اما هم 10 دقیقه را رعایت کنم، هم در آن زمان واقعاً مطالعه کنم، نه اینکه وقت بگذرانم.
همین ایده را در بازاریابی و نفوذ در بازار هم به کار میبرند. در همه جا میتوان به این روش تکیه کرد، اما باید هدف کماکان SMART باشد.
شما ازچه روشی برای رسیدن به اهدافتان استفاده میکنید؟
سربلند باشید
سلام،
تعیین اهداف کوچک بهتر جواب می دهد ولی ممکن است تحقق اهداف کوچک در زمان معین رسیدن به هدف اصلی را تضمین نکنند. به نظر من در موارد توسعه فردی این روش بسیار خوب است ولی در اهدافی که به سازمان دستور می شود باید مواظب باشیم شاخصهای اهداف کوتاه مدت را به گونه ای تعیین کنیم که نیل به اهداف اصلی را ممکن سازد.
مثالی که در خصوص کنکور زده شد، گویای همین است. ۱۰ دقیقه درس خواندن بیشتر و با تمرکز بیشتر ممکن است به قبول شدن در رشته و دانشگاه هدف را به دنبال نداشته باشد.
@مهر
سلام
نکته جنابعالی کاملاً درست و بسیار مهم است. نباید اهداف کوچک را طوری وضع کنیم که راحت باشیم، بلکه باید هوشمندانه اهداف بزرگ را به هدفهای کوچک و متناسب بشکنیم.
ممکن است گاهی اهداف کوچک و به ظاهر ساده ما را به همان هدف بزرگ هم البته برساند.
از تذکرتان ممنونم.
این روش اهداف بزرگی را که معمولا محقق نمی شوند را با برنامه ای از گامهای ساده، کوچک و تکراری که به عادت های خوب تبدیل می شوند عوض می کند. کتاب The Power of Less هم این قضیه را به خوبی توضیح می دهد.
@محمد
سلام
ممنون از اشاره به جای شما.
سربلند باشید
با سلام و خدا قوت.
یک ضرب المثل چینی میگه:”برای جابجا کردن یک کوه کافیست یکی یکی سنگهاشو جابجا کنی”. این ضرب المثل دقیقا همین خرد کردن هدف بزرگ به اهداف کوچکیه که انجامشون خیلی راحته.
اگر از شما بخواندکه مثلا کوه اورست را جابجا کنید شما خواهید گفت که مگه میشه کوه اورست و جابجا کرد و از انجام این کار خواهید ترسید. اما اگر ازشما بخواهند که سنگهای کوه اورست را یکی بعد از دیگری جابجا کنید اصلا ترسی در شما بوجود نمیاد و این کار را خواهید کرد و بعد از مدت زمانی خواهید گفت که “اوه من کوه اورست را جابجا کردم؟؟!!!!!!!!”
مهمترین گام در این راه خرد کردن هدف هست. مثل یک عکس که اونو به تکه هایی بنام پازل تقسیم میکنن و شما هربار یک قطعه را سر جاش میگذارید و بعد از مدتی خواهید دید که عکس کامل شده. پس اهداف تون را مثل یک عکس به تعدادی پازل تقسیم کنید و اونها را یکی یکی سر جاش قرار بدین.
یک نکته خیلی مهم که یادم رفت بگم اینه که به هدف نهایی خودتون ایمان داشته باشید و برای رسیدن به اون همه کار بکنید.
@هاشمی
سلام
موافقم. ایمان به هدف، تلاش و انگیزه خیلی مهم هستند. این روشها به ما کمک میکنند که بیهوده نهراسیم.
سربلند باشید
با سلام و عرض تبریک به مناسبت سال نو
مارک مورفی یک مربی رهبری کتابی به نام HARD goal نوشته است و در آن ویژگیهای اسمارت را کافی ندانسته وی می گوید که هدف باید دارای ویژگیهای زیر باشد
Hearfelt یعنی باید هدف دارای ضمیمه احساسی نیز باشد.
Animated یعنی باید با یک تصویر ذهنی یا چشم انداز برانگیخته شود
Required یعنی ضرورتیداشته باشد که چاره ای جز رسیدن به آن نباشد.
Difficult یعنی مشکل باشد بطوری که از ناچار باشید از ناحیه آسایش خود خارج شوید.
قبلا درباره این کتاب در سایت خودم مطلبی نوشته ام
http://www.modirepishro.com/%d9%87%d8%af%d9%81-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%a8%d9%86%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%d9%84-hard
@حق پرست
سلام. سال نو را به خدمت شما هم تبریک عرض میکنم.
از همراهی بسیار سودمندتان بی نهایت ممنونم که عرض بنده را تکمیل فرمودید
سربلند باشید